دنبال کننده ها

با پشتیبانی Blogger.

postheadericon اطلاع رسانی به شیوه سایت های داخلی رژِیم آخوندی-علیرضا یعقوبی

سایت انتخاب : پیام اوباما به رهبر معظم انقلاب: به من فرصت بدهید بعد از انتخابات انعطاف پذیری بیشتری دارم." سایت انتخاب از سایت های رژیم آخوندی با تیتر بالا اقدام به درج خبری درباره پیام اوباما رئیس جمهور آمریکا به علی خامنه ای ولی فقیه رژیم آخوندی نموده است. وقتی به متن خبر مراجعه می شود با مطلب زیر مواجه می شویم: "تمام مسائل بویژه مسئله سپر موشکی قابل حل است." خواننده هاج و واج می ماند که چرا دولت ایالات متحده آمریکا می خواهد مسئله سپر موشکی را با رژیم ملاها حل و فصل نماید؟ شاید مسلح شدن رژیم آخوندی به موشکهای دوربرد با احتمال حمل کلاهک اتمی اوباما را به وحشت انداخته و او را وادار بر ارسال پیامی چنین عاجزانه به محضر "رهبر معظم انقلاب" نموده است؟. خوب هیچ منبعی مسلح شدن رژیم ولایت فقیه به سلاح و یا کلاهک هسته ای را تائید ننموده پس چگونه است که رئیس جمهور آمریکا با عجز و لابه از خامنه ای خواهان دادن فرصت به خود تا بعد از انتخابات ریاست جمهوری آتی در آمریکا شده است؟ ادامه خبر قدری این نگرانی را مرتفع می سازد: "تمام مسائل بویژه مسئله سپر موشکی قابل حل است. این مهم است که پوتین به من فرصت دهد. پس از انتخابات انعطاف بیشتری دارم." تازه اینجا خواننده متوجه می شود که رئیس جمهور آمریکا قصد دارد که مسئله سپرموشکی را با پوتین نخست وزیر فعلی روسیه که در انتخاباتی بحث برانگیز برای بار سوم بر مسند ریاست جمهوری روسیه تکیه زده است حل و فصل نماید. حال چه شده است که بیکباره خامنه ای تا مقام پوتین در سایت خبری رژیم آخوندی برکشیده می شود به بخش دیگری از خبر احاله می گردد. سایت انتخاب در ادامه خبر می افزاید: "به گزارش سرویس بین المللی انتخاب این سخنان افشاشده ی باراک اوباما رئیس جمهور آمریکا است که در حال گفتگو با مدودف رئیس جمهور روسیه بود." تازه خواننده در می یابد آنچه که بنام پیام رئیس جمهوری آمریکا به خامنه ای جعل شده است برگرفته از گفتگوی اوباما با مدودف رئیس جمهور محلل روسیه بوده است که طی آن رئیس جمهور آمریکا از او خواسته پیامش را به پوتین بعنوان همه کاره در جمهوری روسیه ابلاغ نماید. حال چه شده که سایت رژِیم آخوندی دچار این توهم و خودبزرگ بینی مفرط شده که ولی فقیه ارتجاع را تا جایگاه پوتین بر می کشد را در ادامه خبررسانی سایت مزبور می توان دریافت. به خبرسازی مضحک سایت انتخاب رژیم در ادامه توجه فرمائید آنجه که در ادامه خبرسراسر جعلی می آید: "اما پایگاه اطلاعاتی دبکا به نقل از منبع خود نوشت: تقریبا پیامی مشابه از سوی اوباما توسط اردوغان (نخست وزیر ترکیه که اخیرا به ایران سفر کرده است) به آیت ا... خامنه ای رهبر ایران منتقل شده است." حال این پایگاه اطلاع رسانی دبکا از کجا پیدا شده تا این دو خبر را از قول منبع مجهول! و ناشناخته! خود به اطلاع عموم برساند معضلی است حل ناشده که باید خواننده خبر بدنبال پرتقال فروش! معروف بگردد. جعل خبر گفتگوی اوباما با مدودف و تعمیم دادن آن تا پیام رئیس جمهور آمریکا به "رهبر معظم انقلاب" بیانگر عمق نیاز رژیم به چنین خبرسازی تبلیغاتی مجعول و رسوا بدون توجه به ابعاد دروغ پردازی در آن می باشد. اما باید اذعان داشت که ادامه سیاست مماشات و باج دهی از سوی آمریکا و متحدینش به رژیم آخوندی سایتهای وابسته به رژیم را که از "ذائقه رهبر" آگاهند را به طمع دریافت چنین پیامی از طرف رئیس جمهوری آمریکا واداشته است. در خبرها آمده است که بعد از مذاکرات زنجیره ای خسته کننده و بی نتیجه رژیم با نمایندگان کشورهای 1+5 بعد از تحریمهای اعمال شده کنونی با درخواست نماینده رژیم در گفتگوها طرف مقابل دور جدید از سرگیری گفتگوها در تاریخ 25 فروردین ماه سالجاری را پذیرفته است و سایتهای رژیم سراز پا نشناخته اقدام به تبلیغ وسیع حول آن نموده اند تا آنجائیکه سایت الف وابسته به احمد توکلی بغداد را محل مورد علاقه رژیم برای گفتگو با هیئت های گفتگو کننده 1+5 نامبرده است. بدون هیچ تردیدی دور جدید گفتگوها بدون هرگونه نتیجه ای بپایان خواهد رسید. نهایتا مشتی وعده وعیدهائی از سوی هیئت رژیم داده خواهد شد که در بازگشت به تهران مورد انکار و تکذیب مجدد قرار خواهد گرفت. چرا که رژیم تهران درمانده تر از آنی است که بخواهد ذره ای از مواضع پیشین خود عقب نشینی نماید. هرگونه عقب نشینی از مواضع هسته ای بنا به اعلام رهبر همین رژیم سلسله ای از عقب نشینی های آتی را در بر دارد که در آن صورت رژِیم باید ماهیت خود را منکر گردد. رژیمی که در ابعاد داخلی به ادامه سرکوب شدیدتر بنا به گزارش نماینده ویژه ملل متحد در امور حقوق بشر برای حفظ بقای خود نیازمند است و در ابعاد منطقه ای و جهانی به تشنج آفرینی و صدور تروریسم و ادامه سیاستهای پیشین از جمله پیش بردن اهداف هسته ای خود وابسته است. تنها فایده چنین گفتگوئی همانا خرید وقت برای مسلح شدن به سلاح هسته ای بوده و از این جیث هرگونه گفتگوئی با رژیم ملاها در تعارض تمام عیار با منافع ملت ایران در نیل به صلح و آزادی می باشد. تنها راه حل اصولی و منطقی نه به ادامه سیاست مماشات و مذاکره و نه به جنگ افروزی و حمله نظامی و آری به راه حل سوم یعنی تغییر دمکراتیک رژیم توسط مردم ایران می باشد. جامعه جهانی باید در این مسیر در دفاع از صلح جهانی به حمایت همه جانبه از مردم ایران و مقاومت آن برخیزد و برای همیشه هرگونه گفتگوئی با رژیم آخوندی را بیفایده و ملغی اعلام دارد.

postheadericon تحلیل چند موضع سیاسی در ایام نوروز -علیرضا یعقوبی


خامنه ای ولی فقیه رژِیم همچون سنوات گذشته با استفاده از شلوغی ایام نوروز مشهد طی سخنرانی در صحن حرم امام هشتم شیعیان آخرین مواضع رژیم در قبال مسائل داخلی و خارجی را اعلام داشت. مهمترین مسئله در سخنرانی او همانا اعلام موضع در قبال حمله احتمالی آمریکا به مراکز هسته ای رژِیم بود. او طی یک عقب نشینی آشکار و رسوا از مواضع پیشین در قبال تحریم نفتی رژیم که تهدید به بستن تنگه هرمز توسط عوامل ریز و درشت سیاسی و نظامی خود نموده بود برخورد نظامی با حمله احتمالی دشمن را به آینده ای سفارش داد که دشمن به زعم او به رژیم حمله برده باشد. او اعلام نمود که میزان جواب رژیم او به حمله دشمن به میزان تخریب حمله دشمن خواهد بود!. کارشناسان نظامی می توانند در مورد ابعاد بی پایه و اساس بودن این ادعا اظهار نظر کنند اما به راستی رژیم از چه اهرمی و ابزاری برخوردار است که میزان ویرانگری حمله نظامی به خود را محاسبه نموده و به همان میزان به طرف مقابل ضربه وارد آورد؟. واقعیت این است که آخوندهای شکم باره در مقابل هر تک طرف مقابل یک گام عقب نشسته و پاتک خود را به حمله بعدی دشمن خود احاله می دهند. تحلیلگران و کارشناسان اقتصادی از ابعاد ویران کننده تحریمهای نفتی و بانکی و بیمه ای بر اقتصاد رو به احتضار رژیم اذعان داشته و حتی اخیرا سه نماینده مخالف دولت در مجلس طی نامه ای به احمدی نژاد از سپردن معاملات ارزی به صراف ها با اذعان و اعتراف به ابعاد تخریبی تحریمها استقبال بعمل آورده اند. همگان بیاد دارند که چگونه عوامل ریز و درشت سیاسی - نظامی رژِیم تهدید به بستن تنگه هرمز در صورت اجرائی شدن طرح تحریمها می کردند اما همینکه چوب تحریم بالا رفت این عوامل بنا به جبن ذاتی خود محکوم به فرار شدند و حال رهبر رژِیم پاسخگوئی به هرگونه حمله احتمالی را به آینده نامعلوم احاله می دهد. کسانیکه از ماهیت آخوند و جبن ذاتی آنها مطلعند بخوبی می دانند که این تهدیدی توخالی بیش نیست و فقط جنبه تبلیغاتی و مصرف داخلی جهت روحیه دادن به تتمه نیروهای رژیم دارد. در همین رابطه وقتی وزیر امورخارجه آمریکا قانون مجازات 11 کشور اروپائی و ژاپن را بعلت به اجرا گذشتن طرح تحریمها بمدت 6 ماه بحالت تعلیق در آورد سایت فارس وابسته به سپاه پاسداران رژیم ذوق زده از آن بعنوان یک پیروزی برای ایران هسته ای نام برد!. البته این خبر بزودی از روی صفحه سایت مزبور محو گردید. بنا به اعتراف رژیم اولا تنها 35% نفت ایران به اروپا صادر می شد و خریداران عمده نفت ایران کشورهای آسیایی بودند و ثانیا وزیر خارجه آمریکا علنا اعلام نمود که کشورهای شامل طرح تعلیق 6 ماهه بعلت رعایت طرح تحریم برای 6 ماه از قانون مجازات دولت آمریکا معاف شده اند. به راستی رژِیم و ارگان جنگ آن تا کجا در یاس و افسردگی از تحریمها و انزوای جهانی قرار گرفته اند که از اعلام تعلیق 6 ماهه مجازات کشورهائی که طرح تحریم نفتی و بانکی رژِیم را به اجرا در آورده اند بعنوان یک پیروزی برای ایران هسته ای استقبال می کنند. از این ذوق زدگی ارگان سپاه رژیم می توان به میزان روحیه سایر کارگزاران رژِیم پی برد!. خبر دیگر آنکه از قول مقامات سازمان آزادیبخش فلسطین نقل شده بود که رژِیم با کمکهای میلیاردی به حماس تلاش نموده تا از روند صلح بین نیروهای فلسطینی بنا به قراردادی که فیمابین محمودعباس و خالد مشعل در قطر به امضا رسیده بود جلوگیری بعمل آورد علیرغم آنکه دستگاه دیپلماسی رژیم قبلا از توافقات بعمل آمده بین این دو جریان فلسظینی استقبال نموده بود. این موضع هر چند بیانگر چند دستگی در دستگاه دیپلماسی رژیم را می باشد اما در نهایت بیانگر این حقیقت است که رژیم ولایت فقیه فاقد از یک استراتژی مدون در سیاست خارجی بنا به ماهیتش تنها در بحران سازی و ادامه دادن به سیاستهای شرورانه خود در عرصه یین المللی است که می تواند به حیاتش ادامه دهد. صلح جهانی و پیشبرد سیاست صلح در منطقه پرتنش خاورمیانه تنها با خلع ید از این رژیم امکان پذیر می باشد. چند موضع اعلام شده توسط سران و ارگانهای رژیم در روز نخست سال نو نشانگر این واقعیت است که رژِیم غرق در بحران حاکم بر وطن اسیرمان ایران تنها با پیگیری و ادامه دادن به سیاستهای مخرب سرکوب و صدور تروریسم و بحران سازی در عرصه داخلی و بین المللی است که برای خود امکان بقا و حیات می بیند. با اذعان بر این واقعیت باید در سال جدید بر این سیاست اصولی و ملی کماکان پای فشرد که منافع ملی ما ایرانیان بر اصل تغییر رژِیم توسط مردم ایران استوار است و در راستای پیشبرد این سیاست ملی و مردمی کماکان از طرفهای خارجی تاثیر گذار خواهان قطع پیگیری سیاست استمالت و دلجوئی و مماشات بوده و همینطور هرگونه مداخله نظامی طرف سوم را غیر اصولی و مخرب ارزیابی می کنیم. همه باید به اراده و خواست ملی ما ایرانیان احترام گذاشته و از هرگونه همکاری و مماشات به این رژِیم خاتمه داده و همچنین هرگونه حمله احتمالی خارجی تاثیری بسا مخرب در اعمال حق حاکمیت ملی توسط ملت ایران دارد. تغییر رژیم می تواند و باید به دست توانای ملت ایران تحقق یابد و آزادی پایدار میهن تنها از طریق پیشبرد این سیاست منطقی است که می تواند بدست آید. بر کشورهای تاثیر گذار در عرصه بین المللی است که با احترام به این حق مشروع و قانونی و عادلانه مردم ایران به هرگونه ادامه دادن و پیگیری سیاست مماشات و سازش و استمالت از این رژِیم از جمله مذاکرات بیهوده و بیحاصل که در خدمت خرید زمان برای تولید سلاح هسته ای توسط رژیم ملایان است پایان دهند.

postheadericon برخورد با علی کفاشیان آینه تمام نمای آستانه تحمل در رژیم کنونی ایران - علیرضا یعقوبی


هفته گذشته علی کفاشیان رئیس کنونی فدراسیون فوتبال در انتخابات مجمع عمومی این فدراسیون برای بار دوم به این منصب انتخاب شد. انتخابات مجمع عمومی فدراسیون فوتبال با حرف و حدیث های فراوان همراه بود. علیرغم اینکه فدراسیون جهانی فوتبال -فیفا - روی غیر دولتی بودن انتخابات روسای فدراسیون های فوتبال کشورهای عضو این فدراسیون حساس است و بهمین دلیل یکبار عضویت ایران در فدراسیون جهانی فوتبال را به تعلیق در آورده است اما دولت محمود احمدی نژاد عملا به دفاع از محمد حسین قریب یکی از کاندیداهای پست ریاست فدراسیون فوتبال پرداخت. علیرغم دفاع تمام قد وزیر ورزش رژیم از کاندیدای تحت الحمایه خود در جریان انتخابات فرد مورد نظر دولت نتوانست آرای لازم برای برای کسب مقام ریاست فدراسیون فوتبال بدست آورد. اما داستان در همین جا خاتمه نیافت. سازمان بازرسی کل کشور وابسته به قوه قضائیه رژیم اعلام نمود که افراد بازنشسته بنا به قوانین موجود نمی توانند کاندید پست و مقامی شوند. در حالیکه در حال حاضر بیش از 11 نفر از روسای فدراسیون های مختلف ورزشی را پاسداران بازنشسته ای تشکیل می دهند که از حمایت همه جانبه دولت برخوردارند و مجوز کار آنها توسط دولت صادر شده است!. علیرغم تهدیدهای جدی فیفا هنوز خط و نشان کشیدنهای وزیر ورزش رژیم ادامه دارد و آخرین خبر آنکه عباسی وزیر ورزش اعلام داشته که کفاشیان تنها دوماه می تواند در مسند ریاست فدراسیون فوتبال باقی بماند و طی این مدت باید انتخابات مجمع برای انتخاب رییس جدید فدراسیون فوتبال تجدید شود!. حال اگر به کارنامه کفاشیان نگاهی اجمالی بیندازیم از اینهمه اصرار تمامی ارگانهای قدرت از قوه قضائیه تا مجریه برای برکناری کفاشیان متعجب شده و بخوبی در می یابیم که تا کجا رژیم حاضر حتی قدرت تحمل و هضم و جذب افراد وابسته به خود را ندارد. علی کفاشیان در طی سالهای 55 تا 59 قهرمان دومیدانی در رشته های 110 متر و 400 متر با مانع بوده است. او لیسانس خود را در رشته اقتصاد از دانشگاه بهشتی اخذ نموده و برای ادامه تحصیل به هلند رفته و در رشته تجارت بین المللی از دانشگاه ماستریخت موفق به اخذ مدرک فوق لیسانس گردیده است. او در بازگشت به ایران بمدت 17 سال در دو مقطع رئیس فدراسیون دومیدانی بوده و از مناصب دیگر او می توان معاون ورزشی و امور اداری سازمان تربیت بدنی و دبیرکل کمیته ملی المپیک رژِیم یاد کرد. تنها موردی که در کارنامه او بچشم نمی خورد همانا عنوان"پاسدار" و "سردارسپاه" می باشد. حال چنین فردی که بمدت سی سال بطور مداوم در مصدر امور بوده امروز "غیرخودی" خوانده می شود و کلیت رژِیم حاضر برای حذف او بقیمت تعلیق عضویت در فیفا بسیج شده است. حال می توان دریافت که رژیم سراپا غرق در فساد حاضر تا کجا قدرت تحمل و هضم و جذب افراد وابسته به خود را دارد!. آیا رژیمی که آستانه تحملش حتی در حد انتخاب یک رئیس فدراسیون فوتبال پائین است از توان رفرم و استحاله و ... آنهم در امور سیاسی برخوردار است؟ آیا برخورد با قضیه کفاشیان نباید آینه تمام نمائی از آستانه تحمل رژیم در جذب و دفع نیروهائی باشد که کارنامه شان چیزی جز کارگزاری برای این رژیم دیده نمی شود؟. برخورد با انتخاب کفاشیان گویای این واقعیت است که اوباش پاسدار حتی از توان چشم پوشی از منصب ریاست فدراسیون فوتبال هم برخوردار نیستند. درگیریها و کش و قوسهای ناشی از انتخاب رئیس فدراسیون فوتبال در ایران گویای این واقعیت سترگ است که رژیم کنونی در ایران فاقد هرگونه توان رفرم و استحاله پذیری بوده و "انتخاب" و احترام به حق رای مردم تنها در سرنگونی تمام عیار آن مقدور می باشد. انتخابات در این رژیم اگر از توان تغییری برخوردار بود مسلما بکلی تعطیل می گشت. پس دل بستن به هرگونه انتخاب در این رژیم سرابی بیش برای فریب افکار عمومی جهان نیست. باید تمامی کسانی که به این توهم دامن می زنند بعنوان خائن به عالیترین منافع ملی ایرانیان یعنی استقلال و آزادی ایران زمین که در قدم اول از سرنگونی تمام عیار رژیم حاضر می گذرد به مردم ایران و جهانیان معرفی کرد.

postheadericon به پیشواز نوروز-علیرضا یعقوبی


نوروزی دیگر در راه است. هر سال می گذرد و روز اول فروردین فرا می رسد و این چرخش طبیعت هیچگاه کهنگی پذیر نیست. نوروز همواره زنده است. نوروزتر از هرنوروزی. می گویند قدمت نوروز به شش هزار سال پیش به دوران جمشید شاه بر می گردد. نسل ها در پی نسل ها این ایام فرخنده را جشن گرفته اند. حوادث گوناگون اجتماعی و طبیعی نتوانسته لحظه ای ایرانیان را در پاسداشت این آئین بجا مانده از نیاکانشان باز دارد. ایران این سرزمین کهن حوادث زیادی را بخود دیده است. از حمله چنگیز و اسکندر و اعراب تا روزگار ایلغار خمینی اما هیچکدام از این حوادث نتوانسته است خللی در اراده ایرانیان در گرامیداشت نوروز ایجاد کند. آنان همواره در پس تمامی تغییر و تحولات بنیان کن بشاش تر و سرزنده تر از قبل به استقبال نوروز رفته اند و دست افشان و پاکوبان موکبش را گرامی داشته اند. چرا که نوروز در دل خود پیامی دارد که هیچگاه کهنه و پیر نمی شود. راز و رمزی که هر چند بسیار ساده اما پرمفهوم و پر نغز و نشان از قانونمندی تکاملی طبیعت و الهام گرفتن از آن برای تغییر در سرنوشت فرزند انسان است. نوروز پیام آور این واقعیت سرسخت است که بر زمستان سرد و یخبندان است که برود و بر بهاران گرمایش و خورشید و درخشندگی است که فرا رسد. دقیقا از همین منظر نوروز پراز مفاهیم تکاملی است و چه بسیار نیروها و جریانات ضد تکاملی در طول تاریخ بوده اند که در دشمنی با این واقعیت خواسته اند ایرانیان را از بزرگداشت نوروز و برگزاری آیین آن بازدارند. رژیم ضد تکاملی و قرون وسطائی کنونی حاکم بر وطن اسیرمان ایران تمامی هم و غم خود را برای در هم کوبیدن آئین نوروز و برگزاری آن بکار گرفته است. آخوندهای ریز و درشت با تفکرات تارعنکبوت بسته هر سال قبل از فرارسیدن آئین بزرگداشت نوروز همچون چهارشنبه سوری گله وار به صحنه می آیند تا نوروز را به زعم خود خوار و بی مایه جلوه دهند و در پی آن پاسداران و نگهبانان تاریکی و شب و زمستان به صحنه می آیند تا با نماد نوروز بجنگند. از چهارشنبه سوری و حاجی فیروز و هر آنچه که با خود نشانی از نوروز و تحول و سرزندگی دارد اما هربار سرافکنده تر از گذشته مجبور شده اند که در برابر عظمت نوروز سرخم کرده و مغلوب صحنه را ترک کنند. بیچاره شب پرستان نمی دانند که اگر نوروز از بین رفتنی بود اسلاف آنها از مغول و اسکندر می توانستند ریشه نوروز را بخشکانند اما هیهات که نوروز چه دشمنها برخود دیده و با آنها در جنگ بوده و آنها را مغلوب کرده و خود رهیده است تا مشعل بزرگداشت این آئین ملی را به نسلهای بعد بسپارد. با این امید به استقبال نوروز امسال می رویم که که در پی تغییر و تحول طبیعی لاجرم تغییر و تحول اجتماعی در سرنوشت ملت ایران هم فراخواهد رسید. رژیم نوروز ستیز حاکم که نگهبان و پاسدار زمستان و تاریکی اجتماعی ملت ایران است باید در برابر اراده نوروزگونه ملت ایران برای تغییر سرنوشت خود سرفرودآورد و بر بهاران آزادی است که فرارسد. بهارانی که زمینه ساز بروز استعدادهای نهفته ملت بزرگ ایران و جوانان برومندش خواهد بود. این امید هیچگاه کهنگی پذیر نیست. هر سال با ایمان و یقین به فرارسیدن بهاران رهائی به استقبال نوروز می رویم و سرشار از بارقه ی حیات و تمنای خواستن زندگی آن را جشن می گیریم و رجا واثق داریم که موکب بهاران آزادی ملت ایران در پی مقاومت ظفرنمونش در پرتو مهرتابان آزادی و مقاومت و با الهام از عزم جزم بهترین فرزندان ملت ایران برای برافکندن کاخ ظلم و ستم در راه است. پس چه باک اگر دشمن ایران و ایرانی بخواهد بازهم در دشمنی با نوروز از فرارسیدن بهاران آزادی وطن جلوگیری کند چرا که من و یاران بهم سازیم و بنیانش براندازیم. به امید فرارسیدن بهاران آزادی ایران زمین در پی نوروز باستانی.

postheadericon فرصت چهارشنبه سوری را در یابیم.علیرضا یعقوبی


در علم تاریخ شناسی برای شناخت تمدن هر کشوری باید به سراغ شاخصه های فرهنگی آن کشور رفت. ایرانیان از دیرباز بنا به فرهنگ غنی بجا مانده از نیاکانشان مردمی بوده اند که هیچگاه اسیر شرایط و جبر نشده و در پس هر زمستان اجتماعی تاریخ میهنشان سرشار از بارقه ی حیات در پی رسیدن به بهار و سر فصل شکوفائی و تبدیل تغییر گام برداشته اند. بدون شک فراز و نشیبهای تاریخی بر سر راه هر ملتی وجود داشته و ایرانیان بعنوان دارنده یکی از تمدن های کهن از قاعده مستثنی نبوده اند. آنچه که در پس تمامی موانع و سدهای بازدارنده مهم است اراده و میل برای تغییر و فائق آمدن بر دشواری ها و مشکلات و شکستن سدها و موانع بازدارنده است. و چه کسی نمی داند که شرط اول در هر مبارزه و حرکت فردی و اجتماعی برخورداری از یک اراده و روحیه مثبت و سازنده است. تاریخ ایران زمین مملو از این وجه بارز در روحیه ایرانیان است. روحیه سرزندگی و شادابی. برای شناخت این روحیه باید به سراغ مراسمات و جشنهای این تمدن کهن رفت. به اسنقبال نوروز رفتن و شستن غبارها از دل در پس یک زمستان سخت جایگاه ویژه ای در فرهنگ و سنن ایرانیان از 6000 سال پیش به این سو دارد. یکی از مراسمات ویژه ایرانیان برای رفتن به پیشباز نوروز مراسم چهارشنبه سوری است. مراسمی بغایت سرشار از مفاهیم تکاملی و ترقیخواهانه که خود بتنهائی غنای فرهنگی ایرانیان را نمودار می سازد. مردم در این روز آتش افروخته و در پس یک زمستان سخت از دلها غبار روبی نموده و زردی سرما و انجماد و سختی و غم و اندوه را به آتش سپرده و با دلی سرشار از امید به آینده ای بهتر سرخی آتش را فراراه خود در استقبال از نوروز تغییر و تحول می سازند. این سنت تاریخی که در دل خود امید به آینده را متبادر ساخته و می سازد نمی تواند مورد حقد و کین عناصر ضد تکاملی که نگهبان تاریکی و انجماد هستند واقع نشود. آنچه که آخوندهای ضد بشر در ضدیت با تمامی ارزشهای فرهنگی ایران زمین از خود بروز می دهند برخاسته از ماهیت ضد تکاملی و ضد حیات انسانی در نگهبانی از ضد ارزش مرگ و غم و اندوه می باشد. ضدیت آخوندها را می توان از همین زاویه با چهارشنبه سوری و نوروز بعنوان نمادی از امید به تغییر و تحول و شادی و سرور مشاهده نمود. فرارسیدن چهارشنبه سوری هر سال اگر برای ملت ایران پیام آور امید به تغییر و تحول در سرنوشت آنان است برای آخوندهای ضد بشر و ضد ارزشهای انسانی تداعی گر ناقوس مرگ حتمی و انکارناپذیرشان می باشد. و دقیقا از همین منظر تمامی دستگاههای تبلیغاتی و سرکوبگر خود را در راستای خاموش کردن شعله آتش امید بکار می گیرند. آخوندهای ریز و درشت با صحنه آمده تا ترس و وحشت خود را از برگزاری مراسم چهارشنبه سوری ابراز داشته و سپس عوامل و عناصر سرکوبگر به تهدید مشغول شده تا شاید شعله های امید به تغییر و تحول در میل به رستگاری و آزادی را در دلها خاموش سازند اما زهی خیال باطل که ملت ایران هر سال باشکوهتر از سالهای گذشته مراسم ملی بجا مانده از نیاکان خود را برگزار کرده و سنتهای ملی و ترقیخواهانه خود را پاس می دارند. با این امید به سراغ چهارشنبه سوری امسال می رویم. باید این مراسم را به با شکوهترین وجه ممکن برگزار نمود. گله های سرکوبگر رژیم را به عقب راند و به بهار تغییر و تحول سلام گفت و آتش مراسم چهارشنبه سوری را باید مشعلی فراراه تغییر و مبارزه در سرنوشت اجتماعی خود ساخت. بدون شک جوانان غیور ایران زمین با الهام از نوروز و تغییر از زمستان سرد و جانکاه به بهار شکوفائی و شادی و خرمی مشعل برگرفته از مراسم چهارشنبه سوری را فراراه تغییر در زمستان اجتماعی در میل به بهار آزادی و شکوفائی استعداهای خدادادی خود قرار خواهند داد و به این واقعیت ایمان دارند که زمستان نحس آخوندی در گذر است و بهاران آزادی و برابری فراخواهد رسید. اینچنین باد.

postheadericon حفظ رژیم حاضر به چه قیمت ؟ علیرضا یعقوبی


بعد از فوت بنیانگذار جمهوری اسلامی برای ماله کشی بر وجهه مخدوش رژیم در انظار جهانی و تبری جستن از فتوای قتل سلمان رشدی توسط خمینی جریانی که تا آن زمان نام "خط امام" را برخود داشت بطور تمام عیار بعد از قدرت کنار گذاشته شد. انتخابات مجلس چهارم رژیم بدون حضور این طیف بنا به سازش رفسنجانی - خامنه ای برای کسب وجهه بین المللی تحت عنوان کنار گذاشتن تندروها از قدرت برگزار گردید که در آن زمان بعنوان دومین جراحی در دورن حاکمیت بعد از فوت خمینی پس از برکناری نخست وزیر منتخب امام از آن یاد شد. اما در ادامه خامنه ای به توافقات خود با رفسنجانی وفادار باقی نماند و تمام هم و تلاش خود را برای خلع ید رفسنجانی از قدرت بکار گرفت. انتخابات دوره پنجم مجلس رژیم تحت عنوان "مبارزه با نفوذ لیبرالها" که تکنوکرات های گرد امده در اطراف رفسنجانی را نشانه رفته بود به بهانه جلوگیری از نفوذ نامحرمها در انقلاب بنا به وصیت نامه خمینی برگزار شد. مجلس پنجم به ریاست ناطق نوری در راستای خواست خامنه ای تلاش کرد تا با طرح شعار "ذوب در رهبری" و "برقراری عدالت" در برابر رفسنجانی و اقدامات او در راستای "تعدیل اقتصادی " که خواست بانک جهانی بود بایستاد. تلاش رفسنجانی برای تغییر قانون اساسی با هدف فراهم آوردن سومین دوره ریاست جمهوریش با مخالفت خامنه ای ابتر باقی ماند. رفسنجانی برای صف آرائی در برابر باندی که تمامی توافقات اولیه با او در تقسیم قدرت را زیرپا گذاشته بود رو به متحدین دیروزی که توسط خود او از صحنه رانده شده بودند آورد. اینبار برای رفع هرگونه سوتفاهمی بخصوص بعد از پایان جنگ سرد و فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و بلوک شرق و در سایه پیشبرد سیاست "نظم نوین جهانی" توسط تنها ابرقدرت بجا مانده از آن دوران تندروان "خط امام"ی دیروزی بعداز 8 سال فترت در فعالیت سیاسی اینبار با نام "اصلاح طلبان" وارد فعالیت در صحنه سیاسی کشور برای انتخابات ریاست جمهوری دوره هفتم ریاست جمهوری شدند. جدا از اینکه رژیم حاضر که باید موضوع اصلاح و رفرم باشد دارای چنین ظرفیت و توانی برای قبول رفرم و استحاله می باشد یا خیر؟!. در واقع طیف گوناگون اصلاح طلبان از "مجاهدین انقلاب سلامی" تا "کارگزاران سازندگی" تشکیل شده بود که نقطه اشتراک همگی رانده شدن از درون حاکمیت بود. فاقد هرگونه برنامه و استراتژی برای پیشبرد امر اصلاحات چرا که هگی بر سر اصلاح ناپذیر بودن رزِم اتفاق نظر داشتند و عنوان اصلاحات صرفا دکان دونبشی بود که از یک طرف می بایست در عرصه داخلی توده های بجان آمده را به سراب رفرم و تعدیل شرایط گرفتار می کرد و در عرصه جهانی رژیم را از انزوای بین المللی بعد از دادگاه میکونوس و خروج تمامی سفرای اروپائی از ایران خارج می ساخت. دکترین مغز متفکر اصلاحات معاون سابق وزیر اطلاعات "سعید حجاریان" همانا سهیم شدن در قدرت تحت عنوان"فشار از پائین و چانه زنی از بالا" بود. به عبارت ساده تر تحت این تئوری رای و نظر مردم نه بعنوان "عامل" تغییر و تحول جهت تغییر اصلاح طلبانه و بهبود شرایط زندگی توده ها بلکه بعنوان "عمله" کسب قدرت و جاه طلبی سیاسی و اقتصادی در مافیای قدرت بکار گرفته می شد. مثال روشن آنکه در اولین دوره شورای شهر تهران که تقریبا تمامی اعضای آن شورا از اصلاح طلبان تشکیل شده بود فاقد اتحاد عمل لازم حتی در انتصاب یک شهردار به اصطلاح مطلوب همه جناح های اصلاح طلب برای تهران بود. نتیجه آنکه دور دوم انتخابات شوراهای شهر و روستا نفر اول عضو شورای شهر تهران تنها با 120 هزار رای از طیف بنیادگرایان نزدیک به خامنه ای تحت نام "آبادگران" به شورای شهر راه یافت که این طیف احمدی نژاد را به عنوان شهردار تهران منصوب کردند. ناتوانی نمایندگان مجلس ششم رژیم که اکثریت قاطع آن از "اصلاح طلبان" تشکیل می شد را می توان از سخنان "بهزاد نبوی" نایب رئیس اول این مجلس هنگام طرح استعفانامه خود بخوبی دریافت. او طی سخنانی ضعف و ناتوانی مجلس ششم در به تصویب رساندن حتی یک طرح و یا لایحه به زعم خود اصلاح طلبانه را تشریح نمود. شکست مجلس ششم بنا به تائید اکثریت قاطع نمایندگان آن آینه تمام نمای این واقعیت بود که اصولا مافیای قدرت در ایران از هیچگونه پتانسیل و توان "رفرم"و "استحاله" و "اصلاح" برخوردار نیست. در واقع این حقیقت بطور عریان به اثبات رسید که اصلاح طلبان تنها بعنوان ابزار و وسیله ای بعنوان سوپاپ اطمینان در خدمت مافیای قدرت گرفته و در عرصه داخل عامل اصلی فریب مردم در کشاندنشان به پای صندوف های رای تحت سراب اصلاحات هستند و در عرصه خارج هم با بزک کردن رژیم نقش واسطه برای خرید زمان برای رژیم حاضر را ایفا می کنند. در لیست تروریستی قرار گرفتن سازمان اصلی اپوزیسیون توسط اروپا و آمریکا از بزرگترین دستاوردهای رئیس جمهور اصلاح طلب در راستای خرید زمان برای این رژیم بود. "مهندسی انتخابات" از دوره هفتم بعد از به اتمام رسیدن تاریخ مصرف اصلاح طلبان بدون هیچ دستاوردی بر این اصل استوار بود که به اصلاح طلبان تنها نقش "اپوزیسیون ابدی" داده شود و در وزن کشی درون حاکمیت سهم آنها تنها کسب 30 الی 40 کرسی مجلس منظور گردید. این مقدار هم نه از بابت پیشبرد سیاست به اصطلاح اصلاح طلبانه بلکه بعنوان پز اپوزیسیون پذیری حاکمیت نزد قدرتهای غربی محسوب شد. در انتخابات ریاست جمهوری دوره یازدهم که اصلاح طلبان با آرایش جدید و شکل و فرم نوین تحت تاثیر انقلابات رنگین بخود شال و حمایل سبز بخشیدند و با نام "جنبش سبز" وارد عرصه رقابت انتخاباتی شده و با به صحنه آوردن نخست وزیر امام بعد از بیست سال خانه نشینی سهمی بیشتر از "اپوزیسیو ن ابدی" بودن از حاکمیت را طلب کردند با سرکوب تمام عیار و عریان مافیای قدرت روبرو شدند که ماحصل آن صدها کشته و هزاران زندانی و حصر خانگی رهبران این جنبش بود. حال در چنین شرایطی باند حاکم تلاش دارد با فراری دادن وابستگان به لایه فوقانی جنبش سبز از آنان بعنوان لابی رژیم استفاده کند. نقشی که محسن کدیور و همسرش در آمریکا در همکاری با لابی های بدنام و رسوای رژِیم در آمریکا از جمله نایاک و تنی چند از دیگر وابستگان همین جریان در اروپا در خیانت کامل به عالیترین منافع ملی ایرانیان یعنی سرنگونی تمام عیار رژیم سراپا غرق در جنایت و فساد حاکم بعهده داشته و به پیش می برند. در داخل همین جریان به اصطلاح اصلاح طلب حتی به حداقل های اعلام شده از سوی خود یعنی آزادی زندانیان سیاسی و رقع حصر از رهبران خود برای شرکت در انتخابات مجلس رژیم وفادار نماندند و وقیحانه سر از حوزه های رای گیری در آوردند. و رسواتر آنکه که بخشی از طیف هواداران و وابستگان این جریان به توجیه خودبخودی اقدام خیانت آمیز سران اصلاح طلب و در راس همه محمد خاتمی روی آورده اند. تا آنجا که به ایرانیان آگاه و آزادیخواه بر می گردد ماهیت امثال خاتمی در حفظ و نگهداری حکومت غرق در جنایت حاضر بنا به اعتراف صریح خود او امری است روشن و مبرهن و نیازی به روشنگری ندارد. آنها نه تنها خود را اپوزیسیون رژیم نمی دانند بلکه بخشی از آن بحساب می آورند اما از بدنه جنبش سبز که بخشی جدائی ناپذیر از مردم ایرانند این سوال مطرح است که قیمت و بهای حفظ این رژیم به هر شکل ممکن چه مقدار است؟ تا کی باید حرث و نسل این سرزمین توسط جانیان حاکم سوخته شده و به ورطه نابودی کشیده شود تا این افراد پی به خیانت آمیز بودن مواضع و عملکرد رهبری اصلاح طلبان برده و راه چاره را در همدلی و همکاری با دیگر هموطنان خود و در راس همه مقاومت مردم ایران ببینند؟. مسلما تاریخ درباره عملکرد هر فرد و جریانی قضاوت خواهد کرد. همانگونه که در مقطع کودتای 28 مرداد سال 1332 درباره دکتر مصدق و دیگر یارانش و در راس همه شهید راه وطن دکتر حسین فاطمی قضاوت کرد و در نقطه مقابل درباره کاشانی و آخوندها و رجالگان هم پالکی او و همچنین حزب توده هم شاهد این قضاوت تاریخ بودیم. ایرانیان آزاده و وطن دوست را هیچ امیدی به سران خیانت پیشه اصلاح طلب که حتی در حق یارانشان هم ادای وظیفه نکردند نیست اما این انتظار را از بدنه مردمی جنبش سبز دارد که فریب عوامفریبانه توجیهات مشتی شیاد همچون خاتمی و جنایتکارانی همچون موسوی تبریزی و... نخورند. جای آنها در جبهه عظیم میهنی است نه همراهی با کسانی که بقول خود حفظ "میراث گرانسنگ امام" جنایتکاران را وجه همت خود قرار داده اند. راستی این سوال باید نصب العین همه آنهائی که دچار اغواگری این چنین شیادانی شده اند قرار گیرد: حفظ رژیم به چه قیمت؟

postheadericon سرنوشت هاشمی رفسنجانی آینه عبرت!!. -علیرضا یعقوبی

روزگاری از علی اکبر هاشمی رفسنجانی بعنوان قدرتمندترین فرد در حکومت کنونی ایران یاد می شد. حتی در زمانیکه سید محمد بهشتی در قید حیات بود هاشمی رفسنجانی از جایگاه خاصی در نظام حکومتی ایران برخورار بود. بیاد بیاوریم پیام خمینی بعد از ترور هاشمی رفسنجانی در بهار سال 58 توسط گروه فرقان را. خمینی طی پیامی اعلام نمود"انقلاب زنده است چون هاشمی زنده است". این جمله بیانگر جایگاه او نزد رهبر پیشین جمهوری اسلامی است. نسل اول انقلاب بیاد دارند که حکم نخست وزیری مهندس بازرگان از سوی خمینی توسط هاشمی رفسنجانی قرائت شد. او اولین رئیس مجلس رژیمی است که خمینی ادعا داشت که در راس همه امور است. رفسنجانی قبلا نیز مقام وزارت کشور رژیم را هم بعهده داشت. او همواره از محرمترین و نزدیکترین مشاوران رهبر پیشین حکومت حاضر بود و دیگران به فاصله زیادی از او قرار داشتند و بازهم بر نسل اول انقلاب واضح و مبرهن است که خمینی بارها در حمایت از دولت میرحسین موسوی به رهبر کنونی رژیم که آن زمان مقام ریاست جمهوری رژیم را اشغال نموده بود تو دهنی زد. یکبار هم که خامنه ای در نماز جمعه تهران در رابطه فتوای کشتن سلمان رشدی نویسنده کتاب آیات شیطانی به اظهار نظز پرداخته بود با توپ و تشر خمینی روبرو شد که او را در مقام اجتهاد و بطریق اولی در مقام اظهار نظر درباره یک حکم شرعی نمی دید. در حالیکه رفسنجانی در همان زمان محبوبترین فرد نزد خمینی بود که از او به طنز بعنوان ملیجک درگاه ولی فقیه یاد می شد. خمینی در اواخر جنگ فرماندهی کل نیروهای مسلح را طی حکمی در اختیار هاشمی رفسنجانی گذاشت تا تمامی امکانات مملکت را در خدمت به جنگ و به اصطلاح خود یکسره نمودن تکلیف جنگ بکار گیرد و هاشمی رفسنجانی بود که در نهایت گزارش نهائی خود را در زمینه پذیرفتن قطعنامه 598 شورای امنیت سازمان ملل درباره صلح با عراق را نزد خمینی برد و او را بنا به اطلاعیه خمینی در همان زمان به قبول آتش بس واداشت. رفسنجانی بنا به کتاب خاطرات خود نقش برجسته ای در واداشتن خمینی به خلع ید از جانشین خود مرحوم منتظری داشت بطوریکه در همین رابطه مورد اعتراض همسرش واقع شد. بسیاری از نزدیکان به رژِیم نقل قول جعلی رفسنجانی از قول خمینی درباره صلاحیت احراز مقام رهبری از سوی خامنه ای را مهمترین ترفند رفسنجانی در راستای برکشیدن خامنه ای در مقام رهبری و سپردن ایفای نقش ولی فقیه به او می دانند. بسیاری زدوبندهای محرمانه بین این دو را عامل اصلی جلوس خامنه ای در مقام رهبری می دانند. اما تمامی آگاهان سیاسی در این اصل متفق القول بودند که قویترین مرد در نظام حکومتی ایران بعد از خمینی در بالاتریمن مقام اجرائی کشور یعنی ریاست جمهوری قرار گرفته است. خامنه ای برای بیرون کشیدن خود از سایه رفسنجانی از همان روزهای اول به قدرت خزیدن توطئه علیه هاشمی رفسنجانی را به کمک عوامل خود در ارگانهای قدرت شروع کرد. مجلس چهارم که بطور یکدست در اختیار خامنه ای- هاشمی بود مخالفت خود را از بکارگیری نیروهای تکنوکرات در بدنه دولت رفسنجانی تحت نفوذ لیبرالیسم در درون حاکمیت را شروع کرد و با طرح شعار "ذوب در رهبری" و مبازه با لیبرالیسم عملا در مقابل دولت هاشمی صف آرائی نمود. جناح خامنه ای بعد از دو دوره ریاست جمهوری رفسنجانی برای فتح آخرین خاکریز یعنی پست ریاست جمهوری خیز برداشت. رفسنجانی که کارشناسان امور سیاسی از او بعنوان یک پراگماتیست زیرک نام می برند بعد از ناامید شدن از تغییر قانون اساسی که زمینه انتخاب مجدد او به مقام ریاست جمهوری برای باز سوم را فراهم می کرد توانست توسط تکنوکراتهای گردامده در دولتش که نام "کارگزاران سازندگی" را برخود نهاده بودند و از رفسنجانی بعنوان سردار سازندگی یاد می کردند جناح مغلوب رژِیم که رفسنجانی شخصا در به حاشیه راندن بعد از و به انزوا کشاندن آنها نقش اساسی داشت را در یک یارگیری جدید به فعالیت سیاسی در دور هفتم انتخابات ریاست جمهوری بکشاند که نتیجه آن ریاست جمهوری خاتمی تحت عنوان "اصلاح طلب" بود. رفسنجانی بهای این ایستادگی در مقابل "اراده رهبر" را با محاکمه و زندانی شدن غلامحسین کرباسچی شهردار تهران پرداخت. از این مرحله تضادهای موجود بین رفسنجانی و خامنه ای بسمت حذف شدن یکی از آن دو پیش رفت هر چند که خامنه ای در ظاهر برای کنترل اصلاح طلبان رفسنجانی را به مقام ریاست مجمع تشخیص مصلح نظام گمارد. اصلاح طلبان به پشتوانه آرای 20 میلیونی مردم ایران که تماما متعلق به مخالفان رژیم بود سعی کردند با طرح مشارکت رفسنجانی تحت عنوان "عالیجناب سرخپوش" در جنایات صورت گرفته توسط وزارت اطلاعات و بالاخص در قتل های زنجیره ای طرح "عبور از رفسنجانی" را به پیش ببرند و او را به حاشیه برانند که همین مسئله عامل نزدیکی موقت رفسنجانی با جناح بنیادگرای هوادار خامنه ای بود اینبار برخود نام "اصولگرا" نهاده بودند. اما مسلم بود که عقد "برادرخواندگی" مجدد خامنه ای و رفسنجانی از نوع عقد موقتی بود که به هیچگاه عقد دائم تبدیل نگردید. ضعف بنیادی جناح اصلاح طلب که عمدتا نیروهای رانده شده از درون رژیم بودند که فاقد هرگونه طرح و استراتزی برای پیشبرد سیاستهای به اصطلاح اصلاح طلبانه بودند در کنار جبن ذاتی خاتمی که حتی قدرت دفاع از وزرای کابینه خود همچون عبدالله نوری و عطالله مهاجرانی و شهردار سابق تهران کرباسچی در مقام تهاجمات جناح مقابل را نداشت و همچنین همسفرگی او در تمامی جنایات با جناح اصولگرا از جمله در سرکوب خونین قیام دانشجوئی 18 تیر سال 1378 زمینه ساز بروز پدیده ای بنام "احمدی نژاد" بعنوان خلص ترین رئیس جمهور رژِیم حاضر شد. لمپنیزم مذهبی توانست آخرین سنگر و بقول خود خاکریز قدرت را فتح کند. به ریاست جمهوری رساندن احمدی نژاد می بایست دقیقا از روی جنازه سیاسی و به مزبله کشیدن او همراه می بود تا تابوت سیاسی او بطور رسمی با شکست در انتخابات در مقابل احمدی نژاد تشییع جنازه شود. اما کسانیکه رفسنجانی را می شناسند می دانند که او موجودی است دوزیستان و شرکت او در انتخابات مجلس رژِیم تائیدی است بر این ادعا. جناحی در حاکمیت بر ای نظرند که معادله قوای درون حکومت باید رفسنجانی تضعیف شده را حفظ و همراه و همسفره در تمامی جنایات کرد. همانگونه که فرزندش مهدی رفسنجانی تحت تعقیب قضائی قرار می گیرد و دخترش فائزه حکم شش ماه زندان او مورد تائید نهائی قرار می گیرد و بر سیطره او بعد از بیست و شش سال بر دانشگاه آزاد با نشاندن برادر وزیر علوم کابینه احمدی نژاد یعنی فرهاد دانشجو پایان داده می شود و در پایان دوره کنونی مجمع تشخیص مصلحت نظام ادامه ریاست او بر این مجمع زیر سوال بزرگ قرار دارد اما بازهم ترس از این می رود که رفسنجانی فردی است که هر حالتی زهرش را خواهد ریخت. اما سرنوشت رفسنجانی از مقتدرترین فرد بعد از رهبر پیشین این رژِیم تا سقوطش در دوران خامنه ای که از قضا توسط خود او تا مقام رهبری برکشیده شده بود سی و اندی سال می گذرد. کسانیکه شاهد و ناظر رای دادن رفسنجانی در انتخابات جمعه گذشته بودند حقارت او را در پای صندوق رای گیری بعینه به تماشا نشستند بطوریکه هیئت مجری انتخابات در حوزه رای گیری که رفسنجانی در آن رایش را به صندوق ریخت حتی در مقابل او به کمترین احترامی قیام نکردند آنهم در مقابل فردی که روزگاری همین افراد آرزوی پیشی گرفتن از یکدیگر در بوسیدن دستش را داشتند. صحنه برخورد ماموران حوزه انتخاباتی با رفسنجانی آینه تمام نمای جایگاه افراد در نظامهای خودکامه و توتالیتر است. در چنین نظامی تمامی افراد حتی اگر در بالاترین موضع رهبری هم قرار داشته باشند تاریخ مصرفی دارند که با پایان رسیدن آن باید به زباله دان تاریخ انداخته شوند. سرنوشت رفسنجانی می تواند و باید مایه عبرت تمامی عمله استبداد قرار گیرد هر چند که حب جاه و مقام بر دیده گان آنها پرده انداخته و آنها را قدرت درک و فهم آنچه که بر رفسنجانی گذشت نیست تا خود در زمانی دیگر به چنان سرنوشتی گرفتار آیند که امروز بطور کاملا قانونمند نصیب هاشمی رفسنجانی شده است.  ای دل عبرت بین از دیده عبر کن هان ...

postheadericon راز و رمز نهفته در 64% آرای نظامهای توتالیتر و دیکتاتوری-علیرضا یعقوبی

روز 12 اسفند انتخابات مجلس رژیم تهران برگزار شد. تمامی دستگاههای تبلیغاتی رژِیم در این جهت کوک شده بودند که اینبار مردم حضور گسترده تری نسبت به انتخابات پیشین خواهند داشت. هر چه شکاف ها و شقه های درونی نظام ولایت فقیه بیشتر و گسترده تر شده و رژِیم هر چه بیشتر در سراشیب سرنگونی محتوم قرار می گیرد نیازش به "مهندسی انتخابات" و "آمار سازی" آنچنانی بیشتر و بیشتر می شود. برای رژیم حتی پاسخگوئی به این سوال ساده در یک چشم انداز ساده به صحنه انتخابات و حذف اجتناب ناپذیر نیروهای درونی رژیم برای مهار اوضاع در حال انفجار از یک سو و نارضایتی گسترده عمومی از سوی دیگر به صرفه نیست. آن سوال ساده این است که نسبت به انتخابات گذشته چه تغییراتی در زندگی روزمره مردم بوقوع پیوسته است که آنها را به شرکت در انتخابات ترغیب نموده است؟. اگر شاخص شرکت در انتخابات از سوی توده ها را رضایت از شرایط موجود جامعه بدانیم سوال این است که آیا شرایط فلاکت بار گذشته دچار تعدیل شده است و تغییری کیفی در شرایط زندگی مردم بوقوع پیوسته است؟ جز اینکه بنا به تصور رژیم شان و مقام و درک توده ها را از چارپایان هم پائین تر بدانیم چرا که بطور غریزی دفع ضرر و کسب منفعت اصلی است پذیرفته شده حتی در دنیای حیوانات ذی شعور. البته نظامهای دیکتاتوری از آنجائیکه هیچ ارزش و جایگاه و اعتمادی به توده ها بعنوان یگانه حافظ و پشیتبان استراتژیک نظام حاکم ندارند به دیکتاتوری و سرکوب تمام عیار روی می آورند. حکومت حاضر از تمامی خصوصیات بارز یک نظام دیکتاتوری و توتالیتر بنا به نورم های شناخته شده علمی و بین المللی بنا به دشمنی آشکارش با آزادیهای فردی و اجتماعی و آزادی مطبوعات و اجتماعات و شکل گیری نهادهای مدنی و نظارتی و حقوق بشری و همچنین آزادی احزاب و گروههای سیاسی دگراندیش و تعقیب و زندانی و شکنجه کردن مخالفان سیاسی و... برخوردار است. سازمان عفوبین الملل که نهادی مستقل و شناخته شده حقوق بشری در جامعه جهانی است در آستانه برگزاری شعبده انتخاباتی رژِیم طی بیانیه ای اعلام نمود که رژیم ایران تعقیب مخالفان و سرکوب آنها را در آستانه برگزاری انتخابات مجلس را شدت بخشیده است. پس برگزاری شعبده انتخاباتی چه در داخل و چه در خارج نمی تواند کسی را بفریبد الا نیازهای رژیم به تبلیغات گوبلز وار برای روحیه بخشیدن به تتمه نیروهای سرکوبگر را ارضا سازد. لذا همانگونه که مقاومت ایران پیش بینی نموده بود بنا به دستور مستقیم شخص ولی فقیه به وزارت کشور رژیم همچون سنوات گذشته آمار مشارکت مردم در انتخابات می بایستی بالای 60% اعلام می شد. همگان بیاد دارند که در انتخابات گذشته ریاست جمهوری رژیم کاندیدای پیروز از رای 64% درصدی از کل آرا برخوردار شده بود!!. تقریبا دو روز بعد از انتحابات مجلس رژِیم انتخابات ریاست جمهوری در معدود متحدین رژِیم حاکم بر ایران یعنی روسیه برگزار شد و پوتین حائز 64% آرا از کل آرای ماخوذه شد. او همچون سران رژیم ایران از قبل پیروزی خود را مسجل دانسته بود و نسبت به آن ابراز اطمینان نموده بود. تمامی جناح های اپوزیسیون در روسیه به تقلب انتخاباتی گسترده بطور یکصدا اعتراض نموده و انتخابات ریاست جمهوری در آن کشور را مهندسی شده از سوی جناح حاکم اعلام نمودند. امری که بسیاری از صاحب نظران و کارشناسان سیاسی و انتخاباتی بیطرف بین المللی بر آن اذعان داشته و اعتراف نموده اند. چرا که اصولا مکانیزمی برای نظارت یک جریان ناظر بیطرف در انتخابات روسیه وجود نداشته و این خلائی است موجود در قوانین انتخاباتی روسیه که دست جناح حاکم را برای "مهندسی انتخابات" و "رای سازی" باز می گذارد. اپوزیسیون در روسیه در شرایط موجود باید به سهم مشخص و اندک خود بعنوان "اپوزیسیون دائمی" قانع باشد چرا که مافیای قذرت در روسیه از چنان قدرتی برخوردار است که بسادگی می تواند هر صدای مخالفی را خاموش سازد و قدرتهای جهانی در شرایط مشخص امروز از توان لازم برای برخورد با این مافیا برخوردار نیستند. مثال ساده آنکه در پس حاکمیت مافیا بر تمامی شئونات سیاسی و اقتصادی و اجتماعی روسیه تنها در یک مورد سر برآوردن فردی بنام "ابراهموویچ" مالک 37 ساله کنونی باشگاه چلسی لندن را می توان برشمرد که یک لاستیک فروش دست دوم در شوروی سابق بود که تمامی درآمد ماهانه اش در نظام قبلی شوروی در ماه به 100 دلار هم نمی رسید. او در سال 2006 میلادی دومین ثروتمند انگلیس شناخته شد که تنها هزینه ماهیانه نگهداری کشتی تفریحی اش 63000 پوند انگلیس می باشد. او در ده سال گذشته همواره جز ده ثروتمند اول انگلیس شناخته شده است. در شکل گیری و سر برآوردن و قدرت گیری این مافیا در روسیه بی تردید دولتهای غربی نقش بسیار برجسته ای ایفا نموند و بهانه این حمایت گسترده و بی دریغ همانا همان بهانه قدیمی دوران جنگ سرد یعنی قدرت گیری جریان کمونیستی در شوروی و احیا مجدد آن بود. بعد از سقوط نظام کمونیستی سابق و از هم پاشیده شدن کشور اتحاد جماهیر شوروی این دولتهای غربی بودند که در حمایت از فرد ضعیف النفسی همچون بوریس یلتسین در مقابل احزاب و جریانهای چپگرا از یکدیگر پیشی گرفته و در تضییغ حقوق اپوزیسیون در روسیه از هیچ کمکی به جناح های اقتدارگرا دریغ نورزیدند. حمایت بی قید و شرط از یلتسین که از تانوائی لازم برای کنترل نهادهای قدرت در روسیه برخوردار نبود باعث برآمدن جریانی مافیائی در قدرت سیاسی - اقتصادی آن کشور گردید. ضعف های بنیادی و شخصیتی یلتسین که فردی دائم الخمر بود به عمد پوشانده شد تا از میراث یلتسینیسم رئیس سابق ک.گ.ب یعنی ولادیمیر پوتین که نماینده بلاشرط مافیای قدرت در روسیه بود با دمیدن در ناسیونالیسم روسی برخوردار شود و قدرت را بطور انحصاری و فردی در دست گرفته و دمکراسی و آرای مردم را به سخره بگیرد و بعد از دو دوره ریاست جمهوری خود برای بستر و محمل سازی به اصطلاح قانونی ریاست جمهوری دوباره خودمترسکی خودساخته و آلت دست و فعلش مدودف نام که ضعف شخصیتی او نمودی عینی در تمامی برخوردهای دیپماتیکش هم داشت در راس قدرت بگمارد و خود بعنوان نخست وزیر تمامی رشته های امور را در دست داشته باشد تا دوباره زمینه ریاست جمهوری به اصطلاح قانونی او فراهم آید. پوتین با چهره ای یخی و چشمهای ریزی که به او اقتداری در حد رئیس سازمان امنیت شوروی سابق یعنی ک. گ. ب. می بخشد در جشن پیروزی نشان داد که از احساساتی رقیق!! همچون سایر دیکتاتورها در تاریخ از هیتلر و موسولینی و خمینی و خامنه ای هم برخوردار است و قطرات اشکی که از چشمانش جاری شد از سوی مطبوعات معتبر و خبرگزاری های بین المللی به "اشک تمساح" تشبیه شد!!. حمایت بی چون چرا از تمامی حکومتهای جنایتکار و دیکتاتوری همچون رژیمهای تهران و دمشق و پشتیبانی بی دریغ از جنایتکاری همچون بشار اسد در ریختن خون بیگناهان در سوریه واقعیت ننگین و رسوای "اشک تمساح" او را عریان و آشکار می سازدو آن را به چالشی سخت می کشد حال چرا نظامهای توتالیتر به رای سازی بالای 60 درصد احتیاج دارند؟. دیدگاه نظامهای توتالیتر و دیکتاتوری به نهادهای دمکراتیک قدرت از جمله مجلس نگاهی نه در راستای لحاظ و نهادینه ساختن دمکراسی در روند شکل گیری تفکیک قوا در نظام حکومتی بلکه بعنوان چالشی دیگر با "دشمن خارجی" همیشگی و نمایشی از اقتدار و فتح سنگری از بیکران سنگرهای جنگ با دشمن خارجی می باشد. راه دور نرویم یکی از کسانی که سیمای رژیم تلاش دارد بنام "کارشناس سیاسی" به مردم حقنه کند پیش از انتخابات آخر رژیم اعلام نمود که بنا به نورم های بین المللی حکومتی اگر بتواند آرائی بالای 60 تا 65 درصد را در انتخابات کسب کند دارای اعتبار و مشروعیت مردمی است. گویا کلاسهای دفتر "بیت رهبری" لااقل توانسته در آموزشات خود برای پرورش چنین کارشناسانی لااقل در این زمینه آنها را اگر نگوئیم"شیر فهم" لااقل "خرفهم" نماید که کسب 60 درصد آرا یعنی اینکه می توان ادعا نمود که رژیم از چنان اقتداری برخوردار است که می تواند بیش از 10 درصد از نیمی از رای دهندگان را برای شرکت در انتخابات توجیه نماید. بهمین دلیل ساده اگر پیروزی مطلق در نظامهایی که دمکراسی در آنها نهادینه و فراگیر شده است گاها با اتئلاف دو جریان و حزب برای تشکیل دولت به کسب نیمی از کرسی های نمایندگان مجلس به اضافه یک کفایت دارد نظامهای توتالیتر برای "نمایش قدرت" به آرای بالای 60 درصد نیاز داشته تا دوباره مشتی محکم بر دشمنان همیشگی حکومت لرزان خود کوبیده باشند. به عبارت ساده جایگاه مجلس قانونگزاری در نظامهای دیکتاتوری جایگاهی است نمایشی و تنها در خدمت نمایش و ادا اطوار دمکراسی چرا که در نزد دیکتاتور مجلس و رای مردم فاقد کمترین اعتباری است. دخالت های مداوم "ولی فقیه" در کمترین جزئیات حتی نمایندگان همین مجلس را به اعتراض واداشته و آنها وکلا را "وکیل الدله" می خوانند. آری واقعیت این است که نظامهای توتالیتر که نمایش انتخاباتی آنها از هیچگونه نظارت بیطرف برخوردار نیست و به صحنه انتخابات همچون صحنه جنگ می نگرند پیروزی در آن باید همچون صحنه جنگ قاطع و دشمن شکن باشد. دقیقا از همین زاویه است که چنین اعلام پیروزی قاطع کسی را نه تنها به تعجب وانمی دارد بلکه حتی نمی تواند بفریبد. نظر وزیر خارجه انگلیس بعد از اعلام نتیجه انتخابات مجلس رژیم نظر جامعه بین المللی درباره این رژیم است که انتخابات را در ایران ناعادلانه و فاقد رعایت نورم های بین المللی و حضور اپوزیسیون خواند.

postheadericon یاد مصدق کبیر گرامی باد- علیرضا یعقوبی

تاریخ ایران مملو از دلاور مردانی است که گاها بتنهائی ارابه تکامل را به پیش رانده اند. دکتر محمد مصدق از جمله آن رامردانی است که تا به آخر در مسیر رهائی و آزادی میهنش از قید استبداد و استعمار با صلابت هر چه تمامتر باقی ماند و سختیهای مبارزه را با طیب خاطر در سخت ترین شرایط و در زمستان اجتماعی تاریخ این میهن صبورانه به امید آنکه نسلی برآید تا "مستمع صاحب دردی باشد که بخواهد تمامی وجود خود را در راه آزادی میهن فدا نماید". این یگانه دولتمرد دمکرات تاریخ ایران نماند تا شکوفائی نسلی را شاهد باشد که در مسیر پرافتخار او گام گذاشتند و بهای مبارزه را به تمام و کمال پرداختند تا زمستان اجتماعی این میهن پایان پذیرد و بهار آزادی و استقلال فرا رسد اما چه می شود کرد که رهبری قیام ملت ایران توسط شقی ترین دشمن ایران و ایرانی از جمله دشمن مصدق بزرگ و سلف وطن فروشانی از جنس کاشانی ربوده شد و راه و آرمان مصدق بزرگ برای تحققش در فرازی بسا بلند و بالاتر اینبار توسط فرزندان شایسته و برومندش در قلب یک جنبش سازمان یافته تا رسیدن به قله پیروزی ادامه دارد. اگر خمینی جای پای سلف تاریخیش آخوند کاشانی در خلا یک آلترناتیو انقلابی توانست رهبری انقلاب مردمی سال 57 را برباید و آن را بر سر بهترین فرزندان ملت ایران آوار نماید اما چه باک که فرزندان مصدق کبیر راه و آرمان او را پیگیری کرده و در آینده ای نزدیک به یمن پاکبازی خود و آگاهی توده های مردم شاهد پیروزی را در آغوش خواهند کشید و یاد مصدق بزرگ را چه بر سر مزار و چه در میدان بزرگ آزادی گرامی خواهند داشت. با این آرزو بیاد مراسم 14 اسفند ماه سال 57 در مزار مصدق کبیر در آرامگاه ابدیش در احمدآباد افتادم. مراسمی که به حق اولین جلوه از جبهه تمام عیار خلق بود. حضور در کنار پدر طالقانی در آن روز افتخاری بس بزرگ بود که نصیب نگارنده مطلب حاضر شد. سخنرانی آیت الله طالقانی در قدردانی و تجلیل از مصدق بزرگ و یادآوری دنائت و خیانت کاشانی از سوی آن بزرگمرد روحانی قبل از همه تیری بود که بر قلب و روح خمینی وارد می آمد و قلب همه دوستداران مصدق را مالامال از شادی و مسرت می ساخت. آیت الله طالقانی که مرزبندی بسیار روشنی با اسلام بنیادگرا داشت بخوبی ماهیت ارتجاعی مقتدای تاریخی خمینی یعنی کاشانی خیانتکار را افشا ساخت و از یک خلط بزرگ تاریخی که خمینی و آخوندهای هم پالکی اش بدنبال آن بودند جلوگیری بعمل آورد. سخنرانی مجاهد خلق مسعود رجوی که مجاهدین را ادامه دهنده راه مصدق بزرگ و فرزندان او خواند بر عمق کینه خمینی از رسالتی که مجاهدین در خلع ید از اسلام ارتجاعی و ارزش گذاری بر سرمایه ها و ارزشهای ملی و میهنی داشتند افزود و دقیقا از فردای آن روز بود که شعار "مرگ بر منافقین" ترجیع بند شعار "درود بر خمینی" شد. نگارنده بیاد دارد که در یکی از روزهای اردیبهشت ماه سال 58 بهمراه دوستی به دیدار میرحسین موسوی در دفتر روزنامه در حال انتشار "جمهوری اسلامی" رفت که او (موسوی) سردبیری آن را بعهده داشت و کارمندان این روزنامه در حال اسباب کشی به محل دفتر این روزنامه در خیابان فردوسی بودند. کارمندان این روزنامه در حین جابجائی میز و صندلی ها شعار می دادند "درود بر خمینی مرگ بر منافقین". نگارنده متن حاضر از میرحسین موسوی دلایل دگردیسی او از یک هوادار پرشور مجاهدین در سالهای نیمه اول دهه 50 به فردی که شعار مرگ بر منافقین می دهد را سوال نمود و آن را به چالش کشید. او در جواب گفت مگر نمی بینید که منافقین در حال جبهه گشائی در مقابل (امام ) خمینی هستند و در مقابل او مصدق را علم کرده اند!!. تازه به عمق گزیدگی خمینی و مریدانش از سخنرانی مجاهد خلق مسعود رجوی در مراسم 14 اسفند 57 بر مزار دکتر مصدق پی بردم. در آن روز تاریخی نماینده سازمان چریکهای فدائی خلق سخنران دیگر مراسم بود که در تجلیل از مصدق کبیر سخن گفت و جایگاه سازمان خویش در جبهه بزرگ میهنی و خلقی را مورد تائید و تاکید قرار داد. خمینی بعدها در گزیدگی مفرط از این مراسم در کمال وقاحت بزرگداشت از مقام مصدق بزرگ را تجلیل از یک مشت استخوان پوسیده خواند و اوج دنائت و حقارت و کینه ضد انقلابی و ضد ملی خود در مقابل روح بزرگ دکتر مصدق و جایگاه او در تاریخ ایران را بنمایش گذاشت. خمینی همچون تمامی دیکتاتورها نمی دانست که او هم روزی باید دارفانی را وداع کند هر چند که چاپلوسان درگاهش فریاد بر می آوردند"خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگه دار /از عمر ما بکاه و به عمر او بیفزا" شعاری بس مفتضح و ضد تمام قانونمدی های حیات انسانی. اما امروز بعینه می توان قضاوت نمود که خمینی کفن پاره تنها بخشی از تاریخ این میهن را با لعن و طعن ابدی برای خود و دودمانش اشغال نمود هر چند که شیفتگان امام جنایتکاران هنوز بازگشت به "عصر طلائی" او را در سر می پرورانند بسی خیال باطل بخصوص که بعد از شرکت خائنانه خاتمی در انتخابات رسوای 12 اسفند مهر "باطل شد" ابدی بر پیشانی شیفتگان احیای "عصر طلائی امام" جنایت پیشگان نقش بست اما آنچه که تداوم یافت و می یابد نام دکتر مصدق بزرگ و میراث و راه و رسمی است که او در دفاع از آزادی و استقلال میهن از خود بجای گذاشت و تا ابد بر تارک این میهن خواهد درخشید. پس درود بر مصدق در روزی که زاده شد و درود بر او در روزی که در دفاع از استقلال و آزادی وطن در مقابل استعمار پیر ایستاد و درود بر او در روزی که بهای مبارزه در مسیر استقلال و آزادی وطن را با زندان و تبعید به تمام و کمال پرداخت نمود و درود بر در روزی او که با دلی مملو از عشق به وطن در یک روستای دور افتاده در تبعید جان به جان آفرین تسلیم نمود و درود بر او در روزی که دوباره برانگیخته خواهد شد.

postheadericon تحریم گسترده منطقی ترین وجه در شعبده انتخاباتی دیروز-علیرضا یعقوبی

رژیم رو به احتضار حاکم دیروز شعبده انتخاباتی مجلس را برگزار نمود و بنا به انتظار وزیر کشور رژیم مدعی شد که بیش از 64 درصد از مردم در انتخابات شرکت کرده اند و مضحک تر از همه آنکه او مدعی شد که در استان کهکلویه که یکی از استانهای محروم کشور است بیش از 88 درصد مردم در انتخابات مجلس رژیم شرکت کرده اند. البته تا آنجا که به مردم ایران باز می گردد پاسداری که دستش بخون مردم آلوده است دیگر دروغ گفتن از سوی او هیچ قبح و شرمی را بدنبال ندارد. اما اصولا رژیم قرون وسطائی آخوندی چه نیازی به برگزاری انتخابات دارد که در تضاد ماهوی با ماهیتش بسر می برد. همگان مطلعند که "انتخاب" و "انتخابات" از دستاوردهای نوین بشری بعد از گذار از قرون وسطی و خلع ید از کلیسا و جدائی دین از دولت و برخاسته از سکولاریسم است. تا آنجا که به بنیانگزار این رژِیم و جانشین و سایر کارگزاران ریز و درشت آن و همچنین به آخوندهای سنتی با تفکرات تار عنکبوت بسته و فسیل شده بر می گردد آنها همواره مخالفت صریح خود را با مدرنیسم که انتخابات نیز از دستاوردهای آن می باشد اعلام نموده اند. اصولا در فقه شیعه سنتی مشروعیت رژیم نه از جمهور مردم بلکه برخاسته از مشی و اراده الهی و نبی او و جانشینانش می باشد و رای و نظر مردم فاقد هرگونه اعتباری در جایگاه مشروعیت بخشیدن به نظام حکومتی می باشد. بسیاری از فقیهان سنتی مخالفت صریح خود را با جمهوریت و انتخاب مردم اعلام نموده اند و همواره از "امارت" و یا "حکومت اسلامی" بجای "جمهوری اسلامی" دفاع نموده و این دو یعنی "جمهور" و "اسلام" را در تناقض ماهوی با یکدیگر دانسته اند. اما چرا حکومت حاضر تا به امروز نتوانسته تناقض موجود را حل نماید همانا ریشه در فرصت طلبی تاریخی خمینی در کسب قدرت سیاسی داشته و دارد. اطرافیان خمینی گرد آمده در نوفل لوشاتو همچون رئیس جمهور اول این حکومت از آنجائیکه از ترهات فکری خمینی مطلع بوده اند به او فهماندند که طرح نظریات مادون ارتجاعی نه تنها هیچ کمکی به او در کسب قدرت سیاسی و سرنگونی رژیم سابق نمی کند بلکه شدیدا افکار عمومی جهان را علیه او برمی انگیزد و دولتهای غربی نیز برای رضایت دادن به انتقال قدرت از رژیم سابق نیاز به گفتمان مدرن و امروزی دارند. لذا خمینی تا آنجا در وعده های پوچ و واهی خود پیش رفت که اعلام نمود که کمونیستها هم در بیان عقاید خود آزادند. تا بدینوسیله شرق و غرب عالم را از جانب خود آسوده خاطر گرداند که او به قواعد حاکم بر رقابت سیاسی پایبند بوده و آن را در مواضع خود لحاظ خواهد کرد. هر چند که بمحض کسب قدرت سیاسی با شعار "نه شرقی و نه غربی جمهوری اسلامی" دهان کجی خود به طرقین درگیر در جنگ سرد را با توجه به شم ضد انقلابی خود اعلام نمود. با از دست رفتن تدریجی پایگاه اولیه رژِیم دیگر تقلبات گسترده و نجومی برای بیرون کشیدن افراد مورد نظر کارساز نبود چرا که هر انتخابات نسبت به دوره قبل خود با افت رای دهندگان روبرو بود. لذا از دوره دوم مجلس شورای نگهبان نقش برجسته تری را در مهندسی انتخابات بعهده گرفت که در کنار حذف قانونی جریانات و افراد مورد نظر می توانست تعداد آرای ماخوذه را بطور غیرواقعی و غلوآمیز بالا ببرد. گسترش تضادهای درونی رژیم نیاز به نظارت استصوابی از سوی شورای نگهبان را با تمامی بدنامی هائی که بدنبال داشت گریز ناپذیر ساخت. دیگر مشتی به اصطلاح فقیه فسیل شده بلحاظ قانونی از این اختیار برخوردار بودند که صلاحیت انتخاب شوندگان را به هر گونه ای که لازم می دانند رد نمایند. حضور اکثریت اصلاح طلبان در مجلس ششم و بسط و افشای تضادهای درونی رژیم که برخاسته از شدت و غلظت تضادها در بطن و پائین جامعه بود انسداد هر چه بیشتر سیاسی در بین نیروهای داخل حاکمیت را به امری واجب و غیرقابل انکار در کنترل و هدایت بحرانهای داخلی رژیم تبدیل نمود. در این راستا در کنار شمشیر آخته شورای نگهبان ارگانهای سرکوبگر سپاه و بسیج نیز صحنه انتخابات را قرق کردند بطوریکه برگزاری "انتخابات پادگانی" به کلامی رایج در درون حکومت و جناحهای آن مبدل گشت. در چنین انتخاباتی!! اصلاح طلبان می بایستی به کسب حداکثر سی تا سی و پنج کرسی در مجلس بسنده می کردند و نقش اپوزیسیون دائمی را در ایجاد سوپاپ اطمینان برای رژیم ایفا می نمودند. امری که همواره توسط اصلاح طلبان به چالش کشیده می شد. نتیجه برگزاری اولین دوره از "انتخابات پادگانی" مجلس هفتم رژیم بود که اکثر کرسیهای آن توسط پاسداران نزدیک به خامنه ای اشغال گردید. محمود احمدی نژاد تحفه ای بود برخاسته از دومین دوره برگزاری انتخابات!! با شیوه و سیاق جدید. دنیا هم می بایست به این شکل از برگزاری انتخابات که نمایشگر پایگاه توده ای رژیم بود رضایت می داد!!. برای دور دوم ریاست جمهوری ریاست جمهوری اصلاح طلبان نخست وزیر امام که بیست سال خانه نشینی اختیار کرده بود را بعنوان "اصولگرای اصلاح طلب"!! وارد صحنه مبارزات انتخاباتی نمودند. جناح اصلاح طلب از فرصت مبارزات انتخاباتی انحصاری !! استفاده نمود و با استفاده از انقلابات مخملی خود را در قالب "جنبش سبز" سازمان داد تا بتواند با بسیج توده های بجان آمده از سی سال جنایت و خیانت به عالیترین منافع ملی ایرانیان یعنی اعمال حاکمیت ملی در پشت سر خود بشکلی تمام عیار در برابر جناح حاکم صف آرائی نماید. نتیجه آن انتخابات و جنایت صورت گرفته بعد از آن را همگان بخوبی شاهد و ناظر بودند. انزوای گسترده رژیم و شکسته شدن هیمنه ولایت فقیه , رژیم را در آستانه انتخابات مجلس کنونی در شرایط نوین جهانی در مخمصه و فشار شدید قرار داد. رژیم نیاز داشت تا با نمایشی از قدرت در انتخابات رکورد تمامی تقلبات و رای سازیهای گذشته را با توجه به تجارب سی و سه ساله بشکند. لذا اینبار مهندسی انتخابات با توجه به تحریمهای بین المللی و بایکوت انتخابات توسط نزدیکترین نیروهای درونی رژِیم شکل پیچیده تری بخود گرفت. از مدتها قبل ولی فقیه شاخ شکسته رژیم نوید برگزاری انتخابات پرشورتری را به تتمه نیروهای روحیه باخته رژیم تحت عنوان فتح خیبر و ... می داد. روزنامه کیهان ارگان ولی فقیه نیز که در پیشگوئی تعداد شرکت کنندگان ید طولائی دارد مژده می داد که اینبار رکود جدیدی از تعداد شرکت کنندگان در انتخابات بجای گذاشته خواهد شد. براستی سوال اینجاست که طی دو سال گذشته چه تحولی در زندگی مردم ایران در پس سرکوب و کشتار جوانان این مرز و بوم بعد از به اصطلاح انتخابات ریاست جمهوری گذشته بوقوع پیوسته است. واقعیت این است که بلحاظ اجتماعی حلقه بر گردن ضعیفترین اقشار جامعه هر چه تنگتر گشته است. مشکلات ومعضلات اقتصادی و اجتماعی غیر قابل کنترل گشته است. افشای اختلاس سه هزار میلیاردی حتی ناآگاه ترین اقشار مردم را نسبت به عمق فساد درونی این رژیم سرکوبگر مطلع ساخته است. در عرصه جهانی رژیم در انزوای کامل بین المللی بسر می برد بطوریکه هیچ آینده ای برای این رژیم متصور نیست و همگان صحبت از وقوع یک جنگ در پس تهدید بستن تنگه هرمز توسط رژیم می کنند. نتیجه منطقی آنکه می بایست بطور طبیعی این دوره از انتخابات با تحریم گسترده داخلی حتی از سوی نزدیکترین طیف درونی این رژیم روبرو شود. همانگونه که تمامی گزارشهای مردمی دلالت بر همین واقعیت یعنی سوت و کور بودن حوزه های رای گیری در کنار شلوغی لحظه ای چندین حوزه انتخاباتی برای فیلم برداری و کشاندن ته مانده گزارشگران خارجی برای نمایش فتح خیبر!! رژیم و ولی فقیه آن داشت. اما وقتی صحبت از شعبده انتخاباتی می کنیم بنا به اشراف به عمق پوسیدگی رژیم به این باور داریم که ولی فقیه رژیم در فرط استیصال و زبونی همواره ماری در آستین برای شعبده خود دارد. مسلما کسی که جنایت می کند دیگر رای سازی نجومی نزد او شرم و قبح و خجالتی را بدنبال ندارد. جنایتکار وقیح می تواند ادعا کند که توده ها شیفته دیکتاتور هستند هر چند که این دیکتاتور حرث و نسل آنها را برباد داده باشد. "خودشیفتگی" یکی از خصوصیات بارز هر دیکتاتوری است. او تا روز سقوط هنوز اعتقاد دارد که توده ها شیفته رهبری داهیانه او هستند و دست و عبا و غبای او از هر جنایتی پاک است. هیتلر از فرط خودشیفتگی مجبور به خودکشی شد و چائوشسکو در فرط خودشیفتگی مدعی آن بودند که دستان پاکی دارند و توده ها شیفته و واله او می باشند تا آنکه به جوخه اعدام سپرده شدند و یا همچون قذافی که می خواست موشها را از سوراخ بیرون بکشد خود در نهایت خود درون لوله ای مخفی شد!!. براستی چه عاقبتی در انتظار ولی فقیه رژیم فاشیسم مذهبی حاکم بر وطن اسیرمان ایران است؟

postheadericon شرکت در شعبده انتخاباتی مجلس نهم اوج اصلاح طلبی محمد خاتمی-علیرضا یعقوبی

سایت داخلی "عصر ایران" خبر از رای دادن سید محمد خاتمی رئیس جمهور پیشین جمهوری اسلامی در انتخابات مجلس دوره نهم در شهر دماوند داد. نگارنده در ابتدا خبر را جعلی برای کشاندن مردم به پای صندوق های خالی از رای از سوی رژیم حاضر قلمداد کردم اما در ادامه یکی از وابستگان به خاتمی در گفتگوئی با بخش فارسی بی بی سی حضور او را پای صندوقهای رای در شهر دماوند تائید کرد و دیگر جای هیچ شک و شبهه ای برای مدعیان دروغین خواندن خبر سایت "عصر ایران" باقی نگذاشت.


برای ایرانیان آگاه از پیشاپیش روشن بود که حضور سید محمد خاتمی در منصب ریاست جمهوری رژیم حاضر نه در جهت اصلاح امور بلکه رهاندن این رژیم از سقوط محتوم بوده است. برای هیچ ایرانی آزاده ای جای انکار نیست که ناپیگیری و سازش خاتمی با جناح به اصطلاح اصولگرای حاکم تحفه محمود احمدی نژاد را برای ملت ایران به ارمغان آورد. هر اصلاح طلب صادقی امروز باید از خود بپرسد که در چه زمان و مقطعی خاتمی از همراهی با جریان سرکوبگر حاکم سر باز زده است؟. هنوز سرکوب قیام دانشجوئی 18 تیرماه سال 78 و همراهی خاتمی با سرکوبگران و راه اندازی تظاهرات وحدت و حمایت از ولی فقیه جنایتکار از خاطره ها محو نگشته است. همگان کشته شدن صدها ایرانی را که تنها شعارشان "رای من کو؟" بود را بعد از شعبده انتخاباتی ریاست جمهوری دو سال گذشته را بیاد دارند. هم اکنون صدها نفر از همفکران خاتمی که در رابطه با همان انتخابات دستگیر شدند در زندان بسر می برند. این اصلاح طلب دروغین حتی به حداقل های اعلام شده از سوی خود یعنی آزادی زندانیان سیاسی و رفع حصر از رهبران جنبش سبز هم وفادار باقی نماند و مطمئنا با روی خجل از ولی فقیه جنایتکار با وقاحت هر چه تمامتر پای صندوق های رای آنهم در شهرستان دورافتاده ای که اصلا مقیم آنجا نمی باشد حاضر شد تا بدینوسیله و شرمساری خود را به محضر ولی فقیه جنایتکار و بقول خود "رهبر عزیز" اعلام دارد و اسم را در جمع "خواص" صاحب "بصیرت" مورد ادعای رهبر به ثبت رساند.


دوستان و هموطنانی که همواره از موضع عناد با افشاگریهای سازمانها و جریانهای ملی و انقلابی علیه خاتمی و سازشکاری و خدمت او به جنایتکاران حاکم و در راس همه به ولی فقیه جنایتکار برخورد می کردند امروز حتی بخاطر صدها شهیدی که دو سال خونشان بناحق بدستور مستقیم ولی فقیه جنایتکار بر زمین ریخته شد باید در برابر خیانهتای محمد خاتمی علیه عالیترین منافع ملت ایران یعنی آزادی و حاکمیت ملی که از طریق رای آزاد و مستقیم و مخفی مردم ایران می گذرد قاطعانه اعلام موضع کنند و این فرد را برای همیشه از صفوف خود برانند. و بدانند که او نه "یارشاطر" اصلاح طلبی و تغییر و تحول در مسیر احیای حقوق ملت بلکه همراه و مونس ولی فقیه ارتجاع در سرکوب هر چه بیشتر ملت ایران می باشد. آو "بارخاطر" حتی جنبش اصلاح طلبی و لکه ننگنی بر دامن آن است.


ما ایرانیان وطن دوست بدنه جنبش سبز را بخشی تفکیک ناپذیر از ملت ایران و در مسیر احیای حاکمیت ملی و رسیدن به آرمان استقلال و آزادی می دانیم اما بنا به تجارب تاریخی و شناختی که از سران جنبش اصلاح طلبی داریم نمی توانیم به آنها اعتماد کنیم. اگر از ما بینه و شاهد می خواهید بعینه و مشهود "سید محمد خاتمی" را به شما معرفی می کنیم. الا اینکه در مقابل او موضعگیری نموده و او را برای همیشه از درون جنبش خود پاکسازی و طرد نمائید. 


هموطنان آزاده و آگاه خیانت آشکار محمد خاتمی به رای و نظر شما تائیدی است بر صحت مواضع مقاومت ظفر نمون مردم ایران. باید بر آن نظر و اراده ای درود فرستاد که هیچگاه فریب ژستهای عوامفریبانه خاتمی را نخورد و او را همواره بخشی تفکیک ناپذیر از استبداد مذهبی حاکم بر ایران و بعنوان منجی آن در سراشیب سرنگونی بر شمرد. 


در مقابل بدنه مردمی جنبش سبز راهی جز همراهی و همدلی با دیگر مبارزان و مجاهدان راه آزادی و حاکمیت مردمی نیست. تاریخ هیچگاه اشتباه دوباره ما را در شناخت دوست و دشمن ملت ایران نخواهد بخشید. تردیدها را کنار گذاشته و به پیشتاز انقلابی در مسیر آزادی و حاکمیت ملی که دقیقا امروز از کانال سرنگونی تمام عیار رژیم حاکم می گذرد بپیوندیم و اطمینان داشته باشیم که تنها راه فلاح و رستگاری فردی و اجتماعی همه ما همانا اتحاد یکپارچه در مسیر تحقق آرمانهای سرداران ملی ایران از صدر مشروطه تا امروز در مسیر براندازی رژیم فاشیسم مذهبی حاکم با تمامی جناح ها و باندهای آن می باشد.

About Me

گُل فروش خيابان
مشاهده نمایه کامل من