دنبال کننده ها

با پشتیبانی Blogger.

postheadericon حفظ رژیم حاضر به چه قیمت ؟ علیرضا یعقوبی


بعد از فوت بنیانگذار جمهوری اسلامی برای ماله کشی بر وجهه مخدوش رژیم در انظار جهانی و تبری جستن از فتوای قتل سلمان رشدی توسط خمینی جریانی که تا آن زمان نام "خط امام" را برخود داشت بطور تمام عیار بعد از قدرت کنار گذاشته شد. انتخابات مجلس چهارم رژیم بدون حضور این طیف بنا به سازش رفسنجانی - خامنه ای برای کسب وجهه بین المللی تحت عنوان کنار گذاشتن تندروها از قدرت برگزار گردید که در آن زمان بعنوان دومین جراحی در دورن حاکمیت بعد از فوت خمینی پس از برکناری نخست وزیر منتخب امام از آن یاد شد. اما در ادامه خامنه ای به توافقات خود با رفسنجانی وفادار باقی نماند و تمام هم و تلاش خود را برای خلع ید رفسنجانی از قدرت بکار گرفت. انتخابات دوره پنجم مجلس رژیم تحت عنوان "مبارزه با نفوذ لیبرالها" که تکنوکرات های گرد امده در اطراف رفسنجانی را نشانه رفته بود به بهانه جلوگیری از نفوذ نامحرمها در انقلاب بنا به وصیت نامه خمینی برگزار شد. مجلس پنجم به ریاست ناطق نوری در راستای خواست خامنه ای تلاش کرد تا با طرح شعار "ذوب در رهبری" و "برقراری عدالت" در برابر رفسنجانی و اقدامات او در راستای "تعدیل اقتصادی " که خواست بانک جهانی بود بایستاد. تلاش رفسنجانی برای تغییر قانون اساسی با هدف فراهم آوردن سومین دوره ریاست جمهوریش با مخالفت خامنه ای ابتر باقی ماند. رفسنجانی برای صف آرائی در برابر باندی که تمامی توافقات اولیه با او در تقسیم قدرت را زیرپا گذاشته بود رو به متحدین دیروزی که توسط خود او از صحنه رانده شده بودند آورد. اینبار برای رفع هرگونه سوتفاهمی بخصوص بعد از پایان جنگ سرد و فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و بلوک شرق و در سایه پیشبرد سیاست "نظم نوین جهانی" توسط تنها ابرقدرت بجا مانده از آن دوران تندروان "خط امام"ی دیروزی بعداز 8 سال فترت در فعالیت سیاسی اینبار با نام "اصلاح طلبان" وارد فعالیت در صحنه سیاسی کشور برای انتخابات ریاست جمهوری دوره هفتم ریاست جمهوری شدند. جدا از اینکه رژیم حاضر که باید موضوع اصلاح و رفرم باشد دارای چنین ظرفیت و توانی برای قبول رفرم و استحاله می باشد یا خیر؟!. در واقع طیف گوناگون اصلاح طلبان از "مجاهدین انقلاب سلامی" تا "کارگزاران سازندگی" تشکیل شده بود که نقطه اشتراک همگی رانده شدن از درون حاکمیت بود. فاقد هرگونه برنامه و استراتژی برای پیشبرد امر اصلاحات چرا که هگی بر سر اصلاح ناپذیر بودن رزِم اتفاق نظر داشتند و عنوان اصلاحات صرفا دکان دونبشی بود که از یک طرف می بایست در عرصه داخلی توده های بجان آمده را به سراب رفرم و تعدیل شرایط گرفتار می کرد و در عرصه جهانی رژیم را از انزوای بین المللی بعد از دادگاه میکونوس و خروج تمامی سفرای اروپائی از ایران خارج می ساخت. دکترین مغز متفکر اصلاحات معاون سابق وزیر اطلاعات "سعید حجاریان" همانا سهیم شدن در قدرت تحت عنوان"فشار از پائین و چانه زنی از بالا" بود. به عبارت ساده تر تحت این تئوری رای و نظر مردم نه بعنوان "عامل" تغییر و تحول جهت تغییر اصلاح طلبانه و بهبود شرایط زندگی توده ها بلکه بعنوان "عمله" کسب قدرت و جاه طلبی سیاسی و اقتصادی در مافیای قدرت بکار گرفته می شد. مثال روشن آنکه در اولین دوره شورای شهر تهران که تقریبا تمامی اعضای آن شورا از اصلاح طلبان تشکیل شده بود فاقد اتحاد عمل لازم حتی در انتصاب یک شهردار به اصطلاح مطلوب همه جناح های اصلاح طلب برای تهران بود. نتیجه آنکه دور دوم انتخابات شوراهای شهر و روستا نفر اول عضو شورای شهر تهران تنها با 120 هزار رای از طیف بنیادگرایان نزدیک به خامنه ای تحت نام "آبادگران" به شورای شهر راه یافت که این طیف احمدی نژاد را به عنوان شهردار تهران منصوب کردند. ناتوانی نمایندگان مجلس ششم رژیم که اکثریت قاطع آن از "اصلاح طلبان" تشکیل می شد را می توان از سخنان "بهزاد نبوی" نایب رئیس اول این مجلس هنگام طرح استعفانامه خود بخوبی دریافت. او طی سخنانی ضعف و ناتوانی مجلس ششم در به تصویب رساندن حتی یک طرح و یا لایحه به زعم خود اصلاح طلبانه را تشریح نمود. شکست مجلس ششم بنا به تائید اکثریت قاطع نمایندگان آن آینه تمام نمای این واقعیت بود که اصولا مافیای قدرت در ایران از هیچگونه پتانسیل و توان "رفرم"و "استحاله" و "اصلاح" برخوردار نیست. در واقع این حقیقت بطور عریان به اثبات رسید که اصلاح طلبان تنها بعنوان ابزار و وسیله ای بعنوان سوپاپ اطمینان در خدمت مافیای قدرت گرفته و در عرصه داخل عامل اصلی فریب مردم در کشاندنشان به پای صندوف های رای تحت سراب اصلاحات هستند و در عرصه خارج هم با بزک کردن رژیم نقش واسطه برای خرید زمان برای رژیم حاضر را ایفا می کنند. در لیست تروریستی قرار گرفتن سازمان اصلی اپوزیسیون توسط اروپا و آمریکا از بزرگترین دستاوردهای رئیس جمهور اصلاح طلب در راستای خرید زمان برای این رژیم بود. "مهندسی انتخابات" از دوره هفتم بعد از به اتمام رسیدن تاریخ مصرف اصلاح طلبان بدون هیچ دستاوردی بر این اصل استوار بود که به اصلاح طلبان تنها نقش "اپوزیسیون ابدی" داده شود و در وزن کشی درون حاکمیت سهم آنها تنها کسب 30 الی 40 کرسی مجلس منظور گردید. این مقدار هم نه از بابت پیشبرد سیاست به اصطلاح اصلاح طلبانه بلکه بعنوان پز اپوزیسیون پذیری حاکمیت نزد قدرتهای غربی محسوب شد. در انتخابات ریاست جمهوری دوره یازدهم که اصلاح طلبان با آرایش جدید و شکل و فرم نوین تحت تاثیر انقلابات رنگین بخود شال و حمایل سبز بخشیدند و با نام "جنبش سبز" وارد عرصه رقابت انتخاباتی شده و با به صحنه آوردن نخست وزیر امام بعد از بیست سال خانه نشینی سهمی بیشتر از "اپوزیسیو ن ابدی" بودن از حاکمیت را طلب کردند با سرکوب تمام عیار و عریان مافیای قدرت روبرو شدند که ماحصل آن صدها کشته و هزاران زندانی و حصر خانگی رهبران این جنبش بود. حال در چنین شرایطی باند حاکم تلاش دارد با فراری دادن وابستگان به لایه فوقانی جنبش سبز از آنان بعنوان لابی رژیم استفاده کند. نقشی که محسن کدیور و همسرش در آمریکا در همکاری با لابی های بدنام و رسوای رژِیم در آمریکا از جمله نایاک و تنی چند از دیگر وابستگان همین جریان در اروپا در خیانت کامل به عالیترین منافع ملی ایرانیان یعنی سرنگونی تمام عیار رژیم سراپا غرق در جنایت و فساد حاکم بعهده داشته و به پیش می برند. در داخل همین جریان به اصطلاح اصلاح طلب حتی به حداقل های اعلام شده از سوی خود یعنی آزادی زندانیان سیاسی و رقع حصر از رهبران خود برای شرکت در انتخابات مجلس رژیم وفادار نماندند و وقیحانه سر از حوزه های رای گیری در آوردند. و رسواتر آنکه که بخشی از طیف هواداران و وابستگان این جریان به توجیه خودبخودی اقدام خیانت آمیز سران اصلاح طلب و در راس همه محمد خاتمی روی آورده اند. تا آنجا که به ایرانیان آگاه و آزادیخواه بر می گردد ماهیت امثال خاتمی در حفظ و نگهداری حکومت غرق در جنایت حاضر بنا به اعتراف صریح خود او امری است روشن و مبرهن و نیازی به روشنگری ندارد. آنها نه تنها خود را اپوزیسیون رژیم نمی دانند بلکه بخشی از آن بحساب می آورند اما از بدنه جنبش سبز که بخشی جدائی ناپذیر از مردم ایرانند این سوال مطرح است که قیمت و بهای حفظ این رژیم به هر شکل ممکن چه مقدار است؟ تا کی باید حرث و نسل این سرزمین توسط جانیان حاکم سوخته شده و به ورطه نابودی کشیده شود تا این افراد پی به خیانت آمیز بودن مواضع و عملکرد رهبری اصلاح طلبان برده و راه چاره را در همدلی و همکاری با دیگر هموطنان خود و در راس همه مقاومت مردم ایران ببینند؟. مسلما تاریخ درباره عملکرد هر فرد و جریانی قضاوت خواهد کرد. همانگونه که در مقطع کودتای 28 مرداد سال 1332 درباره دکتر مصدق و دیگر یارانش و در راس همه شهید راه وطن دکتر حسین فاطمی قضاوت کرد و در نقطه مقابل درباره کاشانی و آخوندها و رجالگان هم پالکی او و همچنین حزب توده هم شاهد این قضاوت تاریخ بودیم. ایرانیان آزاده و وطن دوست را هیچ امیدی به سران خیانت پیشه اصلاح طلب که حتی در حق یارانشان هم ادای وظیفه نکردند نیست اما این انتظار را از بدنه مردمی جنبش سبز دارد که فریب عوامفریبانه توجیهات مشتی شیاد همچون خاتمی و جنایتکارانی همچون موسوی تبریزی و... نخورند. جای آنها در جبهه عظیم میهنی است نه همراهی با کسانی که بقول خود حفظ "میراث گرانسنگ امام" جنایتکاران را وجه همت خود قرار داده اند. راستی این سوال باید نصب العین همه آنهائی که دچار اغواگری این چنین شیادانی شده اند قرار گیرد: حفظ رژیم به چه قیمت؟

About Me

گُل فروش خيابان
مشاهده نمایه کامل من