دنبال کننده ها

با پشتیبانی Blogger.

postheadericon فیلم "مسلمانان بیگناه" و مواضع ما -علیرضا یعقوبی


بعد از نمایش یک فیلم 14 دقیقه ای تحت عنوان "مسلمانان بیگناه" در یوتیوب علیه پیامبر اسلام موجی از خشونت در کشورهائی که اکثریت بافت جمعیتی آنها را مسلمانان تشکیل می دادند فرا گرفت. این فیلم در خدمت جریانات بنیادگرائی قرار گرفت که همواره بدنبال بهانه ای برای نشان دادن ضدیت غرب با اسلام و پیامبر آن به توده هائی هستند که از کشورهائی برخاسته اند که به انها "جهان سوم" و یا "در حال رشد" اطلاق می شود. آموزش در این کشورها در سطح بسیار نازلی قرار دارد و توده های مردم را با دین و ارزش های آن ارتباطی تنگاتنگ است. فاصله بین دنیای مدرن و جوامعی که بهر علتی عقب مانده باقی مانده اند چنان چالشی ایجاد کرده است که با رشد ابزارهای خبر رسانی و ارتباطات نه تنها این حفره تنگ تر نشده بلکه بعلت همان فاصله عظیم بین دارا و ندار و ثروتمند و فقیر تنها بر تنفر و خشم و کین برخاسته از رشد نایافتگی و ضعف آموزش و در نهایت عدم درک درست این عقب ماندگی افزوده شده و آن را ملموس تر ساخته است. آن مسلمان بادیه نشین در آفریقا با فشار بر چند دکمه کیبورد و در نهایت ماوس می تواند بطور مستقیم شاهد آنچه که بطور روزانه در خیابانهای واشنگتن و نیویورک و لندن و پاریس می گذرد باشد و آن را با وضعیت خود مقایسه نماید و عاجز از درک درست عوامل ایجاد این فاصله با نشانه واعظ و پیشنماز محل خود تنفر را در درون خود پرورش داده تا با تهیه و عرضه چنین فیلمهائی که نقش آتش بیار معرکه را ایفا می کنند آن را به معرض نمایش و عرضه گذارد. برنده تهیه چنین فیلمهائی چه جریاناتی هستند؟ مسلما دوستان در این رابطه با بنده اشتراک نظر دارند که چنین فیلمهائی و در بلوای برخاسته از آن تنها جریانات و گروههائی سود خواهند برد که جز دمیدن بر آتش تنفر و خشم مردمی که با دین خود به هر دلیلی پیوند تنگاتنگ دارند هنر دیگری ندارند. "بنیادگرایان" همواره مترصد چنین فرصت هائی هستند و در قاموس آنها چنین فرصتهائی از "الطاف خفیه الهی" و از "امدادهای غیبی" هستند که می توانند از آن نهایت بهره برداری را در جهت پیشبرد اهداف جنگ افروزانه خود ببرند. پس چاره چیست؟ بنظرم دوفاکتور باید به موازات هم پیش برده شوند. پیشبرد این دو فاکتور جز در فضای آزاد سیاسی و در سایه دمکراسی ناممکن است: 1- آموزش در بین توده ها در راستای رشد و ارتقا فکری و آشتی دادن آنها با آگاهی و دور ساختنشان از دنیای جهل و بردگی فکری از پائین. 2- کشاندن گروههای بنیادگرا به صحنه سیاسی و درگیر کردن آنها با چالش های عینی از بالا. تنها در چنین حالتی می توان به توده ها ظرفیت و توان بنیادگرایان را در حل مسائل امروز بعینه به قضاوت عموم گذاشت. تجربه عینی هم کاملا دم دست ما ایرانیان است. بن بست کامل و همه جانبه بنیادگرایان مذهبی در ایران و پناه بردنشان به فاشیسم مذهبی بزرگترین گواه بر درستی این تئوری است. وقتی بنیادگرایان در بستر دمکراسی در معرض امتحان و آزمایش و در نهایت انتخاب قرار می گیرند درگیری با مسائل و مشکلات دنیای مدرن مسلما تاثیرات خود را بر فکر و اندیشه آنها می گذارد و در بطور قانونمند آنها را از درون دچار تعدیل و تغییر می کند و گروههای کوچکی از آن که هنوز بخاطر رانت و شرایط خاص حکومتی بر تفکرات پیشین تاکید می ورزند به حاشیه رانده خواهند شد. گفتم که این تغییر و تحول در باید روندی دمکراتیک و پایبندی به دمکراسی و با پایبندی و تعهد عملی بر قوانین دمکراتیک رقابت و قواعد بازی همراه باشد. ترکیه در این راه قدم گذاشت . تجربه اش در مجموع مثبت بود. در مصر مرسی با سخنانی که در تهران در جریان نشست غیرمتعهدها بر زبان آورد نشان از این داشت که در انتخاب راهی که تهران و آنکارا طی کرده اند به روشی که آنکارا برگزیده می رود. او با تضادها و چالش های زیادی در درون اخوان المسلمین روبرو خواهد بود اما با تاکید بر اینکه "حکومت برخاسته از مردم است نه بر آنها". می تواند آینده بهتری برای مصر و ملتهای منطقه و کشورهائی که به آنها کشورهای اسلامی اطلاق می شوند با توجه به جایگاه تاریخی مصر رقم بزند. غرب باید در پس این حوادث به این واقعیت دست یافته باشد که برای همیشه نمی تواند رفاه را در انحصار خود داشته باشد. باید با انتقال دانش نوین به کشورهای عقب مانده به تقسیم رفاه عمومی در تمام جوامع بشری بخاطر دور ماندن از ترکش بنیادگرائی که به یک خطر بالفعل برای صلح و آرامش و امنیت جهانی تبدیل شده است همت گمارد.

postheadericon دزدی و چپاول و فساد نهادینه شده در رژیم آخوندی



نسل اول انقلاب در اوج انحصار طلبی "حزب جمهوری اسلامی" که با افشاگری سازمانهای سیاسی دگراندیش و در راس همه سازمان مجاهدین خلق ایران همراه بود این جمله معروف محمد بهشتی دبیرکل آن حزب را بخاطر دارند که گفت:"ما تشنگان قدرت نیستیم شیفتگان خدمتیم". کلامی بس سخیف برای پوشاندن نیات اصلی یعنی غارت و چپاول اموال عمومی و ثروت یک ملت. از این دست سخنان و شعار پرطمطراق ولی بی محتوا در هر حکومت توتالیتر امری عادی و نخ نما شده است. چه کسی می تواند انکار کند که میل به دیکتاتوری و توتالیتاریسم فقط در خدمت رانت خواری و انحصار اموال عمومی و سرمایه های ملی در خدمت اهداف فردی و گروهی جمعی کوچک می باشد؟. تاریخ هیچ "دیکتاتور صالح" را بخاطر ندارد و بقول پیر قونیه "آنچنان شیری خدا خود نافرید". جملاتی از نوع آنچه که بهشتی بر زبان آورد ابزاری برای پوشاندن اهداف ماکیاولیستی می باشند که فریب اذهان و افکار عمومی را مد نظر دارند. هدف همانا پدید آوردن "شهریاری ثروتمند" با "رعایائی نیازمند" است چرا که دیکتاتور بر این باور است که تنها در چنان حالتی است که می تواند ملتی و جامعه ای را به اتقیاد کشد. حال سی و سه سال بعد از آآن تاریخ چنان فساد و دزدی و چپاول و غارت در تار و پود رژِیم فاشیسم مذهبی حاکم نهادینه شده که باندهای درونی آن درسراشیب اضمحلال علیرغم تاکید ولی فقیه هیمنه شکسته رژِیم در پوشاندن فساد و ارتشاء و اختلاس درونی رژِیم بطور قانونمند به افشای دزدیهای یکدیگر پرداخته و ابائی با وجود نشستن "بر سر شاخ" از "بریدن بن" ندارند. نسل سوم انقلاب بیاد دارد که احمدی نژاد با شعار "آهای دزد! بگیرید دزد!" و "بگم؟ بگم؟" و "مبارزه با فساد" به ریاست جمهوری رسانده شد!. اگر خاتمی در اوج انزوای بین المللی رژِیم بعد از دادگاه ترور میکونوس در آلمان جهت گشایش "درهای بسته" با نام "گفتگوی تمدنها" و "جامعه مدنی" زمام قدرت را در دست گرفت احمدی نژاد با شعار مبارزه با فساد و "آوردن پول نفت بر سر سفره های مردم" به قدرت خزید. طی 7 سال ریاست جمهوری او بزرگترین اختلاس بانکی تاریخ ایران بوقوع پیوست و معاون اول او محمدرضا رحیمی رسما با اتهام ارتشاء و دزدی در پرونده "بیمه ایران" تحت نام "حلقه فاطمی" روبرو گردید. علیرغم تاکیدات آشکار "ولی فقیه" برای پوشاندن اختلاس ها و دزدی های کلان دولتی هر روز در روزنامه ها و سایت های رژیم خبرهای جدیدی در این باره می خوانیم . علی مطهری نماینده مجلس رژیم پس از اعلام جرم دادستانی رژیم علیه او در رابطه با نطق پیش از دستورش در مجلس که طی آن به افشای نقش سپاه پاسداران در نمایشات انتخاباتی پرداخته بود از قوه قضائیه رژیم درخواست نمود بجای پرداختن به نطق نمایندگان مجلس پرونده زمین خواری محمد جواد لاریجانی برادر رئیس قوه قضائیه را پیگیری کند. صادق لاریجانی رئیس قوه قضائیه طرح پرونده زمین خواری برادرش را مسئله ای با اغراض سیاسی عنوان نمود و اوج اراده رژِیم در پرونده های اختلاس و دزدی و چپاول اموال عمومی را به نمایش گذاشت. هنوز چندی از طرح این قضیه نگذشته بود که نقش محمدرضا رحیمی معاون اول احمدی نژاد در دزدی و اختلاس از "بیمه ایران" در جریان دادگاه عوامل دست چندم درگیر در آن ماجرا به اثبات رسید. احمدی نژاد در مقابل هجوم قوه قضائیه و دستگیری عوامل او در دولت خط قرمز خود را کشاندن دستگیریها در حد وزرا اعلام کرد. اینجا بود که با توجه به اطلاعات وسیعی که احمدی نژاد از دزدی ها و چپاول باند رقیب داشت دستگیریها در حد حلقه دست چندم عوامل باند احمدی نژاد متوقف ماند. آخوند مصطفی پورمحمدی رئیس سازمان بازرسی کل کشور از عوامل اصلی در نقش یکی از قضات سه گانه منصوب خمینی در قتل عام زندانیان سیاسی در تابستان سال 67 که از قضا این روزها در سالگرد آن جنایت فجیع علیه بشریت بسر می بریم و وزیر کشور سابق احمدی نژاد در دولت نهم در روز 20 شهریور بنقل از سایت انتخاب از سایتهای داخلی رژِیم در دیدار با گروهی بنام دانشجویان که از او درباره پرونده محمدرضا رحیمی سوال نموده بودند اعلام نمود که پرونده رحیمی در مراحل بازرسی نهائی در قوه قضائیه به دلیل "رعایت مصالح" متوقف شده است. او درباره دستور شخص ولی فقیه در توقف بازررسی این پرونده بطور تلویحی گفت: "پرونده رحیمی به دستور مستقیم خامنه ای از دستور کار خارج شده است." به گفته وی "ما در حال مدیریت این قضیه هستیم چون معتقدیم کشور با اراده ای روشن هوشمند و هماهنگ اداره می شود. اگر سرباز ولایت هستیم باید تصمیمات ایشان را اجرا کنیم تا امور به سامان برسد". در جواب به اظهارات پورمحمدی به گزارش سایت انتخاب در روز 22 شهریور محمدرضا رحیمی در جریان مراسم "هفتمین جشنواره ملی تعاونی های برتر کشور" عنوان کرد: "این شخص (پورمحمدی) در زمانیکه در دولت مشغول بکار بود و پیش از آنکه از دولت طرد شود حدود 21 میلیارد تومان که با سود متعلق به آن به بیش از 30 میلیارد تومان بالغ می شود به طور غیرقانونی از وزارتخانه خارج و تا کنون که مدت 4 سال از آن تاریخ می گذرد عودت نداده است". در ادامه این دعواهای باندی و افشاگری ها در سایت بازتاب از سایتهای دیگر درونی رژیم در 21 شهریور طی مقاله ای با عنوان "برادر حسین! آلوده امثال شما هستید که بر سر سفره بیت المال زانت خواری می کنید" طی نامه ای خطاب به سربازجو حسین شریعتمداری گماشته ولی فقیه در روزنامه کیهان می خوانیم: "شما در مطلب امروز خود سایت بازتاب را به حق العمل کاری جعل خبر سابقه طولانی در تحریف و شانتاژ و منفی بافی علیه نظام از محافل فتنه گر سایت ضد امنیتی و فتنه گر متهم کرده و دست اندرکاران بازتاب را آلوده و فتنه گر نظیر بالاترین رادیو فردا و کلمه و جرس و ... خوانده اید." "برادر حسین! اعضای سایت بازتاب نه تنها هیچ ارتباطی با بیگانگان ندارند بلکه اساسا پایشان به کشورهای اروپائی و آمریکائی که برخی از اعضای خانواده شما چند سالی در آنجا با پول بیت المال رحل اقامت افکنده اند نرسیده است." "... بخصوص در هفت سال اخیر با همکارانتان نهایت استفاده از فرصت را کرده و پست و پول اشباع شده اید". اینها تنها مشتی نمونه از خروارها دزدی و غارتگری و چپاول و اختلاس و ارتشاء نهادینه شده در مسئولین رژیمی است که بقول بهشتی قرار بود "شیفتگان خدمت" باشند. و چه کسی نمی داند که در راس تمامی چپاولگران و دزدان کسی نیست جز شخص "ولی فقیه" رژِیم که صدها نهاد در قالب مافیای اقتصادی از "بنیاد شهید" و "آستان قدس رضوی" و "بنیاد مستضعفان" و "کمیته امداد امام" و ... تحت نظر و فرمان مستقیم خود او به فعالیت و غارت مشغولند و به هیچ مقامی هم پاسخگو نبوده و دولتی بزرگ را در دل دولتی کوچک به ریاست احمدی نژاد تشکیل داده است. به اینها باید غارتگری و چپاول سپاه پاسداران را افزود که تمامی مناقصه های دولتی را بدون شرکت در آنها و رقابت با دیگر شرکتها به خود اختصاص داده است و دارای اسکله های متعدد خارج از کنترل گمرک در مرزهای کشور است. همچنین سلاطین چای و قند و شکر و دخانیات و ... در قالب "بیوت آیات عظام" را هم باید در بین غارتگران اموال و ثروت عمومی لحاظ نمود. همانهائی که مدعی می شوند که مردم نباید انتظار حل مشکلات اقتصادی و گرانی و ... همچون بلایا و حوادث طبیعی از دولت داشته باشند و بقول آن آخوند شکم باره علم الهدی نام که مردم را به خوردن "اشکنه پیاز" دعوت می کند چرا که در دل اینهمه غارتگری و دزدی و چپاول سهم مردم از ثروت ملی بقول امام جمعه مشهد یعنی پیاز هم بر سفره های مردم پافت نمی شود. اینجاست که دلایل تاکیدات شخص ولی فقیه مبنی بر پوشاندن اختلاس و دزدی از افکار عمومی مشخص می شود چرا که "گر حکم شود که مست (دزدی و غارت و چپاول) گیرند/در شهر (رژِیم آخوندی ) هر آنچه که (مسئول و امام جمعه و رهبر و داروغه پاسدار و ...) هست گیرند.

postheadericon کانادا و قطع رابطه با بنیادگرایان مذهبی حاکم بر ایران-علیرضا یعقوبی


دولت کانادا طی "عملی شجاعانه" اقدام به تعلیق روابط دیپلماتیک خود با رژیم فاشیسم مذهبی حاکم بر ایران نمود. دولت کانادا علت این اقدام را حمایت تمام عیار لجستیکی و نظامی بنیادگرایان حاکم در تهران از رژیم بشار اسد و حمایت از تروریسم دولتی و تلاش برای دستیابی به سلاح هسته ای و نادیده گرفتن قطعنامه های شورای امنیت ملل متحد در این رابطه و نقض شدید حقوق بشر و دخالت در امور سایر و فراخوان برای نابودی یک کشور عضو ملل متحد کشورها بر شمرد. بنیادگرایان حاکم بر ایران از فردای بدست گرفتن قدرت بنا به ماهیت مادون تاریخی و ارتجاعی خود بدون اینکه درک و فهمی از معاهده ها و قراردادهای بین المللی فی المابین دولتها داشته باشند دخالت در امور سایر کشورها بالاخص کشورهای اسلامی را به بهانه "صدور انقلاب" در صدر سیاست خارجی رژیم خود قرار دادند. خمینی در رویا و توهم احیای "امپراطوری عثمانی" اینبار تحت سیادت "مذهب شیعه" در گام نخست عراق را که اکثریت بافت جمعیتی آن را شیعیان تشکیل می دادند هدف ماجراجوئی خود قرار داد. دخالت در امور داخلی کشوری مستقل و تحریک حاکمان آن منجر به وقوع یک جنگ خانمانسوز بین دو کشور مسلمان شیعه مذهب شد که بیش از دو جنگ جهانی به طول انجامید. خمینی جنگ را نعمتی الهی خواند و ادعا نمود که می خواهد پرچم اسلام را در کاخ های کرملین و سفید به اهتزاز درآورد. "راه قدس از کربلا می گذرد" و "جنگ جنگ تا رفع فتنه در سرتاسر عالم" عمق استراتژیک اهداف خمینی را بنمایش گذاشت و زمانی خمینی مجبور به نوشیدن جام زهر پذیرش قطعنامه 598 ملل متحد در رابطه با آتش بس در جبهه های جنگ با عراق شد که بنا به گزارش سبز علی (محسن) رضائی فرمانده سپاه پاسداران دریافت که تنها در صورت دستیابی به سلاحهای اتمی می تواند به مطامع نامشروع خود دست یابد. خمینی در خوار شمردن مقررات و معاهده ها و قرار دادهای بین المللی تا آنجا پیش رفت که اعلام نمود: "دولت اسلام هر زمان که صلاح بداند می تواند قراردادهای فی المابین خود و مردم و دولتهای دیگر را فسخ نماید". مسلم است که با چنین درکی بغایت ماکیاولیستی از قوانین و قراردادها و معاهده ها و قرار داد بین مردم و ملل مختلف سنگ بر روی سنگ بند نیامده و بیهوده نیست که خلص ترین رئیس جمهور این رژیم قطعنامه های ملل متحد را "کاغذ پاره" می خواند. اگر خمینی در ابتدا بنا به روایات و احادیث سنتی شیعه ازدیاد نفوس مسلمین و شیعیان را یک رسالت دینی برای خود فرض می کرد (1) اما در طول زمان رژیمش از این اعتقاد فاصله گرفت و بعلت ماهیت مادون تاریخی و ارتجاعیش چون قدرت پاسخگوئی به خواستها و مسائل جامعه ای که روابط سرمایه داری حتی بشکل "سیکل معیوب" تجربه کرده بود نداشت به بحران سازی و صدور آن همت گماشت. یعنی رژیمی شد ماهیتا بحران ساز و بحران زی و صدور این بحران را به دیگر کشورها را وجه همت خود قرارداد. در عرصه داخلی اگر به رستگاه تبلیغی عریض و طویل این رژیم از ابزار سنتی همچون منابر و نماز جمعه ها تا وسائل علمی و به روز خبر رسانی همچون همایش ها و کنفرانس ها و مطبوعات و سایت ها و رادیو و تلویزیون توجه کنیم خط "وارونه سازی حقایق ملموس" بیرون می آید که گویا دنیا غرق در بحران است. هر روز از یک زلزله و یا سیلاب و حوادث طبیعی هراران نفر در گوشه و کنار دنیا می میرند. هزاران نفر در خیابانهای کشورهای غربی از گرسنگی جان می دهند و در زندانهایشان هزاران نفر شکنجه شده و زیر شکنجه کشته می شوند!. گرانی و فقر و فحشا را همچون حوادث طبیعی و خدادادی می خواند که مردم نباید انتظار حل آنها را از "دولت خدمتگزار" داشته باشند تا بدینوسیله ناکارآمدی و سوء مدیریت تمامی اجزای حکومتی خود با حوادث طبیعی و مشکلات و معضلات اقتصادی خود ساخته را توجیه نموده تا مردم ایران تحت این شانتاژ خبری به آنچه خود دارند راضی شوند و تلاشی در راستای رسیدن به آنچه که می خواهند و یا مطلوب فرض می کنند نداشته باشند. نقض فاحش حقوق بشر و سرکوب تمام عیار مردم در کنار تبلیغات و جنگ روانی گسترده وجه بارز "شرایط امنیتی" حاضر جامعه برای کنترل آن است. این رژِیم از آنجائیکه تکیه ای بر توده های مردم ندارد و از پایگاه مردمی اولیه اش تهی شده است تکیه گاه خود را برای ادامه بقا همانا در اسلحه و انبارسازی آن و دستیابی به سلاح "غیر متعارف" می بیند. در این راستا انزوای بین المللی را بجان می خرد. قطعنامه های الزام آور شورای امنیت ملل متحد را "کاغذ پاره" می خواند. در اوج فساد نهادینه شده درونیش که همچون موریانه آن را از درون میان تهی ساخته برای تمامی جهان لغز می خواند و هل من مبارز می طلبد. برگزاری نشست غیرمتعهدها در تهران را از قول معاون رئیس جمهور درگیر در فاسد مالی ارتشاءاش "سنگ بنای نهادینه شدن نابودی آمریکا" می خواند. در راستای اجرائی کردن این سیاست به مزدور پروری روی می آورد. حزب الله لبنان و دولت سوریه بازوهای اجرائی این "تروریسم دولتی"هستند. برای باجگیری از دنیای مدرن به گروگانگیری و کشتن شهروندان دیگر کشورها مبادرت می ورزند. روزی در آرزانتین و روزی دیگر در دهلی نو و بانکوک و روزی در مالزی مزدوران و عمله و اکره تروریست این رژیم افشا می شوند و یا دستگیر می گردند. بقول متحد این رژِیم در فرانسه در دیدار با دبیر شورای عالی امنیت سابق رژیم آخوند حسن روحانی ژاک شیراک رئیس جمهور سابق فرانسه خطاب به او می گوید: "زمانیکه تنها سلاح شما ژ-ث بود به ترور شهروندان ایرانی در کشور ما پرداختید!. چگونه دنیا می تواند مسلح شدن شما به سلاح هسته ای را تحمل کند؟!." در سال 2003 میلادی طی یک همایش در حمایت از مقاومت ایران در لندن که طی آن زنده یاد خانم مرضیه برای آخرین بار به هنرنمائی پرداخت خانم رجوی طی پیامی اعلام نمود :"خطر دخالت رژِیم آخوندی در عراق هزار بار خطرناکتر از اتمی شدن آن است". طرفهائی که می بایست این پیام را در می یافتند در پی بزرگترین اشتباه استراتژیک دولتهای اشغالگر عراق بنا به گواهی کارشناسان سیاسی و نظامی آن کشورها بدنبال خروج از عراق بودند تا عراق را به حیات خلوت و بخشی از "سهم امام" ولی فقیه تهران تبدیل نموده و خون سربازان آمریکائی و انگلیسی بهمراه مردم بیگناه عراق که قربانی ترورها و بمب گذاری های کور عوامل ولی فقیه و سایر بنیادگرایان مستظهر به حمایت رژیم تهران بودند در هم آمیزد تا دست نشانده ولی فقیه تهران در عراق به مصدر قدرت قرار گیرد و بنا به فرمان "صاحب امر" ش در تهران به قلع و قمع نیروهای دمکرات آن کشور نشسته تا دستگاه قضائی آن کشور به تبعیت از قضاتی همچون قاضی صلواتی و سعید مرتضوی حکم اعدام معاون رئیس جمهور سنی مذهب آن کشور صادر نمایند و فساد و ارتشا در آن کشور هم همچون رژیم ایران نهادینه شود و در وادی بی عملی در سوریه به چنان گردابی گرفتار آیند که سعید جلیلی دبیر شورای عالی امنیت ولی فقیه تهران وقیحانه در بیروت اعلام کند که ما از سقوط بشار اسد در سوریه جلوگیری بعمل می آوریم. براستی دنیای متمدن و پیشرفته در سازش با حکومت آشوبگر تا کجا پیش خواهد رفت و عواملش در آمریکا همچون "نایاک" تا کجا در هیئت حاکمه آن کشور نفوذ خواهند کرد تا برافراشتن پرچمی را که خمینی آرزویش می کرد را در کاخ سفید شاهد باشد چرا که برافراشتن آن در مسکو با توجه به روابط حسنه با دولت آن کشور حاصل آمده است!. در چنین فضائی اقدام دولت کانادا "عملی شجاعانه" محسوب شده که قابل الگوبرداری از سوی کشورهای خاورمیانه و غربی می باشد. هرگونه روابط دیپلماتیک و اقتصادی با رژِیم ایران علیه عالیترین منافع مردم ایران یعنی علیه "حق حاکمیت ملی" آنان بوده و علیه آرامش منطقه استراتژیک خاورمیانه و کل جهان است چرا که رژِیم فاشیسم مذهبی حاکم بر ایران از روابط دیپلماتیک خود در سراسر جهان برای توجیه سرکوب و جنایت و تامین فن آوری پیشرفته و بطور مشخص توسعه برنامه اتمی و صدور تروریسم استفاده می کند. نمونه آخر برگزاری نشست غیر متعهدها در تهران شاهد تمام عیار این ادعاست. در مقدمه گزارش وزارت امور خارجه آمریکا در دوران ریاست جمهوری بیل کلینتون به کنگره آن کشور علیه سازمان اصلی اپوزیسیون ایران می خوانیم:" یاغیگری رژیم جمهوری اسلامی از قوانین و قراردادهای بین المللی و خوار شمردن آنها بهائی را به دنبال دارد که دولت ایران ناچار به پرداخت آن است". در جریان عمل جامعه جهانی شاهد استمرار سیاست ورشکسته "مماشات و استمالت" کشورهای غربی در برابر بنیادگرایان حاکم بر آن بوده که بهای آن بطور تمام عیار از کیسه مردم ایران و مقاومت آن و ملتهای منطقه و بعبارتی مردم کل جهان که قربانی بمب گذاری های کور مزدوران این رژیم شده اند پرداخت شده است. آیا هماکنون که دولت کانادا پیشقدم در مسیر قطع رابطه با رژیم فاشیسم مذهبی حاکم بر تهران شده است زمان پیروی از این عمل در بین کشورهای غربی برای بدور ماندن از ترکش بنیادگرائی و خشم و تنفر برخاسته از آن برای دنیای آزاد و مدرن فرا نرسیده است؟!. 1- در الفقه المنسوب للامام الرضا علیه السلام می خوانیم که روایت شده که مردی خدمت امام باقر علیه السلام آمد و از حدیث پیامبر صلی الله علیه و آله پرسید که فرموده است "هرکس بگوید: لااله الا الله به بهشت می رود". امام باقر علیه السلام فرمود: خبر درست است. آن مرد بیرون رفت امام باقر علیه السلام دستور داد او را برگردانند. چون برگشت امام به او فرمود: ای مرد "لا اله الاالله" شروطی دارد و آگاه باش که من یکی از آن شروط هستم. از این دست احادیث و روایات در فقه سنتی شیعه فراوان است بخصوص وقتی کار بشفاعت حضرت فاطمه و حضرت معصومه بکشد که با توجه به "رانت" و جایگاهی که آنها نزد خدا بنا به تفکر تار عنکبوت بسته آخوندها دارند جایگاه بهشت برای شیعیان تعیین خواهد شد و در آن دنیا هم با "خودی" و "غیر خودی" روبرو خواهیم بود. معلوم نیست که بنا به جایگاه حضرت فاطمه و حضرت معصومه نزد خداوند چرا باید بانوان و زنان ایرانی اینچنین در حاکمیت آخوندها از ابتدائی ترین حقوق انسانی محروم شده اند و این تناقض چگونه توجیه می شود؟ هر چند که در تعمیم این روایات معتقدان به اصل ولایت فقیه بنمایندگی از خداوند چنان دایره را برای تنگ کرده اند که عبادات و نماز و روزه مردم را بدون اعتقاد عملی به اصل ولایت فقیه را فاقد ارزش و اعتبار می دانند. بنا به اینگونه احادیث وضعیت میلیاردها انسان در جهان معلوم است. تنفر و خشم برخاسته از چنین احادیثی جهان را بیشک ورطه نابودی خواهد کشاند.

postheadericon کشف مرغ قاچاق در بیت مکارم شیرازی

مرغهائیکه میبینید امشب از منزل ابوالمکارم شیرازی درقم توسط برادران پاسدار قاچاقچی کشف و به بیت العنکبوت مقام عظما انتقال یافت .لازم بیاد آوری است ابوالمکارم شیرازی با وارادات بی رویه شکر باعث تعطیلی کارخانجات قند ودر نتیجه بیکاری کارگران شده بود.مرگ براصل ولایت فقیه

postheadericon بگيرش كه نيفته! كاريكاتوري از الوطن



این کاریکاتر تلاش ولی فقیه برای نجات دیکتاتور دست نشانده عراق 


مالکی جنایتکار رانشان میدهد .

postheadericon اندر حکایات مراقبین بین المللی در سوریه!

postheadericon کمال وقاحت در اوج فضاحت- علیرضا یعقوبی


همگان در جریان خبر تعرض جنسی یک دیپلمات رژیم آخوندی در برزیل در یک استخر مختلط شنا به تعدادی از دختران کم سن و سال هستند. بعد از افشای این جنایت و روشن شدن ابعاد ماجرا و پیگیری خانواده های دختران قربانی تعرض جنسی دیپلمات رژیم مهمانپرست سخنگوی وزارت خارجه رژیم طی اعلام موضعگیری در قبال این جنایت آن را سو تفاهمی بخاطر "تفاوت های فرهنگی" نامید!. شاید باشند در جهان کسانی که از ابعاد جنایات رژیم حاکم بر ایران بنام "حفظ حریم خانوادگی" و "حجاب" و "عفاف" در زندگی خصوصی مردم ایران نامطلع باشند اما گستردگی ابعاد هولناک فجایع صورت گرفته و تجاوز به حریم خصوصی و حقوق فردی آحاد جامعه ایران آن چنان وحشتناک است که کمترین ایرانی را می توان یافت که نمونه ای از آن را به خاطر نداشته باشد. هنوز جنایاتی را که در کرمان تعدادی از بسیجیان و به اصطلاح " ناهین از منکر و آمران به معروف" مرتکب شدند از خاطره ها رخت نبسته است. مردم ایران بیاد دارند که چگونه به بهانه مبارزه با "فساد اخلاقی" تعدادی از شهروندان کرمانی قربانی جنایات یک گروه 5 نفره از بسیجیان رژیم شدند. دقیقا از همان اولین روزهای پیروزی قیام 57 بود که خمینی با طرح "حجاب اجباری" تجاوز به حقوق فردی نیمی از آحاد جامعه را آغاز کرد. طرحی که هنوز از جامعه قربانی می گیرد و زنان بیدفاع وطنمان هر روز با انواع و اقسام طرحهای سرکوبگرانه دست و پنجه نرم می کنند و لحظه ای از تهاجم "گشت ارشاد" برای حفظ ححاب به اصطلاح اسلامی در امان نیستند. راستی چگونه است رژیمی که حتی تاب تحمل جشن های خانوادگی همچون مراسم ازدواج را ندارد و زنان و مردان شرکت کننده در چنین مراسماتی از ترس تعرض و تجاوز دائمی عمله و اکره استبداد به بهانه "حفظ شعائر اسلامی" باید بطور جدا از هم به جشن مشغول شوند اما یک دیپلمات همین رژیم اجازه دارد که در یک استخر مختلط به شنا پرداخته و به دختران و نوجوانان تعرض جنسی نماید و وقیحانه تر آنکه سخنگوی وزارت خارجه چنین رژیمی اداعا کند که حادثه بوقوع پیوسته ناشی از یک سوتفاهم بخاطر "تفاوت های فرهنگی" بوده است. براستی "تفاوت های فرهنگی" کدام است؟ آیا "خودی های" رژیم و دیپلمات - تروریستهای آن اجازه دارند که در کشورهای تحت ماموریت خود دست به هر اقدام خلاف اخلاق انسانی زده و به دختران کم سن و سال تعرض جنسی نمایند؟ آیا چنین حقی برای اتباع ایرانی محفوظ است که حتی در استخر مختلط شنا نمایند؟ تروریستهای اعزامی رژیم به تایلند اجازه دارند که حین معاشقه با تن فروشان به تهیه عکس و فیلم مشغول شوند آنگونه که توسط پلیس تایلند بعدا افشا شد اما زنان و مردان مفلوکی که "غیرخودی" محسوب می شوند بجرم "زنای محصنه" به سنگسار محکوم شوند و اعتراض جهان به این عمل وحشیانه هیچ تغییری در اراده جانیان برای اجرای "حدود الهی" ایجاد نکند. (1) اوج فضاحت در کمال وقاحت آنکه حکمت الله قربانی دیپلمات متعرض به دختران برزیلی به تهران فراری داده شده و عده ای که به آنها لقب "دانشجویان بسیجی" داده شده است همچون همیشه بطور "خودجوش" به فرودگاه اعزام شده! تا به زعم خود بخاطر این حرکت قهرمانانه بر گردنش دست گل اندازند. و دنیایی را از توحش خود به تعجب وادارند. می گویند کسی که در سراشیب سقوط و نابودی قرار می گیرد دست به حرکات دیوانه وار می زند. به چیزی می توان این "استقبال قهرمانه" از "دلاور دیپلمات شناگر" رژیم را تعبیر کرد؟. به راستی به زعم رژیم این دیپلمات رژیم منشا چه حرکت و مبارزه ای علیه "استکبار جهانی" شده است که باید نیروهای "خودجوش" بسیج دانشجوئی را به چنین استقبال پرشکوهی روانه کند و چنین رسوائی بزرگی را عالمگیر سازد؟. و سوال دیگر آنکه جامعه ایرانی تا کی باید تن به چنین حقارتی داده و به اعتراض برنخیزد؟ چگونه است که جمع کثیری برای تماشای اعدام افرادی که به اتهام تجاوز به عنف حاضر شده و برای اشراف به صحنه اعدام از تیر چراغ برق هم بالا می روند اما از کنار استقبال از یک دیپلمات متعرض جنسی به دختران نوجوان به راحتی می گذرند و زبان به اعتراض نمی گشایند. براستی تا کجا جامعه ما در طی سی و اندی سال گذشته به قهقرا رفته و به نکبت و سقوط اخلاقی و از دست رفتن تمام ارزشهای انسانی تن داده است!؟. 1- بنقل از جواد لاریجانی نماینده رژیم در امور حقوق بشر که اعتراض به حکم "سنگسار" را مخالفت با اعمال حدود الهی نام برده بود و اینکه اعتراض جهانی تاثیری در اراده قوه فضائیه رژیم در اجرای حدود الهی ندارد!.

postheadericon گذار مسالمت آمیز به دمکراسی یا مصالحه و سازش با دیکتاتوری مذهبی (2)-علیرضا یعقوبی


همانگونه که در پایان قسمت اول وعده دادیم در بخش دوم بحث به اصول حاکم بر مبارزه غیرخشونت آمیز خواهیم پرداخت اما قبل از شروع بحث تذکر یک نکته خالی از لطف نیست. عنوان بحث جاضر از نام جلسه ای که اخیرا توسط تنی چند از روشنفکران ایرانی بهمراه اصلاح طلبان درون رژیم که بنام آقای مهرداد مشایخی از روشنفکران اخیرا متوفی ایرانی در شهر واشنگتن برگزار شده است اقتباس نموده ایم. اصولا ما در متون علمی و سبقه مبارزاتی چیزی بعنوان "گذار مسالمت آمیز به دمکراسی" نداریم. در متون علمی و دانشگاهی از عنوان "مبارزه غیر خشونت آمیز" استفاده می شود. روشنفکران ایرانی از آنجائیکه از عنوان "مبارزه" هم وحشت داشتند از واژه هائی صرفا گمراه کننده برای اهداف خود استفاده کرده اند. آقای اسماعیل نوری علا از شرکت کنندگان در این کنفرانس در مقاله "جمعه گردی" خود در سایت گویا اعلام می دارند که: "آقای آرش غفوری (از دستیاران و برنامه ریزان ستاد انتخاباتی خاتمی و موسوی) به صراحت توضیح داد که حکومت اسلامی و ولایت فقیه و قانون اساسی اسلامی را در چهارچوب اعلامیه شماره 17 مهندس موسوی قبول دارد و معتقد است که باید در راه حفظ حکومت اسلامی کوشید". ایشان (اقای نوری علا) بلافاصله اضافه می کنند:".... حاضران آمده از جمهوریخواهان ناچار شدند به صراحت اعلام کنند که <<برانداز>> نیستند و راه گذرشان به دمکراسی از سرمنزل اصلاح طلبی می گذرد". لازم به توضیح نیست جماعت توده ای و اکثریتی گرد آمده در این کنفرانس هم سالیانی است که کاسه بدست به دنبال منزل اصلاح طلبان روانند و اصولا هیچ سنخیتی با هرگونه مبارزه حتی مسالمت آمیز با رژیم حاضر ندارند. خوب ناگفته پیداست که اکثریت قاطع چنین جمعی هدفی جز حفاظت و نگهبانی از حکومت حاضر و اصل ولایت فقیه و قانون اساسی اسلامی ندارند و بازهم بقول آقای نوری علا بدنبال "طرح بازگشت به جهنم دورانی طلائی خمینی" هستند. خوب ناگفته پیداست که این رژیم خمینی نیست که تغییر ماهیت داده است بلکه این روشنفکران ایرانی هستند که دچار دگردیسی شده اند و خواستار بازگشت به عصر طلائی امام هستند که درباره روشنفکران در اوج مشروعیت مردمی رژیمش در مرداد ماه سال 58 چنین گفت: " این طبقه روشنفکر باید خود را اصلاح کند. ماهر چه می کشیم از این طبقه است. من به ابن روشنفکرها هشدار می دهم که اگر دست از فضولی برندارند قلم هایشان را می شکنم و تمامشان ظرف چند ساعت به زباله های فنا ریخته خواهند شد.... لکن اینها آدم بشو نیستند ... آنهائی که صحبت از دمکراسی می کنند از طایفه بنی قریظه هم بدترند. باید همه آنها اعدام شوند ... ما به اذن خدا همه را سرکوب می کنیم. (پیام رادیویی خمینی در مرداد سال 58). شاید روشنفکران ایرانی مقیم خارج این پیام خمینی و کشتار و قتل عام هزاران هزار انسانهای آزاده از جمله روشنفکران ایرانی را از یاد برده و دچار ضعف در حافظه شده اند اما مسلما جانشینان خمینی هیچگاه این پیام و سیره عملی او را از یاد نبرده و از قضا آنها را در دهها مجلد گرد هم آورده اند و کماکان به راه او به گواهی اعدامهای گاها هر روزه وفادارند. پرسیدنی است خمینی که در اوج مشروعیت رژیمش تحمل "فضولی" (بخوانید انتقاد و نقد عملکرد رژِیم) چند روشنفکر را هم نداشت و تا آنجا کینه روشنفکران را بدل داشت که می خواست همچون دوران جاهلیت آنان را همچون قبیله بنی قریظه بدون هیچگونه محاکمه ای و حتی تن دادن به جکمیت "سعد بن معاذ" (1) نامی بصورت فله ای ظرف چند ساعت اعدام کند حال چه چیزی در حکومتش تغییر کرده است که روشنفکران ایرانی بدنبال سراب گذار مسالمت امیز به دمکراسی در همین رژیم براه افتاده اند؟. لازم به توضیح است که جانشینان خمینی حتی از پتانسیل و ظرفیت تحمل "نخست وزیر (همان) امام" هم برخوردار نیستند!. حال با این توضیح به اصول حاکم بر مبارزه غیر خشونت آمیز می پردازیم. در واقع "مبارزه غیر خشونت آمیز" چیزی نیست جز "نافرمانی مدنی". به عبارت ساده استفاده از تمام امکانات و ظرفیت های موجود در شیوه مبارزه منفی برای رسیدن به هدف. "نافرمانی مدنی" از تظاهرات اعتراض آمیز ساده شروع شده و در ادامه حرکت خود برای از هم پاشیدن سیستم عصبی رژیم به اشکال پیچیده شونده تظاهرات راه برده و در نهایت با اعتصابات عمومی و همچنین نپرداختن مالیات و قبوض آب و برق و تلفن و نو سازی و ... توسط مردم راه به فلج کردن و زمین گیر شدن رژیم برده و آنها را ناچارا به عقب نشینی در سیاست سرکوب تمام عیار و گشودن باب گفتگو و مصالحه و دادن امتیاز وادار می سازد. لارم به یادآوری است که باید تا تسلیم شدن دشمن و گشودن باب مذاکره از سوی او از ارائه هرگونه طرح مصالحه جویانه ای حذر نمود چرا که چنین طرحی نه تنها راهگشا نبوده بلکه به ضعف و فترت در امر مبارزه از سوی دشمن تعبیر شده و به سست شدن اراده مبارزان راه می برد. جنگ روانی در تمامی مبارزات و بالاخص در مبارزه مسالمت آمیز از جایگاه ویژه ای برخوردار است. نباید لحظه ای دشمن به این فکر کند که در دراز مدت می تواند اراده مبارزین را سست و اهداف آنها را دچار تعدیل سازد. متاسفانه این امر در جنبش دو سال پیش که "جنبش سبز" نام گرفت از سوی رهبران آن رعایت نشد و آنها با انتشار بیانیه هائی 5 و 13 و 17 ماده ای و ... در حالیکه دشمن هیچگونه نشانه ای از عقب نشینی در سیاست سرکوب از خود بروز نداده بود علایمی از خستگی و وادادگی از خود را نمودار ساختند که در نهایت راه به شرایط کنونی برد. اما برای "مبارزه غیر خشونت آمیز" باید موارد زیر رعایت و مشخص شود: 1- هدف 2- سازمان کار 3- رهبری 1- هدف از هر مبارزه ای باید مشخص و معلوم باشد تا بتوان جمعی را که قرار است در امر مبارزه شرکت داشته باشند توجیه نمود و دستاوردهای مبارزه را دقیقا بر شمرد و هزینه های مبارزه را هم کاملا مشخص و معلوم ساخت تا توده ها با آگاهی کامل بتوانند در امر مبارزه شرکت نموده و برای کسب هدف آمادگی لازم برای پرداخت بها را داشته باشند. هر چه هدف عالیتر باشد مسلما پرداخت بهای هر چه بیشتری را طلب خواهد نمود و توده های درگیر در امر مبارزه را باید در این رابطه توجیه نمود. مسلم است در شرایط کنونی ایران با توجه به سرکوب مطلق هیچ عقل سلیمی حاضر به پرداخت بها برای حفظ! این رژیم و قانون اساسی آن و اصل ولایت فقیه در راستای اهداف حقیری همچون انتقال قدرت به اصلاح طلبان نخواهد بود. بیش از این لازم به توضیح در این باره نیست. 2- سازمان کار: یعنی ظرف و تشکیلاتی که وظیفه سازماندهی مبارزه را بعهده دارد. در شرایط اختناق مطلق این سازماندهی باید از چنان پیچیدگی برخوردار باشد که از توان زمین گیر کردن دستگاه سرکوب رژیم برآید. طرح هر فرد یک ستاد اصلاح طلبان در تظاهرات دو سال گذشته در واقع یعنی سپردن قربانی به دست جلاد و میر غضب و شکنجه گر. مشخص است که جمع حاضر روشنفکری از هیچ مشخصه و خصلت سازمان دهی و یا سازمان یافتگی برخوردار نبوده و هر یک برای خود قطب و مرجعی هستند جنت مکان که تاب هیچگونه تشکل پذیری را نداشته و ندارند. 3 - رهبری: در واقع مهمترین اصل در هر حرکت جمعی. رهبر هر حرکتی باید تیز و مشخص از قبل تعیین شده باشد. این رهبری خود باید از خصوصیات زیرین برخوردار باشد: الف- خلاقیت در دیدگاه: به عبارت ساده باید رهبر از توانائی و خلاقیتی برخوردار باشد که هر زمان و هر مقطع از مبارزه بتواند بتناسب شرایط و در گیریها و تضادهای پیش روی مقاطع مختلف مبارزاتی دیدگاه های جدید و راهکارهای مناسب برای حل آنها خلق و ارائه نماید. ب- الهام بخش بودن: رهبری باید از چنان کیفیتی و ظرفیتی چه بلحاظ تئوریک و چه بلحاظ عملی برخوردار باشد که برای توده های درگیر در امر مبارزه الهام بخش بوده و قابل الگو برداری باشد. چنین رهبری باید از چنان آمادگی برخوردار باشد که در هر مرحله از مبارزه از قدرت پرداخت بهای لازم برای حل معضل برخوردار باشد و بلحاظ تئوریک از قدرت الهام بخشی به مبارزان برخوردار باشد. پ- طرح هدف در هر مرحله: رهبر باید از چنان توانائی برخوردار باشد که بطور واضح و روشن اهداف هر مرحله مبارزه را از پیش مشخص و معلوم نماید و مسیر رسیدن به آن را بطور واضح توضیح دهد. ت- مشخص کردن اهداف تاکتیکی و استراتژیک: چگونه و چه هدف و کجا و چه زمان و با استفاده از چه ابزاری بلحاظ تاکتیکی نتیجه نهائی و استراتژیک بدست خواهد آمد. ٍ ث- زمان بندی مرحله ای: رهبری باید برای هر هدف تاکتیکی و استراتژیک زمان بندی لازم ارائه نماید و توده ها را در آن راستا توجیه کند. ف- منوتوریزه کردن مراحل پیشرفت طرح: به عبارت ساده تر انتقاد و انتقاد از خود طی نشست های مداوم و ریز شدن در مراحل قبلی و بررسی نقادانه آن. ق- رهبری تیم بهمراه با آتوریته : یعنی رهبری باید از چنان هیمنه و جایگاهی برخوردار باشد که تیم همراه خود را موفقیت آمیز و با دیسپلین خاص هدایت و راهبری نماید. (تمام بندهای بالا استخراج شده از جزوه آموزشی رشته "تابعیت بین المللی" دانشگاه بیرمنگهام درباره "شیوه مبارزه غیر خشونت آمیز می باشد) با چنین توضیحی می شود دریافت که طرح "رهبری خرد جمعی" توسط رهبری جنبش سبز در جریان تظاهرات دو سال پیش از هیچ جایگاهی در "مبارزه غیر خشونت آمیز" برخوردار نبوده و رفع مسئولیت از خود و همگانی کردن آن اگر ناشی از بی انضباطی و نداشتن آمادگی لازم برای پرداخت بها نباشد مسلما برخاسته از ضعف آگاهی و درک از جایگاه رهبری در جنبش ها و مبارزات غیر خشونت آمیز است. نمونه بارز این رهبری در مبارزات معاصر در جنبش های غیر خشونت آمیز را می توان در رهبری ماهاتمیر گاندی و نلسون ماندلا مشاهده نمود. لازم به یادآوری است که طرح مبارزه غیرخشونت آمیز الزاما بمعنای نفی تمام عیار هرگونه خشونت در امر مبارزه نیست و اساتید فن در این رابطه راهکارهای لازم را ارائه نموده اند که طرح آن در این بحث نمی گنجد. همچون طرح پس زدن پلیس سرکوب با اتکا به ظرفیت و توان فردی و جمعی بدون بکارگیری خشونت. با بررسی اجمالی قوانین حاکم بر "مبارزات غیرخشونت آمیز" می توان دریافت آنچه را که تنی چند از روشنفکران ایرانی تحت نام "گذار مسالمت آمیز به دمکراسی" عنوان کرده اند محلی از اعراب در عالم واقعیت نداشته و ندارد و تنها برخاسته از ذهن های تسلیم شده ای است که از پرداخت هرگونه بها برای بدست آوردن آزادی و دمکراسی عاجزند و تسلیم و وادادگی خود را به زیور "گذار مسالمت آمیز" به دمکراسی آنهم از حکومتی مذهبی و مطلق گرائی که مدینه فاضله خود را در گذشته ای به قدمت 1400 سال با دنیای امروز جستجو می کند آراسته اند. تنها شیوه مبارزه با چنین رژیمی همانا بکارگیری تمام اشکال و ظرفیتهای مبارزاتی و در شرایط خاص حاضر ایران در قالب یک ارتش آزادیبخش ملی مقدور و میسر است. باید به ضرورتهای مبارزاتی و بهای لازم برای آزادی پاسخ گفت در چنین صورتی می توان ترا گفتن پیشوای آزادی. با چنین دیدگاهی می توان بخوبی دریافت که طرح گذار مسالمت آمیز به دمکراسی آنهم در حیطه حاکمیت یک رژیم بنیادگرای مذهبی چیزی جز مصالحه و سازش حقیر نیست. بگذارید جمله پایانی را بازهم از قول آقای اسماعیل نوری علا یادآوری کنم آنجا که می گوید: در این کنفرانس من توضیح دادم که از نظر ما انحلال طلبان (بخوانید سرنگونی طلبان) "گذار به دمکراسی" نام دیگری جز برانداختن حکومت اسلامی بهر صورت ممکن انحلال (بخوانید سرنگونی) ساختار آن و لغو قانون اساسی اش ندارد و در مسیر مبارزه برای این هدف ما همه اصلاح طلبان و اقمارشان را تخته سنگی فروافتاده در راه خود می دانیم و ناچاریم که بخشی از مبارزه را به در افتادن با آنها اختصاص دهیم. حقیقتی که در همین کنفرانس بنوعی دیگر گواهی داده می شود: در پایان اجلاس این دو روز پیام دانشجویان دانشگاه شریف که از طریق اینترنت مذاکرات را تعقیب کرده اند جانی تازه به انحلال طلبی (بخوانید سرنگونی) داد. آنان از اپوزیسیون خارج از کشور خواستند که با انسجام بیشتری در راستای ایجاد آلترناتیو در برابر حکومت اسلامی اقدام کنند. اعتراف به این واقعیت یعنی سرنگونی تمام عیار رژیم حاضر به هر وسیله ممکن آنهم در کنفرانسی که با هدف سازش با رژیم حاضر تشکیل شده بود تماما برخاسته از ضرورتهای مبارزاتی بوده و بهترین فرزندان خلق عزم جزم کرده اند که تا رسیدن به قله پیروزی و سرنگونی تمام عیار رژیم جنایتکار مذهبی حاکم و بر افراشتن پرچم دمکراسی در نظامی سکولار از پای ننشینند. قیامهای منطقه گویای این حقیقت است که تنها در قالب "ارتش آزادیبخش ملی" است که می توان و باید رژیم حاضر را سرنگون ساخت. 1- قبیله بنی قریظه قبیله ای یهودی تبار در مدینه بودند که علیرغم قراردادی که با پیامبر اسلام داشتند در سال پنجم هجری در جریان جنگ خندق (احزاب) با کفار قریش علیه مسلمانان همکاری کردند. در پایان جنگ خندق این قبیله حکمیت فردی بنام "سعد بن معاذ" از قبیله اوس که از قضا با قبیله بنی قریظه همپیمان هم بودند را بین خود و مسلمانان پذیرفتند و سعد بن معاذ حکم به گردن زدن مردان این قوم و اسیری زنان و کودکان آنها داد.

postheadericon درباره حوادث بازی فوتبال بین پرسپولیس و داماش گیلان-علیرضا یعقوبی


روز یکشنبه هفته گذشته مسابقه فوتبالی در چارچوب لیگ برتر فوتبال ایران بین تیمهای پرسپولیس و داماش گیلان در ورزشگاه آزادی تهران برگزار شد که این مسابقه بعلت فحاشی تماشاگران به داور مسابقه ناتمام ماند. در این مقاله می خواهیم به حواشی این بازی و مسائل بعد از آن بپردازیم. در جریان بازی دو تیم یادشده که با اشتباهات داوری همراه بوده گویا هواداران پرسپولیس در اعتراض به داور مسابقه اقدام به فحاشی نموده و داور مسابقه در اعتراض به این عمل تماشاچیان در دقیقه 88 بازی را ناتمام می گذارد البته این اولین بار نیست که ورزشگاههای ایران دستخوش چنین حوادث ناهنجاری می گردند ولی برای اولین بار در تاریخ لیگ ایران است که داوری بعلت فحاشی تماشاگران به خود بازی را ناتمام می گذارد . در پس این حادثه کمیته انضباطی فدراسیون فوتبال مطابق معمول بدون پرداختن به علت حادثه و ماهیت دعوا با حکمی شداد و غلاظ با جریمه و کسر امتیاز از تیم پرسپولیس و محروم کردن هواداران آن از حضور در مسابقات باقیمانده از لیگ از خود واکنش نشان داد. اما آین چنین احکام سرکوبگرانه ای می تواند از تکرار چنین حوادثی پیشگیری کند؟ تمامی کارشناسان امور در این رابطه اظهار تردید کرده اند!. چرا؟ ناهنجاری های موجود در استادیوم ها از ناهنجاری های درون جامعه جدا نبوده بلکه بخشی از آن و ادامه ان می باشد. ریشه این حوادث را باید در سرکوب عریان و افسار گسیخته حکومتی جستجو کرد که جواب هر اعتراض برحقی را با سرکوب و زندان و شکنجه داده است. هنوز حوادث دو سال پیش از یاد و خاطر عموم رخت نبسته است که چگونه حکومت در جواب اعتراض مسالمت آمیز مردم به سرکوب خونین و خشونت آمیز روی آورد و در زندانهایش از جمله کهریزک به تجاوز به زن و مرد زندانی پرداخت. همان حکومتی که زمانیکه به حضور همان مردم پای صندوق های رای نیاز دارد از آنها ملتی نجیب و قهرمان می سازد و فردای روز انتخابات وقتی با خواست برحق شان همچون شمارش صحیح آرا روبرو می شود آنها را خار و خاشاک و میکروب و ... می خواند و با تمامی عمله و اکره سرکوبگر خود بجان مردم می افتد. چه کسی نمی داند که سرکوب گسترده و عمومی به چیزی جز عقده و بیماری روحی و روانی در جامعه تبدیل نمی شود!؟. ناهنجاری های اجتماعی در روابط درون اجزا جامعه ریشه در همین واقعیت انکار ناپذیر دارد. رژیمی که از "نخبه کشی" شروع کرد و به "مردم کشی" رسید لاجرم تخم کین و حقد را دل جامعه می کارد. جامعه ای که حقوق مسلم شهروندی آن بطور عریان نادیده گرفته می شود و به شعور آن توهین شده و شخصیت انسانی آن مورد هجوم و سرکوب قرار گرفته و لگد مال می شود به جامعه ای بیمار تبدیل می شود که در صدد انتقام از همه است تا شخصیت لکدمال شده و خرد شده خود را بنوعی احیا نموده و آتش خشم خود را بنوعی فرونشاند. جوان سرکوب شده ایرانی تلاش دارد روزی را به تفریح مورد علاقه خود بپردازد. راهی استادیوم های ورزشی می شود و در آنجا هم جز با تحقیر و سرکوب روبرو نمی گردد. حضور گسترده نیروهای سرکوبگر در استادیومها برای مهار خشم عمومی و عدم تبدیل آن به یک حرکت عظیم اجتماعی علیه رژیم حتی باعث می گردد که در مواردی در حالت عادی تشویق تیم مورد علاقه توسط جوانان به ضرب و شتم آنان روی آورند و آتش خشم آنها را شعله ورتر سازند در چنین شرایطی ضعیف ترین نقطه همانا داور مسابقه است که در پی هر اشتباه گاها اجتناب ناپذیر مورد توهین و فحاشی قرار می گیرد. بارها در پس این حوادث از "فرهنگ سازی" سخن رفته است. راستی متولی "فرهنگ سازی" در جامعه چه کسی است؟ جز دولت ؟ دولتی که خود بنا به ادعای کارگزاران خود رژیم غرق در دروغ و ارتشا و دزدی و چپاول است چگونه می تواند متصدی فرهنگ سازی باشد؟. مگر شرط لازم برای فرهنگ سازی اعتماد عمومی نمی باشد؟ آنچه که در جامعه امروز ایران با آن روبرویم همانا نبود و فقدان اعتماد عمومی نسبت به رژیم و کارگزاران ریز و درشت آن می باشد. بطور نمونه در همین فوتبال کسانی در راس امور قرار دارند که فاقد هرگونه تخصص لازم می باشند. جنگ سالاران برآمده از یک جنگ ضد میهنی بدون هرگونه تجربه و دانشی تمامی مصادر تخصصی را در یک ید قدرت بی کفایت خود گرفته اند تا در پس قبضه آنها به غارت و چپاول مشغول گردند. اینچنین است که در رشته ای همچون فوتبال بعد از انقلاب تیم فوتبال ایران نتوانسته به مسابقات المپیک راه یابد. کمیته داوران فوتبال که توسط افراد خود فروخته اشغال شده بعد از قیام 57 نتوانسته حتی یک داور بین المللی جهت قضاوت در جام جهانی معرفی کند. در سطح قاره آسیا داوران ایرانی همواره از پائین ترین نمره ها برخوردار بوده و راهی برای قضاوت در مسابقات مهم نمی یابند. رئیس کمیته انضباطی فدراسیون فوتبال پاسداری است که از قوه قضائیه غرق در ارتشا و باج خواری به فدراسیون فوتبال نقل مکان کرده است و از قوانین بین المللی فدراسیون جهانی فوتبال فیفا بی اطلاع است و تنها در پس احکام سرکوبگرانه می خواهد بقول خود اعمال قانون! کند. جامعه ورزشکاران فوتبالیست کشور با "منشور اخلاقی" سرکوبگری روبرو است که ساخته و پرداخته تنی چند از پاسداران رسوخ داده شده در فدراسیون فوتبال است. چنین جمع سرکوبگر و غارتگری که بنا به اعتراف تمامی کارشناسان فوتبال کشور غرق در فساد و ارتشا و باج خواری و زدو بند پشت پرده می باشند از تماشاگران انتظار دارند که انسانهای مبادی آداب و سر به زیری باشند و به احکام ساخته و پرداخته این جمع سرکوبگر تمکین کنند. تناقض از همین جا آغاز می شود و در تمامی جامعه اشاعه و بسط می یابد. تا زمانی که سرکوب و اختناق حاکم است و ضوابط و قانونی بر جامعه حاکم نیست جز سرکوب و اختناق و چوب و چماق و باتوم نمی توان به فرهنگ سازی لازم در راستای رشد و ارتقا فردی و اجتماعی دست یافت. فرهنگ سازی لازمه اش بستری از اعتماد سازی است که تنها در شرایط حاکمیت دمکراسی و احترام به حقوق شهروندی تمامی آحاد جامعه میسر است. کلاف سردرگم در ورزشگاههای کشور جدا از کلاف سردرگم ناشی از سرکوب و اختناق در جامعه نیست. تنها در پس سرنگونی جنایتکاران حاکم و احترام به رای و نظر آحاد جامعه است که می توان بستر لازم برای "فرهنگ سازی" در فضای حسن نیت و اعتماد عمومی فراهم آورد. رشد و ارتقا ورزش ایران همچون رشد و ارتقا در سایر عرصه ها تنها در سلب قدرت از طفیلی ترین قشر حاکم بر جامعه یعنی پاسداران و نیروهای سرکوبگر و نفی حاکمیت آنها و اصل ولایت فقیه میسر می باشد.

postheadericon مذاکره با آمریکا از شعار تا واقعیت -عیرضا یعقوبی


طرح سوال مذاکره با آمریکا از سوی هاشمی رفسنجانی باعث گردیده تا تمامی کارگزاران ریز و درشت رژیم به صحنه آمده تا منکر اصل گفتگو با آمریکا شوند. از دو منظر می توان به طرح زیرکانه سوال مذاکره با امریکا از سوی رفسنجانی نگاه کرد. از منظر خارجی شاید رفسنجانی خواسته این نظر را القا کند که هنوز جریان یک جریان پراگماتیستی! در درون رژِیمدر پس تمامی جراحی های داخلی وجود دارد که خواهان مذاکره با آمریکاست و لااقل مذاکره با "شیطان بزرگ" را یک تابو نمی داند. پس باید کماکان بر روی این جریان سرمایه گذاری کرد و هستند هنوز سیاستمدارانی در آمریکا که به دنبال سراب مذاکره مستقیم با رژیم حاکم بر تهران روانند و روی این تز هنوز حساب باز کرده اند. جلوگیری کردن یک سناتور جمهوریخواه از طرح لایحه تحریمهای هر چه بیشتر رژیم آخوندی در مجلس سنای آن کشور که بغایت مورد استقبال سایتهای داخلی و ارگانهای تبلیغاتی رژیم هم قرار گرفت را می توان تلاشی از سوی همین جناحی در هیئت حاکمه آمریکا ارزیابی نمود. لابی رژیم با کمک سبزهای اعزامی و گاها فراری داده شده از ایران همچون کدیور و جریان مربوطه تمام تلاش و همت خود را در زنده نگه داشتن این امید بکار می برند. وقتی فردی می تواند آشکارا و در روز روشن شعار مردم ایران "نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران" را به "هم غزه هم لبنان ..." تبدیل می کند مسلما در پنهان و در پشت صحنه از هنرنمائی های بسا بسا بیشتری هم در درنوردیدن مرزهای وقاحت و وارونه جلوه دادن حقایق ملموس و به اثبات رسیده برخوردار است!. اما از منظر داخلی طرح این سوال در شرایط حاضر به چالش کشیدن سیاستی است که "عمود خیمه نظام" در پیش گرفته است. اگر در روزگار خمینی کسی جرات طرح سوال یا مسئله ای جدا از منویات و مکنونات خمینی را نداشت رفسنجانی می خواهد ثابت کند که می توان در شرایط حاضر در هر موردی رهبر فعلی را به چالش و زیر علامت سوال کشید. و دقیقا از همین زاویه است که امام جمعه روستاهای دور دست هم به صحنه آمده اند تا چنگ و دندانی به رفسنجانی نشان داده باشند. رفسنجانی بنوعی دیگر خواسته با زیرکی با به چالش کشیدن خامنه ای اینگونه بیان کند که رهبر اولیه رژیم از چنان هیمنه و ابهت و پرستیژی برخوردار بود که می توانست زمینه گفتگوی مستقیم با آمریکا را فراهم آورد اما رهبر کنونی در جایگاهی قرار ندارد که بتواند چنین طرح و پروژه ای را به پیش ببرد. وگرنه چه کسی نمی داند که مذاکره مستقیم دوجانبه و چند جانبه با آمریکا همواره از سوی خمینی و کماشتگانش به پیش برده می شد. مذاکراتی که در پی کنفرانس گوادلوپ برای انتقال آرام قدرت از رژیم گذشته به رژِیم کنونی بین نمایندگان دولتهای غربی و خمینی در پاریس صورت گرفت تا مذاکرات مستقیم ژنرال هویزر آمریکائی و سولیوان سفیر آن کشور در تهران در مقطع قیام سال 57با بهشتی و سایر نمایندگان خمینی درتهران برای انتقال آرام قدرت و مذاکره سه جانبه با امرای ارتش شاه. نسل اول انقلاب بیاد دارد که اشغال کنندگان سفارت آمریکا تحت نام "دانشجویان پیرو خط امام" به انبوهی از مدارک و اسناد مذاکره مستقیم نماینده دولت آمریکا با بهشتی دست یافته بودند که حتی یک سند از آن افشا نشد. بیهوده نبود که برژینسکی مشاور امنیتی کاخ سفید بهشتی را آلترناتیو مناسب و مورد نظر آن کشور بعد از خمینی می دید و بشدت روی او سرمایه گذاری کرده بود. اگر از مذاکره مستقیم و رسمی برژینسکی -بازرگان بعنوان اولین نخست وزیر دولت به اصطلاح جمهوری اسلامی در گذریم با انبوهی از مذاکرات محرمانه و مستقیم دو طرف در طول سی و سه سال گذشته روبرو هستیم. از مذاکره برای آزادی گروگانهای آمریکائی در تهران در الجزایر تا افشا شدن ایران گیت در دوران ریاست جمهوری رهبر فعلی رژیم در ایران و رونالد ریگان در آمریکا و جریان کیک و کلت و انجیل و مذکرات در زمان سرنگونی دولت سابق عراق و جلوگیری از دخالت ایران در امور عراق در آن مقطع با تضمین نابود سازی مقاومت ایران و پایگاه های آن در عراق از سوی دولت های متحد و ... تازه اینها مذاکرات افشا شده مستقیم دو دولت است و در این میان تنها با سرنگونی رژیم حاکم بر تهران است که می توان به ابعاد گسترده تر گفتگوهای مستقیم فیمابین پی برد. و اگر نبود بسیاری از سازش ها و امداد رسانی های غیبی! از سوی "شیطان بزرگ" و همپیمانان غربی اش شاید امروز در تهران خبری از "تاج" آخوندی و "تاج نشان" نبود. چه کسی نمی داند که بیشترین مخفی کاری ها در رابطه با پیشبرد اهداف جاطلبانه هسته ای رژیم تهران در دوران زمامداری دولتی به پیش برده می شد که کشورهای غربی در استقبال از رئیس جمهور اصلاح طلب آن تلاش داشتند گوی سبقت را از یکدیگر بربایند. همان سیاست سراپا اشتباهی که کلینتون رئیس جمهور آمریکا را برای دست دادن با خاتمی تا پشت درهای دستشوئی و انتظار طولانی در برابر آن کشانده بود!. اگر خاتمی با طرح "گفتگوی تمدنها"ی خود نتوانست و یا به عبارت دیگر از جرات دست دادن با رئیس جمهور آمریکا برخوردار نبود! مسلم است که احمدی نژاد و یا هیچ فرد مسئول دیگری در این رژیم از توان و پتانسیل لازم برای شکستن تابوی مذاکره مستقیم با آمریکا برخوردار نیست هر چند که در این رابطه از طریق لابی رسوای خود برای خرید وقت بخواهند دمی تکان داده و عده ای را برای بدست آوردن قلاده رها شده به تقلا واداشته و در نهایت از نفس بیندازند!. رژیم کنونی ایران تنها با سرکوب تمام عیار و عریان داخلی و صدور تروریسم در خارج و پیشبرد سیاست خارجی آمریکا ستیزی توانسته است بر تضادهای درونی و بیرونی خود فائق آمده و بطور روزمرگی به عمر خود ادامه دهد. در پیش گرفتن یک استراتژی مدون در رابطه با مذاکره با آمریکا لاجرم عوارض و عواقبی را برای رژیم ایران بهمراه خواهد داشت که پرداخت آن از توان رژیم حاضر خارج است. این واقعیتی است به اثبات رسیده که تنها عقب ماندگان سیاسی و مغرضان و صاحبان منافع حفظ شرایط موجود به هرقیمتی از آن غافلند.

postheadericon تابلوی همبستگی با مبارزات خلق قهرمان سوریه -رسا افشارچی


postheadericon اطلاع رسانی به شیوه سایت های داخلی رژِیم آخوندی-علیرضا یعقوبی

سایت انتخاب : پیام اوباما به رهبر معظم انقلاب: به من فرصت بدهید بعد از انتخابات انعطاف پذیری بیشتری دارم." سایت انتخاب از سایت های رژیم آخوندی با تیتر بالا اقدام به درج خبری درباره پیام اوباما رئیس جمهور آمریکا به علی خامنه ای ولی فقیه رژیم آخوندی نموده است. وقتی به متن خبر مراجعه می شود با مطلب زیر مواجه می شویم: "تمام مسائل بویژه مسئله سپر موشکی قابل حل است." خواننده هاج و واج می ماند که چرا دولت ایالات متحده آمریکا می خواهد مسئله سپر موشکی را با رژیم ملاها حل و فصل نماید؟ شاید مسلح شدن رژیم آخوندی به موشکهای دوربرد با احتمال حمل کلاهک اتمی اوباما را به وحشت انداخته و او را وادار بر ارسال پیامی چنین عاجزانه به محضر "رهبر معظم انقلاب" نموده است؟. خوب هیچ منبعی مسلح شدن رژیم ولایت فقیه به سلاح و یا کلاهک هسته ای را تائید ننموده پس چگونه است که رئیس جمهور آمریکا با عجز و لابه از خامنه ای خواهان دادن فرصت به خود تا بعد از انتخابات ریاست جمهوری آتی در آمریکا شده است؟ ادامه خبر قدری این نگرانی را مرتفع می سازد: "تمام مسائل بویژه مسئله سپر موشکی قابل حل است. این مهم است که پوتین به من فرصت دهد. پس از انتخابات انعطاف بیشتری دارم." تازه اینجا خواننده متوجه می شود که رئیس جمهور آمریکا قصد دارد که مسئله سپرموشکی را با پوتین نخست وزیر فعلی روسیه که در انتخاباتی بحث برانگیز برای بار سوم بر مسند ریاست جمهوری روسیه تکیه زده است حل و فصل نماید. حال چه شده است که بیکباره خامنه ای تا مقام پوتین در سایت خبری رژیم آخوندی برکشیده می شود به بخش دیگری از خبر احاله می گردد. سایت انتخاب در ادامه خبر می افزاید: "به گزارش سرویس بین المللی انتخاب این سخنان افشاشده ی باراک اوباما رئیس جمهور آمریکا است که در حال گفتگو با مدودف رئیس جمهور روسیه بود." تازه خواننده در می یابد آنچه که بنام پیام رئیس جمهوری آمریکا به خامنه ای جعل شده است برگرفته از گفتگوی اوباما با مدودف رئیس جمهور محلل روسیه بوده است که طی آن رئیس جمهور آمریکا از او خواسته پیامش را به پوتین بعنوان همه کاره در جمهوری روسیه ابلاغ نماید. حال چه شده که سایت رژِیم آخوندی دچار این توهم و خودبزرگ بینی مفرط شده که ولی فقیه ارتجاع را تا جایگاه پوتین بر می کشد را در ادامه خبررسانی سایت مزبور می توان دریافت. به خبرسازی مضحک سایت انتخاب رژیم در ادامه توجه فرمائید آنجه که در ادامه خبرسراسر جعلی می آید: "اما پایگاه اطلاعاتی دبکا به نقل از منبع خود نوشت: تقریبا پیامی مشابه از سوی اوباما توسط اردوغان (نخست وزیر ترکیه که اخیرا به ایران سفر کرده است) به آیت ا... خامنه ای رهبر ایران منتقل شده است." حال این پایگاه اطلاع رسانی دبکا از کجا پیدا شده تا این دو خبر را از قول منبع مجهول! و ناشناخته! خود به اطلاع عموم برساند معضلی است حل ناشده که باید خواننده خبر بدنبال پرتقال فروش! معروف بگردد. جعل خبر گفتگوی اوباما با مدودف و تعمیم دادن آن تا پیام رئیس جمهور آمریکا به "رهبر معظم انقلاب" بیانگر عمق نیاز رژیم به چنین خبرسازی تبلیغاتی مجعول و رسوا بدون توجه به ابعاد دروغ پردازی در آن می باشد. اما باید اذعان داشت که ادامه سیاست مماشات و باج دهی از سوی آمریکا و متحدینش به رژیم آخوندی سایتهای وابسته به رژیم را که از "ذائقه رهبر" آگاهند را به طمع دریافت چنین پیامی از طرف رئیس جمهوری آمریکا واداشته است. در خبرها آمده است که بعد از مذاکرات زنجیره ای خسته کننده و بی نتیجه رژیم با نمایندگان کشورهای 1+5 بعد از تحریمهای اعمال شده کنونی با درخواست نماینده رژیم در گفتگوها طرف مقابل دور جدید از سرگیری گفتگوها در تاریخ 25 فروردین ماه سالجاری را پذیرفته است و سایتهای رژیم سراز پا نشناخته اقدام به تبلیغ وسیع حول آن نموده اند تا آنجائیکه سایت الف وابسته به احمد توکلی بغداد را محل مورد علاقه رژیم برای گفتگو با هیئت های گفتگو کننده 1+5 نامبرده است. بدون هیچ تردیدی دور جدید گفتگوها بدون هرگونه نتیجه ای بپایان خواهد رسید. نهایتا مشتی وعده وعیدهائی از سوی هیئت رژیم داده خواهد شد که در بازگشت به تهران مورد انکار و تکذیب مجدد قرار خواهد گرفت. چرا که رژیم تهران درمانده تر از آنی است که بخواهد ذره ای از مواضع پیشین خود عقب نشینی نماید. هرگونه عقب نشینی از مواضع هسته ای بنا به اعلام رهبر همین رژیم سلسله ای از عقب نشینی های آتی را در بر دارد که در آن صورت رژِیم باید ماهیت خود را منکر گردد. رژیمی که در ابعاد داخلی به ادامه سرکوب شدیدتر بنا به گزارش نماینده ویژه ملل متحد در امور حقوق بشر برای حفظ بقای خود نیازمند است و در ابعاد منطقه ای و جهانی به تشنج آفرینی و صدور تروریسم و ادامه سیاستهای پیشین از جمله پیش بردن اهداف هسته ای خود وابسته است. تنها فایده چنین گفتگوئی همانا خرید وقت برای مسلح شدن به سلاح هسته ای بوده و از این جیث هرگونه گفتگوئی با رژیم ملاها در تعارض تمام عیار با منافع ملت ایران در نیل به صلح و آزادی می باشد. تنها راه حل اصولی و منطقی نه به ادامه سیاست مماشات و مذاکره و نه به جنگ افروزی و حمله نظامی و آری به راه حل سوم یعنی تغییر دمکراتیک رژیم توسط مردم ایران می باشد. جامعه جهانی باید در این مسیر در دفاع از صلح جهانی به حمایت همه جانبه از مردم ایران و مقاومت آن برخیزد و برای همیشه هرگونه گفتگوئی با رژیم آخوندی را بیفایده و ملغی اعلام دارد.

postheadericon تحلیل چند موضع سیاسی در ایام نوروز -علیرضا یعقوبی


خامنه ای ولی فقیه رژِیم همچون سنوات گذشته با استفاده از شلوغی ایام نوروز مشهد طی سخنرانی در صحن حرم امام هشتم شیعیان آخرین مواضع رژیم در قبال مسائل داخلی و خارجی را اعلام داشت. مهمترین مسئله در سخنرانی او همانا اعلام موضع در قبال حمله احتمالی آمریکا به مراکز هسته ای رژِیم بود. او طی یک عقب نشینی آشکار و رسوا از مواضع پیشین در قبال تحریم نفتی رژیم که تهدید به بستن تنگه هرمز توسط عوامل ریز و درشت سیاسی و نظامی خود نموده بود برخورد نظامی با حمله احتمالی دشمن را به آینده ای سفارش داد که دشمن به زعم او به رژیم حمله برده باشد. او اعلام نمود که میزان جواب رژیم او به حمله دشمن به میزان تخریب حمله دشمن خواهد بود!. کارشناسان نظامی می توانند در مورد ابعاد بی پایه و اساس بودن این ادعا اظهار نظر کنند اما به راستی رژیم از چه اهرمی و ابزاری برخوردار است که میزان ویرانگری حمله نظامی به خود را محاسبه نموده و به همان میزان به طرف مقابل ضربه وارد آورد؟. واقعیت این است که آخوندهای شکم باره در مقابل هر تک طرف مقابل یک گام عقب نشسته و پاتک خود را به حمله بعدی دشمن خود احاله می دهند. تحلیلگران و کارشناسان اقتصادی از ابعاد ویران کننده تحریمهای نفتی و بانکی و بیمه ای بر اقتصاد رو به احتضار رژیم اذعان داشته و حتی اخیرا سه نماینده مخالف دولت در مجلس طی نامه ای به احمدی نژاد از سپردن معاملات ارزی به صراف ها با اذعان و اعتراف به ابعاد تخریبی تحریمها استقبال بعمل آورده اند. همگان بیاد دارند که چگونه عوامل ریز و درشت سیاسی - نظامی رژِیم تهدید به بستن تنگه هرمز در صورت اجرائی شدن طرح تحریمها می کردند اما همینکه چوب تحریم بالا رفت این عوامل بنا به جبن ذاتی خود محکوم به فرار شدند و حال رهبر رژِیم پاسخگوئی به هرگونه حمله احتمالی را به آینده نامعلوم احاله می دهد. کسانیکه از ماهیت آخوند و جبن ذاتی آنها مطلعند بخوبی می دانند که این تهدیدی توخالی بیش نیست و فقط جنبه تبلیغاتی و مصرف داخلی جهت روحیه دادن به تتمه نیروهای رژیم دارد. در همین رابطه وقتی وزیر امورخارجه آمریکا قانون مجازات 11 کشور اروپائی و ژاپن را بعلت به اجرا گذشتن طرح تحریمها بمدت 6 ماه بحالت تعلیق در آورد سایت فارس وابسته به سپاه پاسداران رژیم ذوق زده از آن بعنوان یک پیروزی برای ایران هسته ای نام برد!. البته این خبر بزودی از روی صفحه سایت مزبور محو گردید. بنا به اعتراف رژیم اولا تنها 35% نفت ایران به اروپا صادر می شد و خریداران عمده نفت ایران کشورهای آسیایی بودند و ثانیا وزیر خارجه آمریکا علنا اعلام نمود که کشورهای شامل طرح تعلیق 6 ماهه بعلت رعایت طرح تحریم برای 6 ماه از قانون مجازات دولت آمریکا معاف شده اند. به راستی رژِیم و ارگان جنگ آن تا کجا در یاس و افسردگی از تحریمها و انزوای جهانی قرار گرفته اند که از اعلام تعلیق 6 ماهه مجازات کشورهائی که طرح تحریم نفتی و بانکی رژِیم را به اجرا در آورده اند بعنوان یک پیروزی برای ایران هسته ای استقبال می کنند. از این ذوق زدگی ارگان سپاه رژیم می توان به میزان روحیه سایر کارگزاران رژِیم پی برد!. خبر دیگر آنکه از قول مقامات سازمان آزادیبخش فلسطین نقل شده بود که رژِیم با کمکهای میلیاردی به حماس تلاش نموده تا از روند صلح بین نیروهای فلسطینی بنا به قراردادی که فیمابین محمودعباس و خالد مشعل در قطر به امضا رسیده بود جلوگیری بعمل آورد علیرغم آنکه دستگاه دیپلماسی رژیم قبلا از توافقات بعمل آمده بین این دو جریان فلسظینی استقبال نموده بود. این موضع هر چند بیانگر چند دستگی در دستگاه دیپلماسی رژیم را می باشد اما در نهایت بیانگر این حقیقت است که رژیم ولایت فقیه فاقد از یک استراتژی مدون در سیاست خارجی بنا به ماهیتش تنها در بحران سازی و ادامه دادن به سیاستهای شرورانه خود در عرصه یین المللی است که می تواند به حیاتش ادامه دهد. صلح جهانی و پیشبرد سیاست صلح در منطقه پرتنش خاورمیانه تنها با خلع ید از این رژیم امکان پذیر می باشد. چند موضع اعلام شده توسط سران و ارگانهای رژیم در روز نخست سال نو نشانگر این واقعیت است که رژِیم غرق در بحران حاکم بر وطن اسیرمان ایران تنها با پیگیری و ادامه دادن به سیاستهای مخرب سرکوب و صدور تروریسم و بحران سازی در عرصه داخلی و بین المللی است که برای خود امکان بقا و حیات می بیند. با اذعان بر این واقعیت باید در سال جدید بر این سیاست اصولی و ملی کماکان پای فشرد که منافع ملی ما ایرانیان بر اصل تغییر رژِیم توسط مردم ایران استوار است و در راستای پیشبرد این سیاست ملی و مردمی کماکان از طرفهای خارجی تاثیر گذار خواهان قطع پیگیری سیاست استمالت و دلجوئی و مماشات بوده و همینطور هرگونه مداخله نظامی طرف سوم را غیر اصولی و مخرب ارزیابی می کنیم. همه باید به اراده و خواست ملی ما ایرانیان احترام گذاشته و از هرگونه همکاری و مماشات به این رژِیم خاتمه داده و همچنین هرگونه حمله احتمالی خارجی تاثیری بسا مخرب در اعمال حق حاکمیت ملی توسط ملت ایران دارد. تغییر رژیم می تواند و باید به دست توانای ملت ایران تحقق یابد و آزادی پایدار میهن تنها از طریق پیشبرد این سیاست منطقی است که می تواند بدست آید. بر کشورهای تاثیر گذار در عرصه بین المللی است که با احترام به این حق مشروع و قانونی و عادلانه مردم ایران به هرگونه ادامه دادن و پیگیری سیاست مماشات و سازش و استمالت از این رژِیم از جمله مذاکرات بیهوده و بیحاصل که در خدمت خرید زمان برای تولید سلاح هسته ای توسط رژیم ملایان است پایان دهند.

postheadericon برخورد با علی کفاشیان آینه تمام نمای آستانه تحمل در رژیم کنونی ایران - علیرضا یعقوبی


هفته گذشته علی کفاشیان رئیس کنونی فدراسیون فوتبال در انتخابات مجمع عمومی این فدراسیون برای بار دوم به این منصب انتخاب شد. انتخابات مجمع عمومی فدراسیون فوتبال با حرف و حدیث های فراوان همراه بود. علیرغم اینکه فدراسیون جهانی فوتبال -فیفا - روی غیر دولتی بودن انتخابات روسای فدراسیون های فوتبال کشورهای عضو این فدراسیون حساس است و بهمین دلیل یکبار عضویت ایران در فدراسیون جهانی فوتبال را به تعلیق در آورده است اما دولت محمود احمدی نژاد عملا به دفاع از محمد حسین قریب یکی از کاندیداهای پست ریاست فدراسیون فوتبال پرداخت. علیرغم دفاع تمام قد وزیر ورزش رژیم از کاندیدای تحت الحمایه خود در جریان انتخابات فرد مورد نظر دولت نتوانست آرای لازم برای برای کسب مقام ریاست فدراسیون فوتبال بدست آورد. اما داستان در همین جا خاتمه نیافت. سازمان بازرسی کل کشور وابسته به قوه قضائیه رژیم اعلام نمود که افراد بازنشسته بنا به قوانین موجود نمی توانند کاندید پست و مقامی شوند. در حالیکه در حال حاضر بیش از 11 نفر از روسای فدراسیون های مختلف ورزشی را پاسداران بازنشسته ای تشکیل می دهند که از حمایت همه جانبه دولت برخوردارند و مجوز کار آنها توسط دولت صادر شده است!. علیرغم تهدیدهای جدی فیفا هنوز خط و نشان کشیدنهای وزیر ورزش رژیم ادامه دارد و آخرین خبر آنکه عباسی وزیر ورزش اعلام داشته که کفاشیان تنها دوماه می تواند در مسند ریاست فدراسیون فوتبال باقی بماند و طی این مدت باید انتخابات مجمع برای انتخاب رییس جدید فدراسیون فوتبال تجدید شود!. حال اگر به کارنامه کفاشیان نگاهی اجمالی بیندازیم از اینهمه اصرار تمامی ارگانهای قدرت از قوه قضائیه تا مجریه برای برکناری کفاشیان متعجب شده و بخوبی در می یابیم که تا کجا رژیم حاضر حتی قدرت تحمل و هضم و جذب افراد وابسته به خود را ندارد. علی کفاشیان در طی سالهای 55 تا 59 قهرمان دومیدانی در رشته های 110 متر و 400 متر با مانع بوده است. او لیسانس خود را در رشته اقتصاد از دانشگاه بهشتی اخذ نموده و برای ادامه تحصیل به هلند رفته و در رشته تجارت بین المللی از دانشگاه ماستریخت موفق به اخذ مدرک فوق لیسانس گردیده است. او در بازگشت به ایران بمدت 17 سال در دو مقطع رئیس فدراسیون دومیدانی بوده و از مناصب دیگر او می توان معاون ورزشی و امور اداری سازمان تربیت بدنی و دبیرکل کمیته ملی المپیک رژِیم یاد کرد. تنها موردی که در کارنامه او بچشم نمی خورد همانا عنوان"پاسدار" و "سردارسپاه" می باشد. حال چنین فردی که بمدت سی سال بطور مداوم در مصدر امور بوده امروز "غیرخودی" خوانده می شود و کلیت رژِیم حاضر برای حذف او بقیمت تعلیق عضویت در فیفا بسیج شده است. حال می توان دریافت که رژیم سراپا غرق در فساد حاضر تا کجا قدرت تحمل و هضم و جذب افراد وابسته به خود را دارد!. آیا رژیمی که آستانه تحملش حتی در حد انتخاب یک رئیس فدراسیون فوتبال پائین است از توان رفرم و استحاله و ... آنهم در امور سیاسی برخوردار است؟ آیا برخورد با قضیه کفاشیان نباید آینه تمام نمائی از آستانه تحمل رژیم در جذب و دفع نیروهائی باشد که کارنامه شان چیزی جز کارگزاری برای این رژیم دیده نمی شود؟. برخورد با انتخاب کفاشیان گویای این واقعیت است که اوباش پاسدار حتی از توان چشم پوشی از منصب ریاست فدراسیون فوتبال هم برخوردار نیستند. درگیریها و کش و قوسهای ناشی از انتخاب رئیس فدراسیون فوتبال در ایران گویای این واقعیت سترگ است که رژیم کنونی در ایران فاقد هرگونه توان رفرم و استحاله پذیری بوده و "انتخاب" و احترام به حق رای مردم تنها در سرنگونی تمام عیار آن مقدور می باشد. انتخابات در این رژیم اگر از توان تغییری برخوردار بود مسلما بکلی تعطیل می گشت. پس دل بستن به هرگونه انتخاب در این رژیم سرابی بیش برای فریب افکار عمومی جهان نیست. باید تمامی کسانی که به این توهم دامن می زنند بعنوان خائن به عالیترین منافع ملی ایرانیان یعنی استقلال و آزادی ایران زمین که در قدم اول از سرنگونی تمام عیار رژیم حاضر می گذرد به مردم ایران و جهانیان معرفی کرد.

postheadericon به پیشواز نوروز-علیرضا یعقوبی


نوروزی دیگر در راه است. هر سال می گذرد و روز اول فروردین فرا می رسد و این چرخش طبیعت هیچگاه کهنگی پذیر نیست. نوروز همواره زنده است. نوروزتر از هرنوروزی. می گویند قدمت نوروز به شش هزار سال پیش به دوران جمشید شاه بر می گردد. نسل ها در پی نسل ها این ایام فرخنده را جشن گرفته اند. حوادث گوناگون اجتماعی و طبیعی نتوانسته لحظه ای ایرانیان را در پاسداشت این آئین بجا مانده از نیاکانشان باز دارد. ایران این سرزمین کهن حوادث زیادی را بخود دیده است. از حمله چنگیز و اسکندر و اعراب تا روزگار ایلغار خمینی اما هیچکدام از این حوادث نتوانسته است خللی در اراده ایرانیان در گرامیداشت نوروز ایجاد کند. آنان همواره در پس تمامی تغییر و تحولات بنیان کن بشاش تر و سرزنده تر از قبل به استقبال نوروز رفته اند و دست افشان و پاکوبان موکبش را گرامی داشته اند. چرا که نوروز در دل خود پیامی دارد که هیچگاه کهنه و پیر نمی شود. راز و رمزی که هر چند بسیار ساده اما پرمفهوم و پر نغز و نشان از قانونمندی تکاملی طبیعت و الهام گرفتن از آن برای تغییر در سرنوشت فرزند انسان است. نوروز پیام آور این واقعیت سرسخت است که بر زمستان سرد و یخبندان است که برود و بر بهاران گرمایش و خورشید و درخشندگی است که فرا رسد. دقیقا از همین منظر نوروز پراز مفاهیم تکاملی است و چه بسیار نیروها و جریانات ضد تکاملی در طول تاریخ بوده اند که در دشمنی با این واقعیت خواسته اند ایرانیان را از بزرگداشت نوروز و برگزاری آیین آن بازدارند. رژیم ضد تکاملی و قرون وسطائی کنونی حاکم بر وطن اسیرمان ایران تمامی هم و غم خود را برای در هم کوبیدن آئین نوروز و برگزاری آن بکار گرفته است. آخوندهای ریز و درشت با تفکرات تارعنکبوت بسته هر سال قبل از فرارسیدن آئین بزرگداشت نوروز همچون چهارشنبه سوری گله وار به صحنه می آیند تا نوروز را به زعم خود خوار و بی مایه جلوه دهند و در پی آن پاسداران و نگهبانان تاریکی و شب و زمستان به صحنه می آیند تا با نماد نوروز بجنگند. از چهارشنبه سوری و حاجی فیروز و هر آنچه که با خود نشانی از نوروز و تحول و سرزندگی دارد اما هربار سرافکنده تر از گذشته مجبور شده اند که در برابر عظمت نوروز سرخم کرده و مغلوب صحنه را ترک کنند. بیچاره شب پرستان نمی دانند که اگر نوروز از بین رفتنی بود اسلاف آنها از مغول و اسکندر می توانستند ریشه نوروز را بخشکانند اما هیهات که نوروز چه دشمنها برخود دیده و با آنها در جنگ بوده و آنها را مغلوب کرده و خود رهیده است تا مشعل بزرگداشت این آئین ملی را به نسلهای بعد بسپارد. با این امید به استقبال نوروز امسال می رویم که که در پی تغییر و تحول طبیعی لاجرم تغییر و تحول اجتماعی در سرنوشت ملت ایران هم فراخواهد رسید. رژیم نوروز ستیز حاکم که نگهبان و پاسدار زمستان و تاریکی اجتماعی ملت ایران است باید در برابر اراده نوروزگونه ملت ایران برای تغییر سرنوشت خود سرفرودآورد و بر بهاران آزادی است که فرارسد. بهارانی که زمینه ساز بروز استعدادهای نهفته ملت بزرگ ایران و جوانان برومندش خواهد بود. این امید هیچگاه کهنگی پذیر نیست. هر سال با ایمان و یقین به فرارسیدن بهاران رهائی به استقبال نوروز می رویم و سرشار از بارقه ی حیات و تمنای خواستن زندگی آن را جشن می گیریم و رجا واثق داریم که موکب بهاران آزادی ملت ایران در پی مقاومت ظفرنمونش در پرتو مهرتابان آزادی و مقاومت و با الهام از عزم جزم بهترین فرزندان ملت ایران برای برافکندن کاخ ظلم و ستم در راه است. پس چه باک اگر دشمن ایران و ایرانی بخواهد بازهم در دشمنی با نوروز از فرارسیدن بهاران آزادی وطن جلوگیری کند چرا که من و یاران بهم سازیم و بنیانش براندازیم. به امید فرارسیدن بهاران آزادی ایران زمین در پی نوروز باستانی.

postheadericon فرصت چهارشنبه سوری را در یابیم.علیرضا یعقوبی


در علم تاریخ شناسی برای شناخت تمدن هر کشوری باید به سراغ شاخصه های فرهنگی آن کشور رفت. ایرانیان از دیرباز بنا به فرهنگ غنی بجا مانده از نیاکانشان مردمی بوده اند که هیچگاه اسیر شرایط و جبر نشده و در پس هر زمستان اجتماعی تاریخ میهنشان سرشار از بارقه ی حیات در پی رسیدن به بهار و سر فصل شکوفائی و تبدیل تغییر گام برداشته اند. بدون شک فراز و نشیبهای تاریخی بر سر راه هر ملتی وجود داشته و ایرانیان بعنوان دارنده یکی از تمدن های کهن از قاعده مستثنی نبوده اند. آنچه که در پس تمامی موانع و سدهای بازدارنده مهم است اراده و میل برای تغییر و فائق آمدن بر دشواری ها و مشکلات و شکستن سدها و موانع بازدارنده است. و چه کسی نمی داند که شرط اول در هر مبارزه و حرکت فردی و اجتماعی برخورداری از یک اراده و روحیه مثبت و سازنده است. تاریخ ایران زمین مملو از این وجه بارز در روحیه ایرانیان است. روحیه سرزندگی و شادابی. برای شناخت این روحیه باید به سراغ مراسمات و جشنهای این تمدن کهن رفت. به اسنقبال نوروز رفتن و شستن غبارها از دل در پس یک زمستان سخت جایگاه ویژه ای در فرهنگ و سنن ایرانیان از 6000 سال پیش به این سو دارد. یکی از مراسمات ویژه ایرانیان برای رفتن به پیشباز نوروز مراسم چهارشنبه سوری است. مراسمی بغایت سرشار از مفاهیم تکاملی و ترقیخواهانه که خود بتنهائی غنای فرهنگی ایرانیان را نمودار می سازد. مردم در این روز آتش افروخته و در پس یک زمستان سخت از دلها غبار روبی نموده و زردی سرما و انجماد و سختی و غم و اندوه را به آتش سپرده و با دلی سرشار از امید به آینده ای بهتر سرخی آتش را فراراه خود در استقبال از نوروز تغییر و تحول می سازند. این سنت تاریخی که در دل خود امید به آینده را متبادر ساخته و می سازد نمی تواند مورد حقد و کین عناصر ضد تکاملی که نگهبان تاریکی و انجماد هستند واقع نشود. آنچه که آخوندهای ضد بشر در ضدیت با تمامی ارزشهای فرهنگی ایران زمین از خود بروز می دهند برخاسته از ماهیت ضد تکاملی و ضد حیات انسانی در نگهبانی از ضد ارزش مرگ و غم و اندوه می باشد. ضدیت آخوندها را می توان از همین زاویه با چهارشنبه سوری و نوروز بعنوان نمادی از امید به تغییر و تحول و شادی و سرور مشاهده نمود. فرارسیدن چهارشنبه سوری هر سال اگر برای ملت ایران پیام آور امید به تغییر و تحول در سرنوشت آنان است برای آخوندهای ضد بشر و ضد ارزشهای انسانی تداعی گر ناقوس مرگ حتمی و انکارناپذیرشان می باشد. و دقیقا از همین منظر تمامی دستگاههای تبلیغاتی و سرکوبگر خود را در راستای خاموش کردن شعله آتش امید بکار می گیرند. آخوندهای ریز و درشت با صحنه آمده تا ترس و وحشت خود را از برگزاری مراسم چهارشنبه سوری ابراز داشته و سپس عوامل و عناصر سرکوبگر به تهدید مشغول شده تا شاید شعله های امید به تغییر و تحول در میل به رستگاری و آزادی را در دلها خاموش سازند اما زهی خیال باطل که ملت ایران هر سال باشکوهتر از سالهای گذشته مراسم ملی بجا مانده از نیاکان خود را برگزار کرده و سنتهای ملی و ترقیخواهانه خود را پاس می دارند. با این امید به سراغ چهارشنبه سوری امسال می رویم. باید این مراسم را به با شکوهترین وجه ممکن برگزار نمود. گله های سرکوبگر رژیم را به عقب راند و به بهار تغییر و تحول سلام گفت و آتش مراسم چهارشنبه سوری را باید مشعلی فراراه تغییر و مبارزه در سرنوشت اجتماعی خود ساخت. بدون شک جوانان غیور ایران زمین با الهام از نوروز و تغییر از زمستان سرد و جانکاه به بهار شکوفائی و شادی و خرمی مشعل برگرفته از مراسم چهارشنبه سوری را فراراه تغییر در زمستان اجتماعی در میل به بهار آزادی و شکوفائی استعداهای خدادادی خود قرار خواهند داد و به این واقعیت ایمان دارند که زمستان نحس آخوندی در گذر است و بهاران آزادی و برابری فراخواهد رسید. اینچنین باد.

postheadericon حفظ رژیم حاضر به چه قیمت ؟ علیرضا یعقوبی


بعد از فوت بنیانگذار جمهوری اسلامی برای ماله کشی بر وجهه مخدوش رژیم در انظار جهانی و تبری جستن از فتوای قتل سلمان رشدی توسط خمینی جریانی که تا آن زمان نام "خط امام" را برخود داشت بطور تمام عیار بعد از قدرت کنار گذاشته شد. انتخابات مجلس چهارم رژیم بدون حضور این طیف بنا به سازش رفسنجانی - خامنه ای برای کسب وجهه بین المللی تحت عنوان کنار گذاشتن تندروها از قدرت برگزار گردید که در آن زمان بعنوان دومین جراحی در دورن حاکمیت بعد از فوت خمینی پس از برکناری نخست وزیر منتخب امام از آن یاد شد. اما در ادامه خامنه ای به توافقات خود با رفسنجانی وفادار باقی نماند و تمام هم و تلاش خود را برای خلع ید رفسنجانی از قدرت بکار گرفت. انتخابات دوره پنجم مجلس رژیم تحت عنوان "مبارزه با نفوذ لیبرالها" که تکنوکرات های گرد امده در اطراف رفسنجانی را نشانه رفته بود به بهانه جلوگیری از نفوذ نامحرمها در انقلاب بنا به وصیت نامه خمینی برگزار شد. مجلس پنجم به ریاست ناطق نوری در راستای خواست خامنه ای تلاش کرد تا با طرح شعار "ذوب در رهبری" و "برقراری عدالت" در برابر رفسنجانی و اقدامات او در راستای "تعدیل اقتصادی " که خواست بانک جهانی بود بایستاد. تلاش رفسنجانی برای تغییر قانون اساسی با هدف فراهم آوردن سومین دوره ریاست جمهوریش با مخالفت خامنه ای ابتر باقی ماند. رفسنجانی برای صف آرائی در برابر باندی که تمامی توافقات اولیه با او در تقسیم قدرت را زیرپا گذاشته بود رو به متحدین دیروزی که توسط خود او از صحنه رانده شده بودند آورد. اینبار برای رفع هرگونه سوتفاهمی بخصوص بعد از پایان جنگ سرد و فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و بلوک شرق و در سایه پیشبرد سیاست "نظم نوین جهانی" توسط تنها ابرقدرت بجا مانده از آن دوران تندروان "خط امام"ی دیروزی بعداز 8 سال فترت در فعالیت سیاسی اینبار با نام "اصلاح طلبان" وارد فعالیت در صحنه سیاسی کشور برای انتخابات ریاست جمهوری دوره هفتم ریاست جمهوری شدند. جدا از اینکه رژیم حاضر که باید موضوع اصلاح و رفرم باشد دارای چنین ظرفیت و توانی برای قبول رفرم و استحاله می باشد یا خیر؟!. در واقع طیف گوناگون اصلاح طلبان از "مجاهدین انقلاب سلامی" تا "کارگزاران سازندگی" تشکیل شده بود که نقطه اشتراک همگی رانده شدن از درون حاکمیت بود. فاقد هرگونه برنامه و استراتژی برای پیشبرد امر اصلاحات چرا که هگی بر سر اصلاح ناپذیر بودن رزِم اتفاق نظر داشتند و عنوان اصلاحات صرفا دکان دونبشی بود که از یک طرف می بایست در عرصه داخلی توده های بجان آمده را به سراب رفرم و تعدیل شرایط گرفتار می کرد و در عرصه جهانی رژیم را از انزوای بین المللی بعد از دادگاه میکونوس و خروج تمامی سفرای اروپائی از ایران خارج می ساخت. دکترین مغز متفکر اصلاحات معاون سابق وزیر اطلاعات "سعید حجاریان" همانا سهیم شدن در قدرت تحت عنوان"فشار از پائین و چانه زنی از بالا" بود. به عبارت ساده تر تحت این تئوری رای و نظر مردم نه بعنوان "عامل" تغییر و تحول جهت تغییر اصلاح طلبانه و بهبود شرایط زندگی توده ها بلکه بعنوان "عمله" کسب قدرت و جاه طلبی سیاسی و اقتصادی در مافیای قدرت بکار گرفته می شد. مثال روشن آنکه در اولین دوره شورای شهر تهران که تقریبا تمامی اعضای آن شورا از اصلاح طلبان تشکیل شده بود فاقد اتحاد عمل لازم حتی در انتصاب یک شهردار به اصطلاح مطلوب همه جناح های اصلاح طلب برای تهران بود. نتیجه آنکه دور دوم انتخابات شوراهای شهر و روستا نفر اول عضو شورای شهر تهران تنها با 120 هزار رای از طیف بنیادگرایان نزدیک به خامنه ای تحت نام "آبادگران" به شورای شهر راه یافت که این طیف احمدی نژاد را به عنوان شهردار تهران منصوب کردند. ناتوانی نمایندگان مجلس ششم رژیم که اکثریت قاطع آن از "اصلاح طلبان" تشکیل می شد را می توان از سخنان "بهزاد نبوی" نایب رئیس اول این مجلس هنگام طرح استعفانامه خود بخوبی دریافت. او طی سخنانی ضعف و ناتوانی مجلس ششم در به تصویب رساندن حتی یک طرح و یا لایحه به زعم خود اصلاح طلبانه را تشریح نمود. شکست مجلس ششم بنا به تائید اکثریت قاطع نمایندگان آن آینه تمام نمای این واقعیت بود که اصولا مافیای قدرت در ایران از هیچگونه پتانسیل و توان "رفرم"و "استحاله" و "اصلاح" برخوردار نیست. در واقع این حقیقت بطور عریان به اثبات رسید که اصلاح طلبان تنها بعنوان ابزار و وسیله ای بعنوان سوپاپ اطمینان در خدمت مافیای قدرت گرفته و در عرصه داخل عامل اصلی فریب مردم در کشاندنشان به پای صندوف های رای تحت سراب اصلاحات هستند و در عرصه خارج هم با بزک کردن رژیم نقش واسطه برای خرید زمان برای رژیم حاضر را ایفا می کنند. در لیست تروریستی قرار گرفتن سازمان اصلی اپوزیسیون توسط اروپا و آمریکا از بزرگترین دستاوردهای رئیس جمهور اصلاح طلب در راستای خرید زمان برای این رژیم بود. "مهندسی انتخابات" از دوره هفتم بعد از به اتمام رسیدن تاریخ مصرف اصلاح طلبان بدون هیچ دستاوردی بر این اصل استوار بود که به اصلاح طلبان تنها نقش "اپوزیسیون ابدی" داده شود و در وزن کشی درون حاکمیت سهم آنها تنها کسب 30 الی 40 کرسی مجلس منظور گردید. این مقدار هم نه از بابت پیشبرد سیاست به اصطلاح اصلاح طلبانه بلکه بعنوان پز اپوزیسیون پذیری حاکمیت نزد قدرتهای غربی محسوب شد. در انتخابات ریاست جمهوری دوره یازدهم که اصلاح طلبان با آرایش جدید و شکل و فرم نوین تحت تاثیر انقلابات رنگین بخود شال و حمایل سبز بخشیدند و با نام "جنبش سبز" وارد عرصه رقابت انتخاباتی شده و با به صحنه آوردن نخست وزیر امام بعد از بیست سال خانه نشینی سهمی بیشتر از "اپوزیسیو ن ابدی" بودن از حاکمیت را طلب کردند با سرکوب تمام عیار و عریان مافیای قدرت روبرو شدند که ماحصل آن صدها کشته و هزاران زندانی و حصر خانگی رهبران این جنبش بود. حال در چنین شرایطی باند حاکم تلاش دارد با فراری دادن وابستگان به لایه فوقانی جنبش سبز از آنان بعنوان لابی رژیم استفاده کند. نقشی که محسن کدیور و همسرش در آمریکا در همکاری با لابی های بدنام و رسوای رژِیم در آمریکا از جمله نایاک و تنی چند از دیگر وابستگان همین جریان در اروپا در خیانت کامل به عالیترین منافع ملی ایرانیان یعنی سرنگونی تمام عیار رژیم سراپا غرق در جنایت و فساد حاکم بعهده داشته و به پیش می برند. در داخل همین جریان به اصطلاح اصلاح طلب حتی به حداقل های اعلام شده از سوی خود یعنی آزادی زندانیان سیاسی و رقع حصر از رهبران خود برای شرکت در انتخابات مجلس رژیم وفادار نماندند و وقیحانه سر از حوزه های رای گیری در آوردند. و رسواتر آنکه که بخشی از طیف هواداران و وابستگان این جریان به توجیه خودبخودی اقدام خیانت آمیز سران اصلاح طلب و در راس همه محمد خاتمی روی آورده اند. تا آنجا که به ایرانیان آگاه و آزادیخواه بر می گردد ماهیت امثال خاتمی در حفظ و نگهداری حکومت غرق در جنایت حاضر بنا به اعتراف صریح خود او امری است روشن و مبرهن و نیازی به روشنگری ندارد. آنها نه تنها خود را اپوزیسیون رژیم نمی دانند بلکه بخشی از آن بحساب می آورند اما از بدنه جنبش سبز که بخشی جدائی ناپذیر از مردم ایرانند این سوال مطرح است که قیمت و بهای حفظ این رژیم به هر شکل ممکن چه مقدار است؟ تا کی باید حرث و نسل این سرزمین توسط جانیان حاکم سوخته شده و به ورطه نابودی کشیده شود تا این افراد پی به خیانت آمیز بودن مواضع و عملکرد رهبری اصلاح طلبان برده و راه چاره را در همدلی و همکاری با دیگر هموطنان خود و در راس همه مقاومت مردم ایران ببینند؟. مسلما تاریخ درباره عملکرد هر فرد و جریانی قضاوت خواهد کرد. همانگونه که در مقطع کودتای 28 مرداد سال 1332 درباره دکتر مصدق و دیگر یارانش و در راس همه شهید راه وطن دکتر حسین فاطمی قضاوت کرد و در نقطه مقابل درباره کاشانی و آخوندها و رجالگان هم پالکی او و همچنین حزب توده هم شاهد این قضاوت تاریخ بودیم. ایرانیان آزاده و وطن دوست را هیچ امیدی به سران خیانت پیشه اصلاح طلب که حتی در حق یارانشان هم ادای وظیفه نکردند نیست اما این انتظار را از بدنه مردمی جنبش سبز دارد که فریب عوامفریبانه توجیهات مشتی شیاد همچون خاتمی و جنایتکارانی همچون موسوی تبریزی و... نخورند. جای آنها در جبهه عظیم میهنی است نه همراهی با کسانی که بقول خود حفظ "میراث گرانسنگ امام" جنایتکاران را وجه همت خود قرار داده اند. راستی این سوال باید نصب العین همه آنهائی که دچار اغواگری این چنین شیادانی شده اند قرار گیرد: حفظ رژیم به چه قیمت؟

postheadericon سرنوشت هاشمی رفسنجانی آینه عبرت!!. -علیرضا یعقوبی

روزگاری از علی اکبر هاشمی رفسنجانی بعنوان قدرتمندترین فرد در حکومت کنونی ایران یاد می شد. حتی در زمانیکه سید محمد بهشتی در قید حیات بود هاشمی رفسنجانی از جایگاه خاصی در نظام حکومتی ایران برخورار بود. بیاد بیاوریم پیام خمینی بعد از ترور هاشمی رفسنجانی در بهار سال 58 توسط گروه فرقان را. خمینی طی پیامی اعلام نمود"انقلاب زنده است چون هاشمی زنده است". این جمله بیانگر جایگاه او نزد رهبر پیشین جمهوری اسلامی است. نسل اول انقلاب بیاد دارند که حکم نخست وزیری مهندس بازرگان از سوی خمینی توسط هاشمی رفسنجانی قرائت شد. او اولین رئیس مجلس رژیمی است که خمینی ادعا داشت که در راس همه امور است. رفسنجانی قبلا نیز مقام وزارت کشور رژیم را هم بعهده داشت. او همواره از محرمترین و نزدیکترین مشاوران رهبر پیشین حکومت حاضر بود و دیگران به فاصله زیادی از او قرار داشتند و بازهم بر نسل اول انقلاب واضح و مبرهن است که خمینی بارها در حمایت از دولت میرحسین موسوی به رهبر کنونی رژیم که آن زمان مقام ریاست جمهوری رژیم را اشغال نموده بود تو دهنی زد. یکبار هم که خامنه ای در نماز جمعه تهران در رابطه فتوای کشتن سلمان رشدی نویسنده کتاب آیات شیطانی به اظهار نظز پرداخته بود با توپ و تشر خمینی روبرو شد که او را در مقام اجتهاد و بطریق اولی در مقام اظهار نظر درباره یک حکم شرعی نمی دید. در حالیکه رفسنجانی در همان زمان محبوبترین فرد نزد خمینی بود که از او به طنز بعنوان ملیجک درگاه ولی فقیه یاد می شد. خمینی در اواخر جنگ فرماندهی کل نیروهای مسلح را طی حکمی در اختیار هاشمی رفسنجانی گذاشت تا تمامی امکانات مملکت را در خدمت به جنگ و به اصطلاح خود یکسره نمودن تکلیف جنگ بکار گیرد و هاشمی رفسنجانی بود که در نهایت گزارش نهائی خود را در زمینه پذیرفتن قطعنامه 598 شورای امنیت سازمان ملل درباره صلح با عراق را نزد خمینی برد و او را بنا به اطلاعیه خمینی در همان زمان به قبول آتش بس واداشت. رفسنجانی بنا به کتاب خاطرات خود نقش برجسته ای در واداشتن خمینی به خلع ید از جانشین خود مرحوم منتظری داشت بطوریکه در همین رابطه مورد اعتراض همسرش واقع شد. بسیاری از نزدیکان به رژِیم نقل قول جعلی رفسنجانی از قول خمینی درباره صلاحیت احراز مقام رهبری از سوی خامنه ای را مهمترین ترفند رفسنجانی در راستای برکشیدن خامنه ای در مقام رهبری و سپردن ایفای نقش ولی فقیه به او می دانند. بسیاری زدوبندهای محرمانه بین این دو را عامل اصلی جلوس خامنه ای در مقام رهبری می دانند. اما تمامی آگاهان سیاسی در این اصل متفق القول بودند که قویترین مرد در نظام حکومتی ایران بعد از خمینی در بالاتریمن مقام اجرائی کشور یعنی ریاست جمهوری قرار گرفته است. خامنه ای برای بیرون کشیدن خود از سایه رفسنجانی از همان روزهای اول به قدرت خزیدن توطئه علیه هاشمی رفسنجانی را به کمک عوامل خود در ارگانهای قدرت شروع کرد. مجلس چهارم که بطور یکدست در اختیار خامنه ای- هاشمی بود مخالفت خود را از بکارگیری نیروهای تکنوکرات در بدنه دولت رفسنجانی تحت نفوذ لیبرالیسم در درون حاکمیت را شروع کرد و با طرح شعار "ذوب در رهبری" و مبازه با لیبرالیسم عملا در مقابل دولت هاشمی صف آرائی نمود. جناح خامنه ای بعد از دو دوره ریاست جمهوری رفسنجانی برای فتح آخرین خاکریز یعنی پست ریاست جمهوری خیز برداشت. رفسنجانی که کارشناسان امور سیاسی از او بعنوان یک پراگماتیست زیرک نام می برند بعد از ناامید شدن از تغییر قانون اساسی که زمینه انتخاب مجدد او به مقام ریاست جمهوری برای باز سوم را فراهم می کرد توانست توسط تکنوکراتهای گردامده در دولتش که نام "کارگزاران سازندگی" را برخود نهاده بودند و از رفسنجانی بعنوان سردار سازندگی یاد می کردند جناح مغلوب رژِیم که رفسنجانی شخصا در به حاشیه راندن بعد از و به انزوا کشاندن آنها نقش اساسی داشت را در یک یارگیری جدید به فعالیت سیاسی در دور هفتم انتخابات ریاست جمهوری بکشاند که نتیجه آن ریاست جمهوری خاتمی تحت عنوان "اصلاح طلب" بود. رفسنجانی بهای این ایستادگی در مقابل "اراده رهبر" را با محاکمه و زندانی شدن غلامحسین کرباسچی شهردار تهران پرداخت. از این مرحله تضادهای موجود بین رفسنجانی و خامنه ای بسمت حذف شدن یکی از آن دو پیش رفت هر چند که خامنه ای در ظاهر برای کنترل اصلاح طلبان رفسنجانی را به مقام ریاست مجمع تشخیص مصلح نظام گمارد. اصلاح طلبان به پشتوانه آرای 20 میلیونی مردم ایران که تماما متعلق به مخالفان رژیم بود سعی کردند با طرح مشارکت رفسنجانی تحت عنوان "عالیجناب سرخپوش" در جنایات صورت گرفته توسط وزارت اطلاعات و بالاخص در قتل های زنجیره ای طرح "عبور از رفسنجانی" را به پیش ببرند و او را به حاشیه برانند که همین مسئله عامل نزدیکی موقت رفسنجانی با جناح بنیادگرای هوادار خامنه ای بود اینبار برخود نام "اصولگرا" نهاده بودند. اما مسلم بود که عقد "برادرخواندگی" مجدد خامنه ای و رفسنجانی از نوع عقد موقتی بود که به هیچگاه عقد دائم تبدیل نگردید. ضعف بنیادی جناح اصلاح طلب که عمدتا نیروهای رانده شده از درون رژیم بودند که فاقد هرگونه طرح و استراتزی برای پیشبرد سیاستهای به اصطلاح اصلاح طلبانه بودند در کنار جبن ذاتی خاتمی که حتی قدرت دفاع از وزرای کابینه خود همچون عبدالله نوری و عطالله مهاجرانی و شهردار سابق تهران کرباسچی در مقام تهاجمات جناح مقابل را نداشت و همچنین همسفرگی او در تمامی جنایات با جناح اصولگرا از جمله در سرکوب خونین قیام دانشجوئی 18 تیر سال 1378 زمینه ساز بروز پدیده ای بنام "احمدی نژاد" بعنوان خلص ترین رئیس جمهور رژِیم حاضر شد. لمپنیزم مذهبی توانست آخرین سنگر و بقول خود خاکریز قدرت را فتح کند. به ریاست جمهوری رساندن احمدی نژاد می بایست دقیقا از روی جنازه سیاسی و به مزبله کشیدن او همراه می بود تا تابوت سیاسی او بطور رسمی با شکست در انتخابات در مقابل احمدی نژاد تشییع جنازه شود. اما کسانیکه رفسنجانی را می شناسند می دانند که او موجودی است دوزیستان و شرکت او در انتخابات مجلس رژِیم تائیدی است بر این ادعا. جناحی در حاکمیت بر ای نظرند که معادله قوای درون حکومت باید رفسنجانی تضعیف شده را حفظ و همراه و همسفره در تمامی جنایات کرد. همانگونه که فرزندش مهدی رفسنجانی تحت تعقیب قضائی قرار می گیرد و دخترش فائزه حکم شش ماه زندان او مورد تائید نهائی قرار می گیرد و بر سیطره او بعد از بیست و شش سال بر دانشگاه آزاد با نشاندن برادر وزیر علوم کابینه احمدی نژاد یعنی فرهاد دانشجو پایان داده می شود و در پایان دوره کنونی مجمع تشخیص مصلحت نظام ادامه ریاست او بر این مجمع زیر سوال بزرگ قرار دارد اما بازهم ترس از این می رود که رفسنجانی فردی است که هر حالتی زهرش را خواهد ریخت. اما سرنوشت رفسنجانی از مقتدرترین فرد بعد از رهبر پیشین این رژِیم تا سقوطش در دوران خامنه ای که از قضا توسط خود او تا مقام رهبری برکشیده شده بود سی و اندی سال می گذرد. کسانیکه شاهد و ناظر رای دادن رفسنجانی در انتخابات جمعه گذشته بودند حقارت او را در پای صندوق رای گیری بعینه به تماشا نشستند بطوریکه هیئت مجری انتخابات در حوزه رای گیری که رفسنجانی در آن رایش را به صندوق ریخت حتی در مقابل او به کمترین احترامی قیام نکردند آنهم در مقابل فردی که روزگاری همین افراد آرزوی پیشی گرفتن از یکدیگر در بوسیدن دستش را داشتند. صحنه برخورد ماموران حوزه انتخاباتی با رفسنجانی آینه تمام نمای جایگاه افراد در نظامهای خودکامه و توتالیتر است. در چنین نظامی تمامی افراد حتی اگر در بالاترین موضع رهبری هم قرار داشته باشند تاریخ مصرفی دارند که با پایان رسیدن آن باید به زباله دان تاریخ انداخته شوند. سرنوشت رفسنجانی می تواند و باید مایه عبرت تمامی عمله استبداد قرار گیرد هر چند که حب جاه و مقام بر دیده گان آنها پرده انداخته و آنها را قدرت درک و فهم آنچه که بر رفسنجانی گذشت نیست تا خود در زمانی دیگر به چنان سرنوشتی گرفتار آیند که امروز بطور کاملا قانونمند نصیب هاشمی رفسنجانی شده است.  ای دل عبرت بین از دیده عبر کن هان ...

postheadericon راز و رمز نهفته در 64% آرای نظامهای توتالیتر و دیکتاتوری-علیرضا یعقوبی

روز 12 اسفند انتخابات مجلس رژیم تهران برگزار شد. تمامی دستگاههای تبلیغاتی رژِیم در این جهت کوک شده بودند که اینبار مردم حضور گسترده تری نسبت به انتخابات پیشین خواهند داشت. هر چه شکاف ها و شقه های درونی نظام ولایت فقیه بیشتر و گسترده تر شده و رژِیم هر چه بیشتر در سراشیب سرنگونی محتوم قرار می گیرد نیازش به "مهندسی انتخابات" و "آمار سازی" آنچنانی بیشتر و بیشتر می شود. برای رژیم حتی پاسخگوئی به این سوال ساده در یک چشم انداز ساده به صحنه انتخابات و حذف اجتناب ناپذیر نیروهای درونی رژیم برای مهار اوضاع در حال انفجار از یک سو و نارضایتی گسترده عمومی از سوی دیگر به صرفه نیست. آن سوال ساده این است که نسبت به انتخابات گذشته چه تغییراتی در زندگی روزمره مردم بوقوع پیوسته است که آنها را به شرکت در انتخابات ترغیب نموده است؟. اگر شاخص شرکت در انتخابات از سوی توده ها را رضایت از شرایط موجود جامعه بدانیم سوال این است که آیا شرایط فلاکت بار گذشته دچار تعدیل شده است و تغییری کیفی در شرایط زندگی مردم بوقوع پیوسته است؟ جز اینکه بنا به تصور رژیم شان و مقام و درک توده ها را از چارپایان هم پائین تر بدانیم چرا که بطور غریزی دفع ضرر و کسب منفعت اصلی است پذیرفته شده حتی در دنیای حیوانات ذی شعور. البته نظامهای دیکتاتوری از آنجائیکه هیچ ارزش و جایگاه و اعتمادی به توده ها بعنوان یگانه حافظ و پشیتبان استراتژیک نظام حاکم ندارند به دیکتاتوری و سرکوب تمام عیار روی می آورند. حکومت حاضر از تمامی خصوصیات بارز یک نظام دیکتاتوری و توتالیتر بنا به نورم های شناخته شده علمی و بین المللی بنا به دشمنی آشکارش با آزادیهای فردی و اجتماعی و آزادی مطبوعات و اجتماعات و شکل گیری نهادهای مدنی و نظارتی و حقوق بشری و همچنین آزادی احزاب و گروههای سیاسی دگراندیش و تعقیب و زندانی و شکنجه کردن مخالفان سیاسی و... برخوردار است. سازمان عفوبین الملل که نهادی مستقل و شناخته شده حقوق بشری در جامعه جهانی است در آستانه برگزاری شعبده انتخاباتی رژِیم طی بیانیه ای اعلام نمود که رژیم ایران تعقیب مخالفان و سرکوب آنها را در آستانه برگزاری انتخابات مجلس را شدت بخشیده است. پس برگزاری شعبده انتخاباتی چه در داخل و چه در خارج نمی تواند کسی را بفریبد الا نیازهای رژیم به تبلیغات گوبلز وار برای روحیه بخشیدن به تتمه نیروهای سرکوبگر را ارضا سازد. لذا همانگونه که مقاومت ایران پیش بینی نموده بود بنا به دستور مستقیم شخص ولی فقیه به وزارت کشور رژیم همچون سنوات گذشته آمار مشارکت مردم در انتخابات می بایستی بالای 60% اعلام می شد. همگان بیاد دارند که در انتخابات گذشته ریاست جمهوری رژیم کاندیدای پیروز از رای 64% درصدی از کل آرا برخوردار شده بود!!. تقریبا دو روز بعد از انتحابات مجلس رژِیم انتخابات ریاست جمهوری در معدود متحدین رژِیم حاکم بر ایران یعنی روسیه برگزار شد و پوتین حائز 64% آرا از کل آرای ماخوذه شد. او همچون سران رژیم ایران از قبل پیروزی خود را مسجل دانسته بود و نسبت به آن ابراز اطمینان نموده بود. تمامی جناح های اپوزیسیون در روسیه به تقلب انتخاباتی گسترده بطور یکصدا اعتراض نموده و انتخابات ریاست جمهوری در آن کشور را مهندسی شده از سوی جناح حاکم اعلام نمودند. امری که بسیاری از صاحب نظران و کارشناسان سیاسی و انتخاباتی بیطرف بین المللی بر آن اذعان داشته و اعتراف نموده اند. چرا که اصولا مکانیزمی برای نظارت یک جریان ناظر بیطرف در انتخابات روسیه وجود نداشته و این خلائی است موجود در قوانین انتخاباتی روسیه که دست جناح حاکم را برای "مهندسی انتخابات" و "رای سازی" باز می گذارد. اپوزیسیون در روسیه در شرایط موجود باید به سهم مشخص و اندک خود بعنوان "اپوزیسیون دائمی" قانع باشد چرا که مافیای قذرت در روسیه از چنان قدرتی برخوردار است که بسادگی می تواند هر صدای مخالفی را خاموش سازد و قدرتهای جهانی در شرایط مشخص امروز از توان لازم برای برخورد با این مافیا برخوردار نیستند. مثال ساده آنکه در پس حاکمیت مافیا بر تمامی شئونات سیاسی و اقتصادی و اجتماعی روسیه تنها در یک مورد سر برآوردن فردی بنام "ابراهموویچ" مالک 37 ساله کنونی باشگاه چلسی لندن را می توان برشمرد که یک لاستیک فروش دست دوم در شوروی سابق بود که تمامی درآمد ماهانه اش در نظام قبلی شوروی در ماه به 100 دلار هم نمی رسید. او در سال 2006 میلادی دومین ثروتمند انگلیس شناخته شد که تنها هزینه ماهیانه نگهداری کشتی تفریحی اش 63000 پوند انگلیس می باشد. او در ده سال گذشته همواره جز ده ثروتمند اول انگلیس شناخته شده است. در شکل گیری و سر برآوردن و قدرت گیری این مافیا در روسیه بی تردید دولتهای غربی نقش بسیار برجسته ای ایفا نموند و بهانه این حمایت گسترده و بی دریغ همانا همان بهانه قدیمی دوران جنگ سرد یعنی قدرت گیری جریان کمونیستی در شوروی و احیا مجدد آن بود. بعد از سقوط نظام کمونیستی سابق و از هم پاشیده شدن کشور اتحاد جماهیر شوروی این دولتهای غربی بودند که در حمایت از فرد ضعیف النفسی همچون بوریس یلتسین در مقابل احزاب و جریانهای چپگرا از یکدیگر پیشی گرفته و در تضییغ حقوق اپوزیسیون در روسیه از هیچ کمکی به جناح های اقتدارگرا دریغ نورزیدند. حمایت بی قید و شرط از یلتسین که از تانوائی لازم برای کنترل نهادهای قدرت در روسیه برخوردار نبود باعث برآمدن جریانی مافیائی در قدرت سیاسی - اقتصادی آن کشور گردید. ضعف های بنیادی و شخصیتی یلتسین که فردی دائم الخمر بود به عمد پوشانده شد تا از میراث یلتسینیسم رئیس سابق ک.گ.ب یعنی ولادیمیر پوتین که نماینده بلاشرط مافیای قدرت در روسیه بود با دمیدن در ناسیونالیسم روسی برخوردار شود و قدرت را بطور انحصاری و فردی در دست گرفته و دمکراسی و آرای مردم را به سخره بگیرد و بعد از دو دوره ریاست جمهوری خود برای بستر و محمل سازی به اصطلاح قانونی ریاست جمهوری دوباره خودمترسکی خودساخته و آلت دست و فعلش مدودف نام که ضعف شخصیتی او نمودی عینی در تمامی برخوردهای دیپماتیکش هم داشت در راس قدرت بگمارد و خود بعنوان نخست وزیر تمامی رشته های امور را در دست داشته باشد تا دوباره زمینه ریاست جمهوری به اصطلاح قانونی او فراهم آید. پوتین با چهره ای یخی و چشمهای ریزی که به او اقتداری در حد رئیس سازمان امنیت شوروی سابق یعنی ک. گ. ب. می بخشد در جشن پیروزی نشان داد که از احساساتی رقیق!! همچون سایر دیکتاتورها در تاریخ از هیتلر و موسولینی و خمینی و خامنه ای هم برخوردار است و قطرات اشکی که از چشمانش جاری شد از سوی مطبوعات معتبر و خبرگزاری های بین المللی به "اشک تمساح" تشبیه شد!!. حمایت بی چون چرا از تمامی حکومتهای جنایتکار و دیکتاتوری همچون رژیمهای تهران و دمشق و پشتیبانی بی دریغ از جنایتکاری همچون بشار اسد در ریختن خون بیگناهان در سوریه واقعیت ننگین و رسوای "اشک تمساح" او را عریان و آشکار می سازدو آن را به چالشی سخت می کشد حال چرا نظامهای توتالیتر به رای سازی بالای 60 درصد احتیاج دارند؟. دیدگاه نظامهای توتالیتر و دیکتاتوری به نهادهای دمکراتیک قدرت از جمله مجلس نگاهی نه در راستای لحاظ و نهادینه ساختن دمکراسی در روند شکل گیری تفکیک قوا در نظام حکومتی بلکه بعنوان چالشی دیگر با "دشمن خارجی" همیشگی و نمایشی از اقتدار و فتح سنگری از بیکران سنگرهای جنگ با دشمن خارجی می باشد. راه دور نرویم یکی از کسانی که سیمای رژیم تلاش دارد بنام "کارشناس سیاسی" به مردم حقنه کند پیش از انتخابات آخر رژیم اعلام نمود که بنا به نورم های بین المللی حکومتی اگر بتواند آرائی بالای 60 تا 65 درصد را در انتخابات کسب کند دارای اعتبار و مشروعیت مردمی است. گویا کلاسهای دفتر "بیت رهبری" لااقل توانسته در آموزشات خود برای پرورش چنین کارشناسانی لااقل در این زمینه آنها را اگر نگوئیم"شیر فهم" لااقل "خرفهم" نماید که کسب 60 درصد آرا یعنی اینکه می توان ادعا نمود که رژیم از چنان اقتداری برخوردار است که می تواند بیش از 10 درصد از نیمی از رای دهندگان را برای شرکت در انتخابات توجیه نماید. بهمین دلیل ساده اگر پیروزی مطلق در نظامهایی که دمکراسی در آنها نهادینه و فراگیر شده است گاها با اتئلاف دو جریان و حزب برای تشکیل دولت به کسب نیمی از کرسی های نمایندگان مجلس به اضافه یک کفایت دارد نظامهای توتالیتر برای "نمایش قدرت" به آرای بالای 60 درصد نیاز داشته تا دوباره مشتی محکم بر دشمنان همیشگی حکومت لرزان خود کوبیده باشند. به عبارت ساده جایگاه مجلس قانونگزاری در نظامهای دیکتاتوری جایگاهی است نمایشی و تنها در خدمت نمایش و ادا اطوار دمکراسی چرا که در نزد دیکتاتور مجلس و رای مردم فاقد کمترین اعتباری است. دخالت های مداوم "ولی فقیه" در کمترین جزئیات حتی نمایندگان همین مجلس را به اعتراض واداشته و آنها وکلا را "وکیل الدله" می خوانند. آری واقعیت این است که نظامهای توتالیتر که نمایش انتخاباتی آنها از هیچگونه نظارت بیطرف برخوردار نیست و به صحنه انتخابات همچون صحنه جنگ می نگرند پیروزی در آن باید همچون صحنه جنگ قاطع و دشمن شکن باشد. دقیقا از همین زاویه است که چنین اعلام پیروزی قاطع کسی را نه تنها به تعجب وانمی دارد بلکه حتی نمی تواند بفریبد. نظر وزیر خارجه انگلیس بعد از اعلام نتیجه انتخابات مجلس رژیم نظر جامعه بین المللی درباره این رژیم است که انتخابات را در ایران ناعادلانه و فاقد رعایت نورم های بین المللی و حضور اپوزیسیون خواند.

postheadericon یاد مصدق کبیر گرامی باد- علیرضا یعقوبی

تاریخ ایران مملو از دلاور مردانی است که گاها بتنهائی ارابه تکامل را به پیش رانده اند. دکتر محمد مصدق از جمله آن رامردانی است که تا به آخر در مسیر رهائی و آزادی میهنش از قید استبداد و استعمار با صلابت هر چه تمامتر باقی ماند و سختیهای مبارزه را با طیب خاطر در سخت ترین شرایط و در زمستان اجتماعی تاریخ این میهن صبورانه به امید آنکه نسلی برآید تا "مستمع صاحب دردی باشد که بخواهد تمامی وجود خود را در راه آزادی میهن فدا نماید". این یگانه دولتمرد دمکرات تاریخ ایران نماند تا شکوفائی نسلی را شاهد باشد که در مسیر پرافتخار او گام گذاشتند و بهای مبارزه را به تمام و کمال پرداختند تا زمستان اجتماعی این میهن پایان پذیرد و بهار آزادی و استقلال فرا رسد اما چه می شود کرد که رهبری قیام ملت ایران توسط شقی ترین دشمن ایران و ایرانی از جمله دشمن مصدق بزرگ و سلف وطن فروشانی از جنس کاشانی ربوده شد و راه و آرمان مصدق بزرگ برای تحققش در فرازی بسا بلند و بالاتر اینبار توسط فرزندان شایسته و برومندش در قلب یک جنبش سازمان یافته تا رسیدن به قله پیروزی ادامه دارد. اگر خمینی جای پای سلف تاریخیش آخوند کاشانی در خلا یک آلترناتیو انقلابی توانست رهبری انقلاب مردمی سال 57 را برباید و آن را بر سر بهترین فرزندان ملت ایران آوار نماید اما چه باک که فرزندان مصدق کبیر راه و آرمان او را پیگیری کرده و در آینده ای نزدیک به یمن پاکبازی خود و آگاهی توده های مردم شاهد پیروزی را در آغوش خواهند کشید و یاد مصدق بزرگ را چه بر سر مزار و چه در میدان بزرگ آزادی گرامی خواهند داشت. با این آرزو بیاد مراسم 14 اسفند ماه سال 57 در مزار مصدق کبیر در آرامگاه ابدیش در احمدآباد افتادم. مراسمی که به حق اولین جلوه از جبهه تمام عیار خلق بود. حضور در کنار پدر طالقانی در آن روز افتخاری بس بزرگ بود که نصیب نگارنده مطلب حاضر شد. سخنرانی آیت الله طالقانی در قدردانی و تجلیل از مصدق بزرگ و یادآوری دنائت و خیانت کاشانی از سوی آن بزرگمرد روحانی قبل از همه تیری بود که بر قلب و روح خمینی وارد می آمد و قلب همه دوستداران مصدق را مالامال از شادی و مسرت می ساخت. آیت الله طالقانی که مرزبندی بسیار روشنی با اسلام بنیادگرا داشت بخوبی ماهیت ارتجاعی مقتدای تاریخی خمینی یعنی کاشانی خیانتکار را افشا ساخت و از یک خلط بزرگ تاریخی که خمینی و آخوندهای هم پالکی اش بدنبال آن بودند جلوگیری بعمل آورد. سخنرانی مجاهد خلق مسعود رجوی که مجاهدین را ادامه دهنده راه مصدق بزرگ و فرزندان او خواند بر عمق کینه خمینی از رسالتی که مجاهدین در خلع ید از اسلام ارتجاعی و ارزش گذاری بر سرمایه ها و ارزشهای ملی و میهنی داشتند افزود و دقیقا از فردای آن روز بود که شعار "مرگ بر منافقین" ترجیع بند شعار "درود بر خمینی" شد. نگارنده بیاد دارد که در یکی از روزهای اردیبهشت ماه سال 58 بهمراه دوستی به دیدار میرحسین موسوی در دفتر روزنامه در حال انتشار "جمهوری اسلامی" رفت که او (موسوی) سردبیری آن را بعهده داشت و کارمندان این روزنامه در حال اسباب کشی به محل دفتر این روزنامه در خیابان فردوسی بودند. کارمندان این روزنامه در حین جابجائی میز و صندلی ها شعار می دادند "درود بر خمینی مرگ بر منافقین". نگارنده متن حاضر از میرحسین موسوی دلایل دگردیسی او از یک هوادار پرشور مجاهدین در سالهای نیمه اول دهه 50 به فردی که شعار مرگ بر منافقین می دهد را سوال نمود و آن را به چالش کشید. او در جواب گفت مگر نمی بینید که منافقین در حال جبهه گشائی در مقابل (امام ) خمینی هستند و در مقابل او مصدق را علم کرده اند!!. تازه به عمق گزیدگی خمینی و مریدانش از سخنرانی مجاهد خلق مسعود رجوی در مراسم 14 اسفند 57 بر مزار دکتر مصدق پی بردم. در آن روز تاریخی نماینده سازمان چریکهای فدائی خلق سخنران دیگر مراسم بود که در تجلیل از مصدق کبیر سخن گفت و جایگاه سازمان خویش در جبهه بزرگ میهنی و خلقی را مورد تائید و تاکید قرار داد. خمینی بعدها در گزیدگی مفرط از این مراسم در کمال وقاحت بزرگداشت از مقام مصدق بزرگ را تجلیل از یک مشت استخوان پوسیده خواند و اوج دنائت و حقارت و کینه ضد انقلابی و ضد ملی خود در مقابل روح بزرگ دکتر مصدق و جایگاه او در تاریخ ایران را بنمایش گذاشت. خمینی همچون تمامی دیکتاتورها نمی دانست که او هم روزی باید دارفانی را وداع کند هر چند که چاپلوسان درگاهش فریاد بر می آوردند"خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگه دار /از عمر ما بکاه و به عمر او بیفزا" شعاری بس مفتضح و ضد تمام قانونمدی های حیات انسانی. اما امروز بعینه می توان قضاوت نمود که خمینی کفن پاره تنها بخشی از تاریخ این میهن را با لعن و طعن ابدی برای خود و دودمانش اشغال نمود هر چند که شیفتگان امام جنایتکاران هنوز بازگشت به "عصر طلائی" او را در سر می پرورانند بسی خیال باطل بخصوص که بعد از شرکت خائنانه خاتمی در انتخابات رسوای 12 اسفند مهر "باطل شد" ابدی بر پیشانی شیفتگان احیای "عصر طلائی امام" جنایت پیشگان نقش بست اما آنچه که تداوم یافت و می یابد نام دکتر مصدق بزرگ و میراث و راه و رسمی است که او در دفاع از آزادی و استقلال میهن از خود بجای گذاشت و تا ابد بر تارک این میهن خواهد درخشید. پس درود بر مصدق در روزی که زاده شد و درود بر او در روزی که در دفاع از استقلال و آزادی وطن در مقابل استعمار پیر ایستاد و درود بر او در روزی که بهای مبارزه در مسیر استقلال و آزادی وطن را با زندان و تبعید به تمام و کمال پرداخت نمود و درود بر در روزی او که با دلی مملو از عشق به وطن در یک روستای دور افتاده در تبعید جان به جان آفرین تسلیم نمود و درود بر او در روزی که دوباره برانگیخته خواهد شد.

postheadericon تحریم گسترده منطقی ترین وجه در شعبده انتخاباتی دیروز-علیرضا یعقوبی

رژیم رو به احتضار حاکم دیروز شعبده انتخاباتی مجلس را برگزار نمود و بنا به انتظار وزیر کشور رژیم مدعی شد که بیش از 64 درصد از مردم در انتخابات شرکت کرده اند و مضحک تر از همه آنکه او مدعی شد که در استان کهکلویه که یکی از استانهای محروم کشور است بیش از 88 درصد مردم در انتخابات مجلس رژیم شرکت کرده اند. البته تا آنجا که به مردم ایران باز می گردد پاسداری که دستش بخون مردم آلوده است دیگر دروغ گفتن از سوی او هیچ قبح و شرمی را بدنبال ندارد. اما اصولا رژیم قرون وسطائی آخوندی چه نیازی به برگزاری انتخابات دارد که در تضاد ماهوی با ماهیتش بسر می برد. همگان مطلعند که "انتخاب" و "انتخابات" از دستاوردهای نوین بشری بعد از گذار از قرون وسطی و خلع ید از کلیسا و جدائی دین از دولت و برخاسته از سکولاریسم است. تا آنجا که به بنیانگزار این رژِیم و جانشین و سایر کارگزاران ریز و درشت آن و همچنین به آخوندهای سنتی با تفکرات تار عنکبوت بسته و فسیل شده بر می گردد آنها همواره مخالفت صریح خود را با مدرنیسم که انتخابات نیز از دستاوردهای آن می باشد اعلام نموده اند. اصولا در فقه شیعه سنتی مشروعیت رژیم نه از جمهور مردم بلکه برخاسته از مشی و اراده الهی و نبی او و جانشینانش می باشد و رای و نظر مردم فاقد هرگونه اعتباری در جایگاه مشروعیت بخشیدن به نظام حکومتی می باشد. بسیاری از فقیهان سنتی مخالفت صریح خود را با جمهوریت و انتخاب مردم اعلام نموده اند و همواره از "امارت" و یا "حکومت اسلامی" بجای "جمهوری اسلامی" دفاع نموده و این دو یعنی "جمهور" و "اسلام" را در تناقض ماهوی با یکدیگر دانسته اند. اما چرا حکومت حاضر تا به امروز نتوانسته تناقض موجود را حل نماید همانا ریشه در فرصت طلبی تاریخی خمینی در کسب قدرت سیاسی داشته و دارد. اطرافیان خمینی گرد آمده در نوفل لوشاتو همچون رئیس جمهور اول این حکومت از آنجائیکه از ترهات فکری خمینی مطلع بوده اند به او فهماندند که طرح نظریات مادون ارتجاعی نه تنها هیچ کمکی به او در کسب قدرت سیاسی و سرنگونی رژیم سابق نمی کند بلکه شدیدا افکار عمومی جهان را علیه او برمی انگیزد و دولتهای غربی نیز برای رضایت دادن به انتقال قدرت از رژیم سابق نیاز به گفتمان مدرن و امروزی دارند. لذا خمینی تا آنجا در وعده های پوچ و واهی خود پیش رفت که اعلام نمود که کمونیستها هم در بیان عقاید خود آزادند. تا بدینوسیله شرق و غرب عالم را از جانب خود آسوده خاطر گرداند که او به قواعد حاکم بر رقابت سیاسی پایبند بوده و آن را در مواضع خود لحاظ خواهد کرد. هر چند که بمحض کسب قدرت سیاسی با شعار "نه شرقی و نه غربی جمهوری اسلامی" دهان کجی خود به طرقین درگیر در جنگ سرد را با توجه به شم ضد انقلابی خود اعلام نمود. با از دست رفتن تدریجی پایگاه اولیه رژِیم دیگر تقلبات گسترده و نجومی برای بیرون کشیدن افراد مورد نظر کارساز نبود چرا که هر انتخابات نسبت به دوره قبل خود با افت رای دهندگان روبرو بود. لذا از دوره دوم مجلس شورای نگهبان نقش برجسته تری را در مهندسی انتخابات بعهده گرفت که در کنار حذف قانونی جریانات و افراد مورد نظر می توانست تعداد آرای ماخوذه را بطور غیرواقعی و غلوآمیز بالا ببرد. گسترش تضادهای درونی رژیم نیاز به نظارت استصوابی از سوی شورای نگهبان را با تمامی بدنامی هائی که بدنبال داشت گریز ناپذیر ساخت. دیگر مشتی به اصطلاح فقیه فسیل شده بلحاظ قانونی از این اختیار برخوردار بودند که صلاحیت انتخاب شوندگان را به هر گونه ای که لازم می دانند رد نمایند. حضور اکثریت اصلاح طلبان در مجلس ششم و بسط و افشای تضادهای درونی رژیم که برخاسته از شدت و غلظت تضادها در بطن و پائین جامعه بود انسداد هر چه بیشتر سیاسی در بین نیروهای داخل حاکمیت را به امری واجب و غیرقابل انکار در کنترل و هدایت بحرانهای داخلی رژیم تبدیل نمود. در این راستا در کنار شمشیر آخته شورای نگهبان ارگانهای سرکوبگر سپاه و بسیج نیز صحنه انتخابات را قرق کردند بطوریکه برگزاری "انتخابات پادگانی" به کلامی رایج در درون حکومت و جناحهای آن مبدل گشت. در چنین انتخاباتی!! اصلاح طلبان می بایستی به کسب حداکثر سی تا سی و پنج کرسی در مجلس بسنده می کردند و نقش اپوزیسیون دائمی را در ایجاد سوپاپ اطمینان برای رژیم ایفا می نمودند. امری که همواره توسط اصلاح طلبان به چالش کشیده می شد. نتیجه برگزاری اولین دوره از "انتخابات پادگانی" مجلس هفتم رژیم بود که اکثر کرسیهای آن توسط پاسداران نزدیک به خامنه ای اشغال گردید. محمود احمدی نژاد تحفه ای بود برخاسته از دومین دوره برگزاری انتخابات!! با شیوه و سیاق جدید. دنیا هم می بایست به این شکل از برگزاری انتخابات که نمایشگر پایگاه توده ای رژیم بود رضایت می داد!!. برای دور دوم ریاست جمهوری ریاست جمهوری اصلاح طلبان نخست وزیر امام که بیست سال خانه نشینی اختیار کرده بود را بعنوان "اصولگرای اصلاح طلب"!! وارد صحنه مبارزات انتخاباتی نمودند. جناح اصلاح طلب از فرصت مبارزات انتخاباتی انحصاری !! استفاده نمود و با استفاده از انقلابات مخملی خود را در قالب "جنبش سبز" سازمان داد تا بتواند با بسیج توده های بجان آمده از سی سال جنایت و خیانت به عالیترین منافع ملی ایرانیان یعنی اعمال حاکمیت ملی در پشت سر خود بشکلی تمام عیار در برابر جناح حاکم صف آرائی نماید. نتیجه آن انتخابات و جنایت صورت گرفته بعد از آن را همگان بخوبی شاهد و ناظر بودند. انزوای گسترده رژیم و شکسته شدن هیمنه ولایت فقیه , رژیم را در آستانه انتخابات مجلس کنونی در شرایط نوین جهانی در مخمصه و فشار شدید قرار داد. رژیم نیاز داشت تا با نمایشی از قدرت در انتخابات رکورد تمامی تقلبات و رای سازیهای گذشته را با توجه به تجارب سی و سه ساله بشکند. لذا اینبار مهندسی انتخابات با توجه به تحریمهای بین المللی و بایکوت انتخابات توسط نزدیکترین نیروهای درونی رژِیم شکل پیچیده تری بخود گرفت. از مدتها قبل ولی فقیه شاخ شکسته رژیم نوید برگزاری انتخابات پرشورتری را به تتمه نیروهای روحیه باخته رژیم تحت عنوان فتح خیبر و ... می داد. روزنامه کیهان ارگان ولی فقیه نیز که در پیشگوئی تعداد شرکت کنندگان ید طولائی دارد مژده می داد که اینبار رکود جدیدی از تعداد شرکت کنندگان در انتخابات بجای گذاشته خواهد شد. براستی سوال اینجاست که طی دو سال گذشته چه تحولی در زندگی مردم ایران در پس سرکوب و کشتار جوانان این مرز و بوم بعد از به اصطلاح انتخابات ریاست جمهوری گذشته بوقوع پیوسته است. واقعیت این است که بلحاظ اجتماعی حلقه بر گردن ضعیفترین اقشار جامعه هر چه تنگتر گشته است. مشکلات ومعضلات اقتصادی و اجتماعی غیر قابل کنترل گشته است. افشای اختلاس سه هزار میلیاردی حتی ناآگاه ترین اقشار مردم را نسبت به عمق فساد درونی این رژیم سرکوبگر مطلع ساخته است. در عرصه جهانی رژیم در انزوای کامل بین المللی بسر می برد بطوریکه هیچ آینده ای برای این رژیم متصور نیست و همگان صحبت از وقوع یک جنگ در پس تهدید بستن تنگه هرمز توسط رژیم می کنند. نتیجه منطقی آنکه می بایست بطور طبیعی این دوره از انتخابات با تحریم گسترده داخلی حتی از سوی نزدیکترین طیف درونی این رژیم روبرو شود. همانگونه که تمامی گزارشهای مردمی دلالت بر همین واقعیت یعنی سوت و کور بودن حوزه های رای گیری در کنار شلوغی لحظه ای چندین حوزه انتخاباتی برای فیلم برداری و کشاندن ته مانده گزارشگران خارجی برای نمایش فتح خیبر!! رژیم و ولی فقیه آن داشت. اما وقتی صحبت از شعبده انتخاباتی می کنیم بنا به اشراف به عمق پوسیدگی رژیم به این باور داریم که ولی فقیه رژیم در فرط استیصال و زبونی همواره ماری در آستین برای شعبده خود دارد. مسلما کسی که جنایت می کند دیگر رای سازی نجومی نزد او شرم و قبح و خجالتی را بدنبال ندارد. جنایتکار وقیح می تواند ادعا کند که توده ها شیفته دیکتاتور هستند هر چند که این دیکتاتور حرث و نسل آنها را برباد داده باشد. "خودشیفتگی" یکی از خصوصیات بارز هر دیکتاتوری است. او تا روز سقوط هنوز اعتقاد دارد که توده ها شیفته رهبری داهیانه او هستند و دست و عبا و غبای او از هر جنایتی پاک است. هیتلر از فرط خودشیفتگی مجبور به خودکشی شد و چائوشسکو در فرط خودشیفتگی مدعی آن بودند که دستان پاکی دارند و توده ها شیفته و واله او می باشند تا آنکه به جوخه اعدام سپرده شدند و یا همچون قذافی که می خواست موشها را از سوراخ بیرون بکشد خود در نهایت خود درون لوله ای مخفی شد!!. براستی چه عاقبتی در انتظار ولی فقیه رژیم فاشیسم مذهبی حاکم بر وطن اسیرمان ایران است؟

آرشیو وبلاگ

آرشیو

About Me

گُل فروش خيابان
مشاهده نمایه کامل من