دنبال کننده ها

با پشتیبانی Blogger.

postheadericon سالروز 9 دی- علیرضا یعقوبی

دو سال قبل در چنین روزی رژیم جنایتکار آخوندی سعی کرد با بسیج تتمه نیروهای خود در شهرها و روستاها و کشاندن آنها با توبوس و هر وسیله ممکن به تهران جنبش مردم ایران در نیل به آزادی و دمکراسی را مهار کرده و آن را در سراشیب سازش و همراهی با ارتجاع حاکم قرار دهد. البته تا آنجا که به تاریخ مبارزات مردم ایران بر می گردد این امر قرین سابقه بوده است. در 28 مرداد 32 شعبان بی مخ و رمضان یخی و همپالکی هایشان توانستند به کمک دلارهای آمریکائی اهدائی ژنرال شورتسکف جنبش ملی مردم ایران به رهبری دکتر مصدق را با کودتا از میان برداشته و زمینه حاکمیت مجدد استبداد را برای ربع قرن دیگر فراهم آورند. اینبار بجای دلارهای آمریکائی این ساندیس بود که بین اراذل و اوباش و تتمه نیروهای سنتی حامی ولی فقیه ارتحاع پخش می شد و 9 دی بعنوان جنبش ساندیس خورها ثبت تاریخ شد هر چند که ارتجاع جاکم همچون کودتاگران 28 مردادی کوشید از این نمایش رسوا قیام مردمی بسازد و از آن بعنوان یک "جماسه" نام ببرد.

اما چه شد که جنبش مردم ایران در وادی سازش با ارتجاع حاکم در غلطید؟ درس آموزی از این واقعه می تواند چراغی فرا راه آینده باشد. واقعیت این است که جنبش مردم ایران قبل از آنکه با راه اندازی نمایش رسوای 9 دی به چالش کشیده شود از درون دچار تشتت و مشکل بوده و درگیر با معضلات لاینجل بود. بزرگترین ضعف جنبش همانا عدم وجو ذیصلاح برای هدایت آن بود. متاسفانه کسانی در راس هرم رهبری جنبش قرار گرفتند که از کمترین صلاحیت لازم برای هدایت یک جنبش ریشه دار مردمی برخوردار نبودند. در فقدان یک آلترناتیو انقلابی در هدایت جنبش رهبری آن بعهده کسانی قرار گرفت که هیچگونه سنحیتی با خواسته های توده ها نداشتند. اگر توده ها به حق بدنبال خلع ید از ولی فقیه و کلیت نظام سراپا فاسد بودند رهبری جنبش خواهان بازگشت به دوران طلائی امامی بود که خود بنیانگزار اصل ولایت فقیه بود. بنابر این فاصله و جفره بین خواست مردم و رهبران سازشکاری که خواهان به قدرت رسیدن جناح مغلوب در درون حاکمیت بودند هرگز پر نشد. توده ها خواهان براندازی بودند و رهبری در فکر چانه زنی در بالا برای رسیدن به سهمی از قدرت که از او دریغ شده بود. اخطارهای مکرر سازمان های انقلابی در پیروی از خواست مردم هرگز در گوش رهبری سازشکار فرو نرفت و آنها هر چه بیشتر در چاهی که نیروهای سازمان یافته سرکوبگر برایش کنده بودند فرو رفت. هیچگاه جنبش خصلت سازمان یافته را بخود نگرفت و هیچ ظرف و تشکلی که بتواند توده های بجان آمده را سازماندهی کند برای هدایت جنبش فراهم نیامد و تظاهرات ساده توده های مردم راه به اشکال دیگر مبارزات غیر خشونت آمیز همچون اعتصابات کمرشکن کارگری و اداری راه نبرد.

سرکوبگران کوشیدند که در چنین شرایطی و با توجه به ضعفهای بنیادین جنبش با پاره کردن عکس خمینی دوباره خاطره حیله عمرعاص در جنگ صفین در بالای نیزه کردن قرآن را زنده سازند با این یقین که در رهبری جنبش به اصطلاح سبز هیچ نشانی از خصوصیات انقلابی امام اول شیعیان که در اوج حاکمیت ارزشهای جاهلی بانگ برآورد که قرآن ناطق منم بریزید این قرآنها یافت نمی شود چرا که در طول سی سال کار مشترک از ماهیت و ظرفیت و پتانسیل و کشش همسفره های دیروز خود خبر داشت.

آری در جریان پاره کردن عکس خمینی رهبری جنبش به اصطلاح سبز علیرغم اعلام رهبری مجاهدین که عکس را ما پاره کردیم و مسئولیت آن با ما است عملا مات شد و منطق و اندیشه را به دشمن باخت و در 9 دی کاملا دستها را بالا برد و خواهان برگزاری تظاهرات مشترک با سرکوبگران بسیجی و سایر مزدوران و عمله اکره ولی فقیه بدون هیچ نشان و علامتی از سبز بودن در تظاهرات سنتی 22 بهمن شد.

تجارب تلخ و شیرین برگرفته از آن قیام بما می آموزد که تنها در یک جنبش سازمان یافته و در سایه یک رهبری ذیصلاح خواهد بود که می توان به پیروزی قیام مردم امیدوار بود. در شرایط خاص ایران تنها در قالب یک ارتش آزادیبخش ملی و با رهبری با صلابت و آبدیده در کوران مبارزه است می توان رژیم فاشیسم مذهبی را وادار به تسلیم نمود و تمامی اشکال دیگر مبارزه همچون اعتصابات کارگری و کارمندی و اداری در خدمت قلج ساختن چرخه تولید و بروکراسی سرکوبگر بعنوان مکمل مبارزه رهایبخش در خدمت تسریع در امر سرنگونی رژیم به خواهد آمد.