دنبال کننده ها

با پشتیبانی Blogger.

postheadericon بیست و دوم بهمن روز عزای ملی؟ -علیرضا یعقوبی


هر سال بیست و دوم بهمن فرا می رسد و رژیم صد بشری حاکم بر ایران دهه ای را از روز ورود شقی ترین جنایتکار تاریخ معاصر جهان به ایران بنام "دهه فجر" برگزار می کند و نهایتا تظاهراتی نمادین با گرد هم آوردن تتمه نیروهای سرکوبگر و با تهدید و تطمیع کارگران و کارمندان ارادارات و موسسات دولتی بعنوان نشان اقتدار به راه می اندازد. این مراسم رقت بار و مسخره به حق با انزجار عمومی همراه بوده و می باید همچون تمامی نمایشات و شعبده بازیهای رژیم با بایکوت مطلق روبرو گردد. اما سوال این است که 22 بهمن برخاسته از یک ضرورت بود یا آنگونه که حسرت بدلان نظام سابق ادعا می کنند برخاسته از ناسپاسی مردم!! و توطئه دشمن خارجی؟ نگارنده می خواهد بعنوان شاهدی از نسل اول انقلاب تجربه خود را با نسل سوم انقلاب به اشتراک بگذارد. سال 1352 برای ادامه تحصیل از شهر کوچکم در یک نقطه از شمال کشور راهی پایتخت کشور یعنی تهران شدم. جوانی بی تجربه که زندگی در شهری بزرگ همچون تهران برایش بسیار غریب می نمود. محل تحصیلم در خیابان انقلاب قرار داشت و محل زندگیم در خیابان نصرت امیرآباد جنوبی آن زمان. هر روز مسافت کوتاه بین منزل و محل تحصیل خود را پیاده طی می کردم و در میدان انقلاب شاهد حضور صدها کارگری روزمزدی بودم که منتظر صاحب کاری بودند که تنی چند از آنها را برای کار ساختمانی فراخواند. برای یک کار دو نفره دهها نفر داوطلب وجود داشت که هر یک دیگری را پس می زد تا خود سوار وانت باری شود که دو یا چند کارگر را در خود جای می داد. گاها شاهد دعوای این نیروی کار با یکدیگر برای برآوردن هزینه زندگی و قوت لایموت بودم. در ذهنم این مسائل را کنکاش می کردم. از خود بیگانگی جامعه شهری برایم یک سوال بزرگ بود. کسی را با دیگری نسبتی نبود هر که سعی بر آن داشت که گلیم خود را از آب بیرون کشیده و او را کاری با دیگری که همسایه نامیده می شد نبود. چیزی بعنوان تعاون و همدلی در جامعه شهری تهران آنروز مطرح نبود. کنکاش در این امور مرا به تحقیق واداشت. در همسایگی ام دانشجوئی می زیست که در دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران به تحصیل اشتغال داشت. دوستی و گفتگو با این همسایه روشنفکر پایم را به محافل سیاسی آن زمان گشود. سعی کردم به مطالعه پرداخته و برای سوالات ذهنم جوابی بیابم. کتابهائی از دکتر شریعتی که بیشتر دستنوشته بود تا کتاب و همینطور کتابهائی از سایر روشنفکران ایرانی. حس غرور جوانی مرا واداشت دیگر همکلاسی های خود را در آگاهی خود شریک گردانم فاقد از آنکه در مدرسه ای که درس می خوانم دهها فرزند مسئولان کشوری و لشکری در آن مشغول تحصیلند. مقاله ای درباره "غرب زدگی" اقتباسی از کتاب جلال آل احمد تحت همین عنوان بود که برای انشا انتخاب کرده بودم. وقتی قرائت آن با غرور جوانی و سادگی تمام شد معلم انشا بلافاصله دستور داد که بر سر جای خود مستقر شوم. بیکباره دهها دست بالا رفت. معلم انشا طرح هر سوالی را ممنوع ساخت و در زنگ تفریح بین دو کلاس نوشته ام را از من گرفت و پاره کرد اما آن احساس غرور جوانی کار خود را کرده بود. چند روز بعد از قرائت آن انشا بود که به دفتر مدیر مدرسه احضار شدم. فردی که از طرف مدیر مدرسه بنام جناب سرهنگ خطاب می شد مرا مورد سوال قرار داد که این مطلب را از کجا آورده ام؟ و ... البته شب همان روز قرائت انشا دوست دانشجویم مرا درباره عواقب کارم توجیه کرده بود و من تنها توانستم نقشم را بخوبی نزد جناب سرهنگ ایفا نمایم. در نهایت یک سیلی بود که به گوشم نواخته شد و اینکه دیگر از این غلط ها نکنم. تازه فهمیدم که آگاه شدن در این سرزمین پرداخت بهائی را بدنبال دارد. سالهای بعد بهای آن را به کمال و تمام از خود و از زندگیم پرداختم. موج انقلاب وطنمان را در برگرفت. به آن موج پیوستم. روزهای خون و قیام را هرگز از یاد نخواهم برد. روزهای همدلی و همیاری و تعاون. آنچه که سالها انتظارش را می کشیدم با تمام وجودم لمس می کردم و به ایرانی بودنم افتخار می کردم. همانی که پیر دیر آزادی این وطن یعنی زنده یاد دکتر مصدق آرزویش را داشت. امروز بعد از سی و سال هیچ هم از آنچه که گذشت متاسف نیستم. اگر هزار بار دیگر هم به همان زمان برگردیم بازهم همان راهی را خواهم رفت که تا امروز طی کرده ام. انقلاب 57 ربوده شد توسط کسی که نه انقلابی بود و نه احساسی به وطن داشت. اینهم میراثی بود که رژیم گذشته با شکنجه و اعدام بهترین و آگاهترین فرزندان خلق برای ملت ایران از خود باقی گذاشته بود. وقتی بهای نوشتن یک انشا درباره یک مقوله ساده سیاسی همانا سیلی و تحقیر در نوجوانی است دیگر چرا باید از سرنگونی چنین رژیمی احساس تاسف داشته باشم. آری 22 بهمن در دل 28 مرداد 32 زاده شد. وقتی از دکتر محمد مصدق آن یگانه دولتمرد دمکرات تاریخ ایرانزمین در بیدادگاهش پرسیده شد که آیا 28 مرداد را قیام ملی نمی داند. آن شیر پیر غرید و در جواب سرهنگ آزموده جلاد دادستان بیدادگاهش فریاد برآورد : "براستی که 28 مرداد قیام فواحش بود." و نشان داد که شیر دربندهم همچنان شیر است و ما فرزندان همان رادمرد بودیم که در 22 بهمن 57 قیام کردیم تا ریشه ظلم و ستم را برفکنیم و طرحی نو دراندازیم اما دریغ از رشد نایافتگی جامعه ای که در آن بذرآگاهی پاشیده نشده بود و خار و خاشاک و بوته های خشکیده در قالب آخوندهای رجاله و شکم باره ی ثناگوی درگاه اعلیحضرت خدایگان!! بیکباره تمامی دستاوردهای قیام مردم را به یغما بردند و در قدم اول آن را بر سر شجاعترین و آگاهترین زنان و مردان این مرز و بوم که از شکنجه گاههای آریامهری ساواک به سلامت با تنی رنجور عبور کرده بودند آوار ساختند و نسلی را به قربانگاه کشاندند. اما چه باک که تاریخ خلق ها همواره از سنگلاخ های ضد تکاملی گذشته و به سرزمین آگاهی و آزادی گام نهاده است. ایران فردا مطمئنا ایرانی خواهد بود بدون ظلم و ستم و در کمال آزادی و آگاهی و اختیار. تا بن استخوان خود به این فردای شکوهنمند اعتقاد دارم و عزیزان و هموطنانم را به گام گذاشتن در مسیر پرشکوه مقاومت برای تغییر فرا می خوانم. به فرزندانم می آموزم که جواب "فردا" "دیروز" نخواهد بود. هیچ بازگشتی در کار نیست. همه چیز رو به جلوست. با تنی خسته و مجروح اما با عزمی و اراده ای برخاسته از مقاومت و نبرد 120 هزار شهید راه آزادی و عدالت همراه با کاروان عاشقان با تمامی خانمان خود در راهم. اعتقاد راسخ دارم که در پس تجربه تلخ قیام 22 بهمن اینبار آزادی و رهائی و دمکراسی پایدار را به ایران ارمغان خواهیم برد. ایران این زیباترین وطن را از نو خواهیم ساخت و یاد تمامی شهیدان و رنج اسیران را با شکوه و عظمت هر چه بیشتر گرامی خواهیم داشت و دیگر در آن سرزمین بهای خواندن یک انشا سیلی و شکنجه و تحقیر نخواهد بود. آزادی اندیشه و بیان پاس داشته خواهد شد و حکومتی سکولار برخاسته از رای و نظر مردم شکل خواهد گرفت. نهادهای مدنی بر اعمال و رفتار و سیاستهای اتخاذ شده از سوی حاکمیت نظارت خواهند داشت و هر انحرافی در زمان مشخص خود افشا شده و طرد خواهد گردید. فرصت های برابر برای شکوفائی استعدادهای تمامی جوانان ایرانی فراهم خواهد آمد و کسی را یارای تقسیم جامعه به قطب خودی و غیرخودی برای برپا داشتن ستم و رانت خواری و فساد نخواهد بود. آحاد جامعه در برابر قانون از حقوق متساوی برخوردار خواهند بود. ستم مضاعف از نیمی از بدنه جامعه یعنی زنان آزاده ایرانی برداشته خواهد شد و زن و مرد ایرانی دوش به دوش هم ایران آزاد فردا را خواهند ساخت. حجاب اجباری محو خواهد شد. خلقهای تحت ستم همچون خلق کرد از حقوق اداره داخلی امور خود برخوردار خواهند شد. مذهب رسمی از میان برداشته شده و کسی بخاطر داشتن مذهب اکثریت آحاد جامعه از مزیت ویژه برخوردار نخواهد بود. دین و مذهب اموری خصوصی هر فرد خواهد بود. هیچکسی برای داشتن و یا نداشتن دین و آئین و کیشی مورد تعقیب و اذیت و آزار قرار نخواهد گرفت. کارگران و زحمتکشان این میهن از بیمه های رایگان درمانی برخوردار خواهند شد و از حقوق بیکاری و سایر حقوق اجتماعی بهره مند خواهند گردید. همه اینها دست یافتنی نیست الا در همکاری و همبستگی و عزم ملی برای سرنگونی تمام عیار رژیم جنایتکار حاکم. دستهای یکدیگر را برای برپائی یک رستاخیز ملی دیگر بهم گره زنیم. راهی جز اتحاد و همدلی در برابر جامعه ایرانی نیست. بیائیم در آستانه 22 بهمن همگی به این واقعیت اذعان داریم که همان شعاری که 22 بهمن57 را در تاریخ ایران رقم زد لازمه و سرلوحه عزم ما برای سرنگونی رژیم جنایتکار است: اتحاد اتحاد پیروزی. اینچنین باد.

About Me

گُل فروش خيابان
مشاهده نمایه کامل من