دنبال کننده ها

با پشتیبانی Blogger.

postheadericon رژیم آخوندی درمرحله باخت , باخت


در گرداب بحران درونی رژیم در آستانه نمایش انتخاباتی، در مواجهه با تحریمها و به طور خاص تحریم نفتی گسترده؛ و با شکست استراتژیک در سیاست منطقهیی مبتنی بر مداخله برای تغییر آرایش سیاسی با استفاده از اهرم تروریسم؛ ارزیابی از مرحله کنونی رژیم چیست؟
شاید لیست ابزارهای رژیم برای مقابله با این بحرانها؛ بتواند به پاسخ کمک کند:
ـ ۳۰سال تجربه سرکوب در داخل کشور و نسل کشی در مورد آلترناتیو اصلی و پروپاگاندای نهادینه شده برای خنثی کردن حضور همین آلترناتیو در خارج کشور و حتی آلترناتیو سازی علیه آن و توطئهگری بی وقفه و اختصاص جوخههای ترور برای اعضایش؛ برای خاموش کردن امید مردم به تغییر رژیم.
ـ ۳۰سال تجربه مماشات و بند و بست برای خاموش نگهداشتن فضای بین المللی در برابر سرکوب و کشتار در داخل و مداخله و تروریسم در خارج و پی ریزی ارگانهای تروریستی پیدا و پنهان به طور گسترده از کشورهای منطقه در خاورمیانه تا کشورهای آمریکای لاتین؛
ـ تجربه بیش از ۲۰سال سردواندن مماشاتگران برسر مساله اتمی؛ تاجایی که شرط لیست گذاری آلترناتیو اصلی رژیم را هم برای کوتاه آمدن رژیم از اتمی پذیرفتند و در برابر سرپیچی گستاخانه رژیم باز هم به آلترناتیو اصلی رژیم تا توانستند سخت گرفتند و دربرابر رژیم تا توانستند نرمش نشان دادند و به رژیم فرصت دادند تا در اتمی شدن آنقدر گستاخ شود که پشت سرهم خبر از راهاندازی مراکز جدید و مخفی و نیمه مخفی غنی سازی بدهد و یک روز درمیان جشن اتمی بگیرد و به قطعنامههای شورای امنیت سازمان ملل هم از زبان رئیس جمهورش یعنی بالاترین مقام در قوه مجریهاش؛ بگویدکاغذ پاره!
ـ به اینها سرمایههای ملی؛ را که رژیم دست باز در چپاول آنها دارد و کلان معاملات اقتصادی را هم که اساسا در دست کارچرخانان اصلی رژیم است اضافه کنید و هم چنین بازارهای جهانی را که دنبال سود خودشان هستند و تا همین الان هم تحریمها را دور زده اند و تا توانسته اند از کارآیی انداختهاند؛ و متحدان پروپاقرصی مثل روسیه و چین را هم بالای همه اینها بگذارید که تا زورشان رسیده؛ آن هم به عنوان اعضای ثابت شورای امنیت سازمان ملل! قطعنامه های همین شورا را !! سوراخ کرده اند و چوب لای چرخ تحریمها علیه رژیم گذاشتهاند و به دور زدنش کمک کردهاند و نسبت به عواقب تحریمها؛ پابه پای رژیم؛ هشدار و زنهار دادهاند. آن هم روسیهیی که درحمایت از رژیم و برای ممانعت از سرنگونیش بی آبرویی و تبهکاری سیاسیِ حمایت از کشتار در سوریه را، برای نیافتادن اسد از قدرت و برای کشیده نشدن پایه استراتژیک منطقهیی رژیم ولایت؛ میپذیرد. «چپ» شگفت انگیزی که به دلیل ارتزاق از قِبَل شیخ در رذالتِ سیاسی باید از شر آن به «سرمایهداری» پناه برد!!. حق وتو هم دارد و نزدیک به ۱۱ماه جلو هر قطعنامه و حرکت جدی در شورای امنیت سازمان ملل را علیه بشار اسد گرفته است و با گردن افراشته به دلیل «نه جنگ» بقیه اربابان دنیا، البته در گنداب ننگ و فضیحتِ همدستی با آدمکشانِ در حاکمیت؛ از ارسال سلاح به سوریه و موازنه مثبت درعراق به سود رژیم و راه باز کردن برای معاملات رژیم دفاع تئوریک و عملی می کند. متوقف کرده او هم به بهای قربانی دادن بیشتر مردم سوریه و چرخاندن تعادل با شهدای بیشتر و ایستادگی خونینتر است.
اکنون سوال این است که آیا در شرایط مشخص سیاسی مربوط به درون و بیرون رژیم؛ این داراییهای رژیم آخوندی به یک باره همه به صفر میل میکند و دست رژیم خالی می شود و توان مقابله با آنچه را که اتفاقا در این سی سال برای همین شرایط اندوخته بود، ندارد؟!
بررسی تعادل سیاسی کنونی له و علیه رژیم در سطح بین المللی و منطقهیی و وضعیت دورنی رژیم به معنی داشتن استحکام ضروری برای دفع ضربات؛ پاسخ را تا حد قابل قبولی روشن می کند. چون خوشبختانه دوران معجزه گذشته و هرکس با داراییها و تواناییهایش در کادر قانونمندیهای خدشه ناپذیر تکامل؛ «در روی زمین» یعنی «در تعادل موجود سیاسی و توان انطباق درونی و بیرونی موجودش»، می تواند به مصاف ضربات برود.
واقعیت این است که در شرایط فعلی؛ در مورد تعادل سیاسی بین المللی علیه رژیم، شاهد یک «تحول جدید» هستیم که البته درمورد رژیم دینامیک و مطابق با قانونمندیهای خدشه ناپذیر تکامل اجتماعی است؛ این تحول اصلا معنی اش تمام شدن سیاست مماشات نیست و هنوز هدف ایده آل برای تحریمهای بی سابقه نفتی و بانک مرکزی رژیم هم؛ سرعقل آمدن رژیم و آمدن به پای مذاکره است ولی قطعا متفاوت با مذاکرات قبلی! (به همین دلیل بعداز اعلام آمادگی احمدینژاد برای مذاکره؛ سرضرب، وزارت خارجه و کاخ سفید و کاترین اشتون می گویند این اظهارات منطبق با شرطی که گذاشته ایم نیست و نمی پذیرند که با طناب رژیم به چاههای قبل از تحریمها بروند). کیفیت جدید این است که این وجه از سیاست غرب یعنی مماشات؛ «وجه غالب» نیست. نه به دلیل تغییر سیاست غرب؛ به دو دلیل دیگر: یکی به دلیل خود رژیم که کلان سیاستهایش برای بقا؛ یعنی اتمی؛ تروریسم(که سرکوب در داخل هم بخشی از آن است) و مداخله در کشورها را به شکل بی دنده و ترمز و مخاصمه آمیز و پیگیرانه دنبال کرده…و محصول آن یک قلم طرح ترور سفیر عربستان آن هم درپایتخت آمریکا و در یک رستوران محل تردد پارلمانترهای آمریکایی بود هم چنین اعلام علنی وابستگی عراق و لبنان به خودش و برگزاری مانور نظامی در تنگه هرمز برای بستن تنگه در واکنش به تحریمها و تصریح آژانس بین المللی انرژی اتمی، به این که رژیم ایران درگیر فعالیتهایی برای توسعه یک وسیله انفجاری اتمی بوده است (البته با یک تاخیر مختصر ۲۰ساله و بعد از بیش از ۱۰۰رشته افشاگری مقاومت ایران ـ گزارش ۷بهمن یوکیو آمانو رئیس آژانس بین‌المللی انرژی اتمی ـ خبرگزاری فرانسه ۷بهمن۹۰) با این نتایج که تنها بخش کوچکی از آنچه هست که رژیم دنبال آن است؛ در یک دودوتا چهارتای بسیار ساده، غرب یا باید جلو این رژیم با این ریسکها را بگیرد و مقابلش بایستد و یا بگذارد او باتمام قوا و با شدت بیشتر از قبل، به دلیل فشار درون و بیرون خودش؛ به این پیشروی ادامه بدهد.
و دلیل دوم، تاثیرات مستقیم و بلاواسطه نبرد ۳۰ساله آلترناتیو برانداز و «جذام کردن» رژیم است. در طی ۳۰سال نبرد بی امان؛ آلترناتیو برانداز به عنوان جدیترین عامل بقای این رژیم؛ باعث بروز ماهیت ضدانسانی و قرون وسطایی آن در سطح جهانی تا سرحد طرد و عدم مشروعیت درجمیع جهات شده است؛ البته با سیاستهای به غایت اصولی و طهارت سیاسی و پاکبازانه بی نظیر و با نثار خون و رنج جانکاه در هرقدم و به سختی عبور از لبه شمشیر برگذرگاه آتش؛ و اکنون؛ دنیا؛ مجبور به واکنش در برابر این «جذام» شده است. قبل از هرچیز صرفا برای سلامت خودش و به نحوی کاملا پوزیتیویستی! در نتیجه واکنش اقتصادی و تحریم؛ به یک کیفیت سیاسی علیه رژیم بالغ شده که به مفهوم طرد رژیم از جامعه ملل به عنوان یک عنصر مخل امنیت و نظم جهانی است؛ و از این گذر است که تحریم نفتی و تحریم بانک مرکزی و تحریم بانک تجارت و تحریمهای دیگری که در راه است؛ مفهومش جدای از مکانیزمهای فنی هرکدام؛ به معنی بستن راه نفس این رژیم است؛ که بیش و پیش از یک تحریم اقتصادی؛ تحریم سیاسی رژیم به معنی نامشروع کردن آن در سطح جهانی است و این همان تحول عمده است. چون از این نقطه به بعد؛ تعادل سیاسی موجود جهان بالاجبارعلیه رژیم عمل میکند. به دلیل همین تعادل جدید است که شاهد هستیم تلاش فزاینده آمریکا در سطح‌بین‌المللی برای اعمال تحریم نفتی علیه رژیم ایران، تماسها و سفرهای مقامات آمریکا در رابطه با کشورهای آفریقای جنوبی، ژاپن ،کره جنوبی وچین ،برای کاهش خرید نفت از رژیم ایران، برای آب بندی تحریمها و جلوگیری از تنفس اقتصادی رژیم؛ التزامات خودش را علیه رژیم به سرعت به همراه میآورد. به این معنی که وقتی رژیم به سیاقِ قبل از این تعادل، قصد دارد با شانتاژ، آمریکا و اروپا را عقب بنشاند و مانور نظامی راه می اندازد و اعلام می کند که تنگه هرمز را میبندد و مانع ورود و خروج نفتکشهای کشورهای عربی منطقه خلیج فارس میشود؛ در یک اقدام فراتر از متقابل، آمریکا ناوهایش را به خلیج فارس میفرستد و پانتا به طرز علنی سفارش بمب ۷تنی ضد استحکامات میدهد؛ و اعلام هم می کند که برای ایران است و کره شمالی. آن هم درحالی که رژیم قبل از ۲۴ساعت حرفش را پس گرفته است. ولی مهمتر از آن شاهزاده بن ولید بن طلال رئیس شرکت سهامی سلطنتی عربستان است که درباره تهدید رژیم ایران به بستن تنگه هرمز به تلویزیون سی.ان. ان می گوید: “برای مقابله با اقدام رژیم ایران، ما هر چقدر نفت نیاز باشد، جبران خواهیم کرد. این یک پیام بسیار قوی به رژیم ایران است، که آن‌قدر با موضوع تنگه هرمز، اقتصاد جهان را تهدید نکن. اگر مجبور شویم، و نیاز باشد، ما استخراج نفت خود را افزایش خواهیم داد و کمبود نفت را جبران خواهیم کرد. (تلویزیون سی ان ان:۹۰۱۱۰۳) و چند روز بعد در ۷بهمن، بلومبرگ می نویسد: نظرسنجی ها نشان میدهند بازارهای نفت، حمله نظامی به رژیم ایران را تحمل خواهند کرد!
با بهار عرب و ادامه بی وقفه آن؛ فضای منطقه هم برای رژیم غیرقابل تنفس شده و مشخصا قیام قهرمانانه و شگفت مردم سوریه که حکومت ننگین بشار اسد را یعنی تکیه گاه استراتژیکِ رژیمِ «لرزان»۱ ایران را هدف قرار داده است. چون سرنگونی اسد کابوس سرنگونی برای رژیم هم هست. رژیم اسد در سوریه به عنوان تکیهگاه استراتژیک رژیم آخوندی برای دست اندازی به عراق و لبنان و فلسطین، اکنون به رغم همه امدادهای جنایتکارانه رژیم؛ چشم انداز سرنگونی نزدیک را تجربه می کند. سرسختی و مقاومت بی همتای مردم سوریه به رغم تمامی چشم پوشیهای ناجوانمردانه در ازای کشتار و خونریزی اسد؛ از همه سو؛ جهان را وادار به واکنش ساخته و اتحادیه عرب را ناگزیر به ارائه طرح برکناری اسد کرده است. تصمیم اتحادیه عرب برای توقف کار ناظران این اتحادیه در سوریه و پیشگامی عربستان در بستن راههای فرصت برای اسد؛ راهی شدن هیلاری کلینتون، رئیس اتحادیه عرب و وزرای خارجه بریتانیا و فرانسه برای فشار آوردن تصویب قطعنامه ملل‌متحد علیه سوریه و برای برکناری اسد در روز۱۱بهمن و تصریح جی کارنی سخنگوی کاخ سفید به این که سرنگونی نظام سوریه محتوم است و سرافکندگی مسکو در برابر تودهنی محکم ارتش آزادی مبنی برنپذیرفتن مذاکره پیشنهادی اش با بشار و تسلیم سوریه به پذیرش پیش نویس جدید شورای امنیت درباره سوریه؛ بازتاب همین ایستادگی سرسخت مردم شجاع سوریه بود که طفل ۵ماهه در آن شهید زیر شکنجه است. آثار این موج احیا کننده تغییر علیه حیات رژیم آخوندی تا آنجاست که در عراق؛ به میزان مواضع جدی نیروهای ملی عراق و مشخصا العراقیه و به دلیل بازتابهای بهار عرب در آرایش سیاسی منطقه و پس رفت رژیم در تعادل قوای موجود؛ تحولات به سرعت به زیان مالکی دست نشانده رژیم رقم میخورد. موضعگیری اردوغان علیه مالکی؛ شاخصهای تعادل جدید و ادامه تعادل جهانی است که تماما علیه رژیم عمل میکند.
موضعگیری عفو بینالملل علیه اعدامها در عراق و موضعگیری سایر ارگانهای بینالمللی علیه فساد و نقض حقوق بشر توسط مالکی؛ و معرفی عراق به عنوان فاسدترین کشور در جهان؛ نمودهایی فراتر از سررفتن حوصله آمریکا از مالکی؛ دست نشانده خامنهای در عراق است. کما این که شاهد هستیم این بار خود هیلاری کلینتون یعنی مسئول سیاست خارجی آمریکا با صراحتی بیشتر از زبان دیپلوماتیک به مالکی اخطار می دهد که کافیست. فرصتها را از دست نده و به دموکراسی پای بند باش. حمایت تلویحی کاخ سفید و بایدن از العراقیه در برابر مالکی با هر انگیزه تحولی بود که محصول همین تعادل است و البته طبق قانون بقا میزان ایستادگی نیروهای ملی عراق مختصات بعدی را تعیین می کند. هرچند پس از این هم اوضاع هرطور که بچرخد؛ دیگر وصله پینه با مالکی آینده دار نیست و هر میزان از عدم جدیت در این موضوع حتما قیمت را از مردم عراق میگیرد و بحران سیاسی را به شکل دیگر ادامه دار می کند ولی نهایتا اوضاع از هرطرف که بچرخد؛ صورت مساله برای حل بحران یعنی کنار گذاشتن مالکی خودش را تحمیل خواهد کرد. در چنین اتمسفر سیاسی؛ فضای تنفس رژیم به شدت تنگ و رژیم برای پیشبرد سیاستهای مداخله جویانه منطقهییاش منزوی و دست تنهاست. سفر عمار حکیم به ترکیه پس از تهاجم اردوغان به مالکی و دفاع از خواستهای العراقیه در ترکیه با هر نقطه آغازی که باشد؛ (چه برای نرم کردن موضع ترکیه علیه مالکی به دستور رژیم و چه به دلیل شکاف در باند مالکی) شاخص همین تعادل سیاسی و به زیان رژیم است.
پس تا اینجا به قول الشرق الاوسط رژیم به جای معامله؛ سیلی دریافت کرده است. به این معنی که سرمایه گذاریهای چندین دهساله اش برای درست کردن جا پا برای خودش در کشورهای منطقه و تعیین عمق استراتژیک را؛ باران قیام در منطقه و بخصوص جانفشانی حیرت انگیز مردم سوریه و ساختن چشمانداز نزدیک سرنگونی اسد شست و برد. یکی از شاخصهای مهم فروریختن هژمونی رژیم در منطقه؛ پرچمداری صلح توسط محمود عباس در فلسطین و آشتی حماس با فتح به معنی پذیرش هژمونی محمود عباس توسط حماس به ریاست خالد مشعل و در ادامه اش ملاقات ملک عبدالله پادشاه اردن با خالد مشعل برای اولین بار از زمان اخراج او از اردن در سال ۱۹۹۹ است. که خودش این سفر را یک ”شروع خوب و جدید ”به سوی برقراری روابط بهتری با این پادشاهی نامید!! معنی تحت اللفظی این یعنی شکستن هژمونی رژیم در فلسطین هم!
اما وضعیت رژیم به لحاظ درونی اگر به مراتب بدتر از بیرون نباشد مطلقا بهتر نیست و نمایش انتخابات که فی نفسه برای رژیم همواره شقه زا و از بابت بیرون ریختن ناگزیر ماهیت گرگها در جنگ قدرت در انظار عموم مردم و ایجاد فرصت برای آنها، مرگزاست؛ این بار پس از ۳۳سال حاکمیت؛ به معنی پیمودن همه راهها برای ماندن در قدرت؛ مرحله پایانی رژیم را درچشم انداز روشنتری قرار می دهد. زیرا آخرین راه حل یعنی تک پایگی به مفهوم طراحی سیاستهای ضروری جذب و دفع در درون رژیم و آرایش گرفتن برای مقابله با شقهها در راس رژیم و اسکات گرگهای گلاویز در درون ساختار قدرت؛ به بن بست رسیدهاست . اکنون جنگ خونین و تعارض در درونی ترین لایه و در هسته مرکزی نظام به شکل غیر قابل لاپوشانی فوران کرده؛ یعنی درگیری بین خامنهای و احمدی نژادی است که ولی فقیه همه بلاها و از جمله مناظرهها و قیام ۸۸ و سرکوب قیام و استخوان لای زخم موسوی و کروبی و مهمتر و کیفیتر از آنها رفسنجانی را پذیرفته تا با عنتر، لوطیگریش را برای پیش بردن سیاستهای بیرونی و درونی نظام ولایت میسر کند و حالا دعوای غریبی است دعوای بین عنتر و لوطی. یعنی از هم باز شدن هسته مرکزی نظام و دوران پایانی. به همین دلیل هم جای دیگری برای ولی فقیه نیست که به آن پناه ببرد. هرشق ممکنی هم که پیش بیاید؛ چه با حذف احمدی نژاد چه بدون حذف احمدی نژاد به دلیل گسیختن ارگانیسم اصلی؛ این نظام دیگر نظام بشو نیست. ضمن این که به طور قانونمند خامنه ای نمی تواند و نباید به احمدی نژاد امتیاز بدهد چون به معنی تغییر حاکمیت از ولی فقیه به احمدی نژاد است به همین دلیل هم به او میگویند انحرافی و به همین دلیل میگویند از فتنه گران بدتر است چون آن بیچارهها!! که نه تنها سر ولی فقیه حرفی نداشتند بلکه مدافع سینه چاک ولایت هم بودند و فقط از قدرت سهم میخواستند ولی این یکی سر ولایت حرف دارد و خودش را ولی فقیه مدل کورشی به معنی مدل مشتری دارتر می داند و مساله حل کن تر از خامنهای برای نظام. بی دلیل هم با امام زمان رابطه ندارد و در آن نمی دمد چون می خواهد فرش ولایت مطلقه را به کمک همین امام زمان و کورش چفیه برسر و ایرانیت و اسلامیت از زیر پای سیدعلی بکشد. رحیم مشائی را هم به همین دلیل حاضر نیست با همه قیمتی که برایش داشته از دست بدهد چون چهره ایرانیت و به اصطلاح مدرنیته ولی فقیه است که اساسا مصرف خارجی دارد و می توان با آن چشمک و چراغ زد و فضای متخاصم را نرم کرد. ۱۱روز هم عمدا درخانه نشست که همه خبردار شوند که او با ولی فقیه فعلی جنگ دارد و یکی نیست همه علمای اعلام هم که خودشان را کشتند حاضر نشد عذر بخواهد چون دنبال نان سیاسی این دگردیسی فریب و دجالیت است. در چنین وخامت غیر قابل جبرانی که باهنر آن را به درستی خنجری به پهلوی نظام میداند که فرو شده و حتی اگر آن را دربیاورند زخمش مداوا شدنی نیست؛ سیاست خامنهای در برخورد با اصولگرایان متخاصم که باند خود او هستند و احمدی نژاد و باندش به چه صورتی است؟ وحوشی که هراسمی برخودشان بگذارند از جبهه متحد و جبهه پایداری تا هریاوه دیگر؛ به تعداد جانوران موجود در آن، خودشان با خودشان تضاد دارند و بالمآل نمی توانند خط ولایت را پیش ببرند. به همین دلیل از مصلحی وزیر اطلاعات رژیم تا با هنر نایب رئیس مجلس ارتجاع تا احمد خاتمی و آیت الله مهدوی کنی همه هشدار می دهند که این انتخابات چالش امنیتی برای نظام است. خامنه ای که کمی حواس جمع تر است می گوید همیشه انتخابات برای ما با مشکل امنیتی همراه بوده این یکی هم مثل بقیه و باید حواس جمع باشید یعنی می خواهد تغییر دوران در رژیم را بپوشاند ولی اوضاع خرابتر از آن است که با این وصله پینههای مقام ولایت شکافش هم بیاید. بیرون زدن سردار پاسدار علایی رئیس سابق ستاد مشترک سپاه پاسداران، قائم‌مقام سابق وزرات دفاع؛ و از فرماندهان ارشد سپاه در سالهای جنگ و نخستین فرمانده نیروی دریایی سپاه پاسداران اصلا تصادفی نیست و عطف به همین شکستگی هیمنه درونی ولایت در مرحله تجزیه هسته مرکزیش و شاید محصول ۱۱روز خانه نشینی احمدی نژاد است که ولی فقیه نتوانست در مقابل آن کاری بکند. البته سردار علایی به نظر نمی رسد تنها باشد و مردن ۴سردار پاسدار دیگر در عرض چند روز؛ به نظر می رسد برای ممانعت از الگو برداری از سردار پاسدار علایی باشد. ضمن این که به نظر می رسد این مردنهای هماهنگ در ۴روز متوالی؛ نمی تواند سوژهیی برای ترساندن سردار علایی باشد. چون او به دلیل سمتهایش و نزدیکی به ولی فقیه مرحله درهم شکستگی ایشان را دریافته و به موقع نامه نوشته و ولی فقیه را بدتر از شاه دانسته و وعده سرنگونی دیکتاتور!!! را داده چون دیدیم که زیاد اتفاقی هم نیافتاد سردار علایی درخانهاش هست بعد از مردن آن چهار سردار هم، مرگ آنها را تسلیت گفت و ماکزیمم حرف هم به او این بود که اقتدار گذشته را و خدمات خودت را خراب نکن و یک نفرهم خطاب به او نوشت شرم کن. بسیجیان هم درشعارهایشان در اطراف خانه او همین را گفتند ولی اتفاق دیگری برای او نیفتاد ولی برای ولی فقیه افتاد. یعنی داستان علایی به رغم مردن آن ۴سردار پاسدار دیگر به شکل بدتری تکرار شد. یعنی اگر نامه سردار علایی را روزنامه اطلاعات چاپ کرد؛ عماد افروغ نماینده سابق مجلس رژیم(که ایشان هم گویا قبلا در سپاه بوده اند) در تلویزیون رژیم درهم شکستگی ولی فقیه را جار زد و گفت: اگر ولی فقیه صلاحیت نداشته باشد، باید عزل شود بعد هم که به او خرده گرفته شد گفت: «از یکی از افرادِ بصیر شنیدم که، افاضه فرمودند که فلانی از گفتگویِ خود در پارکِ ملت، پشیمان شده است. در پاسخ به او باید بگویم، «در طولِ حیاتم به غیر از یک مورد، از هیچ اتخاذِ موضعی پشیمان نشده‌ام”» ( سایت سحام نیوز۹۰۱۱۰۱)
اگر هیچ کس دیگر در نظام حرف نزده بود و فقط حرفهای باهنر نایب رئیس مجلس رژیم بود؛ کافی بود که شکستن هسته مرکزی نظام سرعت گرفتنش در سراشیب مرگ مشخص شود: با هنر دو ویژگی برای نمایش انتخابات رژیم بر می شمرد: ۱ـ چالش امنیتی(به مفهوم تهدید تجدید قیام) ۲ـ درگیری درون باند خامنه ای علاوه برباندهای بیرون آن. تعابیر باهنر بهترین تبیین این دو پارامتر به معنی وجوه افتراق این انتخابات با قبلیها به دلیل مرحله رژیم است و چشمانداز دریدن همدیگر در آخرین مرحله از جنگ گرگها. به نقل از خبرگزاری سپاه پاسداران(فارس) می خوانیم:

با هنر: برای چالش امنیتی در انتخابات آتی مسئولان باید اقدامات جدی را اعمال کنند. چرا که تلاش دشمن برای چالش امنیتی از ویژگی‌‌های انتخابات مجلس نهم است.
• فارس: انتخابات مجلس نهم چه ویژگی‌‌های بارزی دارد که در انتخابات گذشته وجود نداشته است؟
باهنر: انتخابات مجلس نهم اولین انتخابات بعد از فتنه ۸۸ و بیداری اسلامی است. البته باید گفت فتنه ۸۸ یک مسأله بی‌نظیر در کشور ما بود. ما ۳۰ انتخابات برگزار کرده بودیم اما از هیچ کدام از آنها بحث فتنه پیش نیامده بود.
فارس: گفتید اولین ویژگی انتخابات۹۰، اولین انتخابات بعد از فتنه ۸۸ است، ویژگی دوم چیست؟
باهنر: ویژگی دوم انتخابات ۹۰ این است که برخلاف گذشته که همواره یک جریان در مقابل جریان دیگر قرار می‌گرفت، یعنی گروهی محافظه‌کار، گروهی رادیکال، گروهی چپ، گروهی راست، گروهی اصلاح‌طلب بود و گروهی اصول‌گرا، اما امروز دو جریان در مقابل نیروهای انقلاب ایستاده‌اند؛ یکی فتنه و دیگری انحراف.
* فارس: بین فتنه و انحراف شما کدامیک را مسأله اصلی می‌دانید؟
باهنر: بنده معتقدم انحراف مسأله اصلی ما نیست، اما انحراف خیلی پیچیده‌تر و خطرناک‌تر از فتنه است. علت این خطر هم این است که انحراف از دل اصول‌گرایی خارج شده است. اینها خودشان را خیلی امام‌زمانی‌تر از ما می‌دانند و مدعی‌اند ولایت فقیه را بهتر از ما می‌فهمند و قبول دارند… قدرت و ثروت این جریان را خطرناک‌تر کرده است.
* فارس: اگر فتنه و انحراف رقیب اصول‌گرایان در انتخابات آتی است راه‌کار اصول‌گرایان برای مقابله با این جریان‌‌ها چیست؟
باهنر: وقتی جامعه مدرسین که چندین دوره است در انتخابات وارد نمی‌شود، خود را ملزم به ورود به انتخابات مجلس نهم می‌داند یا آیت‌الله مهدوی کنی پرچم وحدت را بلند می‌کند ما باید متوجه خطر انحراف و فتنه بشویم و وحدت کنیم. این‌که مقام معظم رهبری از خطر چالش امنیتی می‌گویند. فتنه و انحراف را شامل می‌شود. فتنه به‌صورت بالفعل و انحراف به‌صورت بالقوه می‌تواند یک فتنه و خطر بزرگ باشد. * فارس: علت این‌که شما بالفعل شدن خطر جریان انحرافی را خطرناک‌تر از فتنه می‌دانید چیست؟ باهنر: بنده به صراحت می‌گویم که خطر بالفعل شدن جریان انحرافی بیشتر از جریان فتنه است. در صورت قدرت گرفتن جریان انحرافی، اصل نظام و ولایت فقیه به چالش کشیده و انقلاب اسلامی تهدید خواهد شد.
* فارس: آیا حضور جریان انحرافی در قدرت می‌تواند بالفعل شدن خطر این جریان را به تهدیدی علیه انقلاب تبدیل کند؟
باهنر: جریان انحرافی هم‌چون موریانه داخل نظام را می‌خورد و خطر آن بسیار بزرگ‌تر از آن است که حدسش را بزنیم. * فارس: شما فکر می‌کنید جریان انحرافی تا کجا می‌تواند پیش‌رود و نهایت خطر این جریان چقدر می‌تواند باشد، لطفاً صریح بفرمایید تا موضوع بحثتان روشن‌تر شود؟
باهنر: انشاالله که خواب انحرافی‌‌ها تعبیر نخواهد شد اما نعوذبالله تعبیر شود پنج یا ده سال دیگر، از انقلاب اسلامی یک حکومت خالص بر مبنای اسلام آمریکایی درست می‌کنند بدون این‌که کودتایی بکنند به‌دنبال آمریکایی کردن اسلام و انقلاب اسلامی هستند.
* فارس: آیا شما اشاره‌و کدی دارید که برای مثال گفته خود مطرح کنید؟
باهنر: وقتی می‌گویند مکتب ایران را باید ترویج کنیم و اسلام دیگر پاسخگوی نیاز بشری نیست، آمریکایی کردن انقلاب است. ما در گذشته هم به کورش کبیر احترام می‌گذاشتیم اما این‌که کورش جایگزین ائمه ما شود یک انحراف پیچیده و خطرناک است. شاید مصلحت نباشد این حرف را بگویم اما خدای نکرده اگرکار جریان انحرافی به جایی که نباید برسد، برسد، آن موقع ممکن است مصلحین نظام داستانی که حضرت امیر بر سر خوارج آورد را بر سر جریان انحرافی بیاورند(پایان نقل قول از فارس)
نتیجه گیری بسیار ساده و ابتدایی از اظهارات ناگزیر باهنر این است که: ناممکن بودن مهار، از هم گسیختگی غیر قابل ترمیم؛ و فروپاشی غیر قابل کنترل مشخصههای این مرحله از رژیم است. اما هنوز باقی است… وجه دیگری که حیات رژیم را پا به پای درهم شکستگی درونی درهم می پیچد و راه تنفس را بر او می بندد؛ مساله تحریمهای نفتی و تحریم بانک مرکزی و بانک تجارت رژیم و تاثیر غیرقابل کنترل این تحریمها در فلج شدن اقتصاد و انفجار ناگزیر نارضایتی عمومی است. این تحریمها بر اقتصادی تحمیل شده که خود به خود و به دلیل ساختار بیمار و مدیریت فاسدترین باندهای مافیایی رژیم برآن؛ رکود و ناکارآمدی، جزو صفات ممیزه و برجسته اش بوده است. تورم ۴۰درصد باوجود ۷۰۰میلیارد دلار درآمد نفت؛ هنری است که تنها از ولی فقیه و باندهای آدمخوارش بر میآید ولی تحریمها تنها اقتصاد علیل فعلی را از کار نمی اندازد؛ بلکه پیامدهای سیاسی آن فوران بحران اجتماعی و پیامدهای اقتصادی آن علاوه بر بحران غیر قابل مهار اجتماعی؛ از کارانداختن نفس رژیم را هم درپی دارد.
تلاطم در بازار طلا و ارز ایران باعث شده که ریال ایران در یک سال گذشته نیمی از ارزش خودش را از دست بدهد بعد از تحریم بانک مرکزی و تحریم نفتی آمریکا، دلار به قیمت ۲۱۰۰تومان معامله شد و قیمت سکه با جهشی بی سابقه در اقتصاد ایران از مرز یک میلیون تومان گذشت. به گفته کارشناسان ارزش ارز یک کشور همیشه شفاتترین شاخص در باره اعتماد اقتصادی به آن کشور است.اقتصاد دانان برای افزایش ۲۴درصدی قیمت جهانی طلا و افزایش ۱۵۰درصدی بازار داخلی دو دلیل عمده دارد یک دلیل این است که دولت شروع به چاپ بی رویه پول کرده در نتیجه ارز ملی بی اعتبار شده و علت دوم هم ریسک سرمایه گذاری در ایران است. تا الان چاله چوله ها را رژیم با درآمد بالای نفت پر می کرده و تنها ابزارش بوده ولی الان با تحریمها این راه تنفس بسته شده و رژیم دیگر ابزاری برای رویارویی با این معضل ندارد و این موضوع آنقدر حیاتی و فراگیر است که باندهای رقیب احمدی نژاد زیاد نمی توانند رویش مانور بدهند اگرچه غر می زنند ولی چون سگها همه می دانند که در انبان چیست و می دانند سکوت احمدی نژاد برای این است که راه حلی وجود ندارد و این سیلی که آمده است؛ همه را خواهد برد؛ زیاد مته به خشخاش نمیگذارند. تک نرخی کردن قیمت ارز و افزایش سود سپرده بانکی راه حلهای گورزادی بودند که چند ساعت هم نتوانستند بحران را مهار کنند. راه حل دستگیری صرافانی که معامله نکنند یا تک نرخی را رعایت نکنند هم افاقه نکرد. چشم انداز هم بسیار روشن است. وقتی قیمتها ساعتی بالا می رود آیا اقتصاد در حال تعادل و رو به بهبود است یا رو به یک بحران عمیق؟ و آیا شرایط بین المللی و شرایط سیاسی ایران را برای سرمایه گذاری کم خطرتر و کم ریسکتر کرده یا ریسکها را پررنگتر کرده اند؟ واقعیت این است که پس از تحریمها ریسکها رسمی شده اند و به همین دلیل کاهش بحران امکانپذیر نیست ولی افزایش بحران قانون این شرایط است به همین دلیل است که عسگر اولادی می گوید ۶ماه دیگر با قحطی مواجهیم. این درحالی است که ۵۰تا ۶۰ درصد مردم ایران زیر خط فقر هستند و چون به برکت رژیم آخوندی تولید داخلی هم خیلی سال است که فاتحهاش خوانده شده و بخش عمده سبد کالاهای ضروری خانوار ایرانی کالای وارداتی است؛ با تحریم بانک مرکزی و بخصوص بانک تجارت؛ این واردات به صفر میل می کند و قیمت اجناس افزایش تصاعدی خواهد داشت و در نتیجه بخش بیشتری از مردم زیر خط فقر قرار خواهند گرفت. به این ترتیب؛ توده های گرسنه به خیابان آمده با زخم ۳۰ساله از خنجر ولایت؛ احتمالا از پس گرگهایی که در چالش انتخابات برای هم دندان تیز کرده اند برخواهند آمد. یوم المظلوم علی الظالم… در راه است. این طور است که رژیم از هرطرف که بچرخد برایش زیان است؛ و در مرحله باخت باخت؛ باید تاوان ۳۳سال فاجعه و جنایت را پس بدهد…
مرگ ظالمان، ظالمان، ظالمان، سخت و بی امان بی امان بی امان.
پانویس۱ ـ (لرزان یک برداشت صوری نیست. واقعیت رژیم آخوندی است که به لحاظ ماهیت ناهمخوان با عصر حاضر است. عصری که دولتها حداقل برای دموکراسی آبروداری می کنند و مهمتر از آن ملتها جز به دموکراسی و آزادی رضایت نمی دهند. به همین دلیل این رژیم به لحاظ شرایط زیست محیطی سیاسی ناهمخوان و بی ریشه است و مجبور است برای حفظ بقای خودش سیاستهایش را خصمانه و جنگی بچیند و پیش ببرد و هرگاه این امکان را نداشت؛ گاه رفتنش است)

مهین حری http://www.hambastegimeli.com/

About Me

گُل فروش خيابان
مشاهده نمایه کامل من