دنبال کننده ها

با پشتیبانی Blogger.

postheadericon اندر حکایات مراقبین بین المللی در سوریه!

postheadericon کمال وقاحت در اوج فضاحت- علیرضا یعقوبی


همگان در جریان خبر تعرض جنسی یک دیپلمات رژیم آخوندی در برزیل در یک استخر مختلط شنا به تعدادی از دختران کم سن و سال هستند. بعد از افشای این جنایت و روشن شدن ابعاد ماجرا و پیگیری خانواده های دختران قربانی تعرض جنسی دیپلمات رژیم مهمانپرست سخنگوی وزارت خارجه رژیم طی اعلام موضعگیری در قبال این جنایت آن را سو تفاهمی بخاطر "تفاوت های فرهنگی" نامید!. شاید باشند در جهان کسانی که از ابعاد جنایات رژیم حاکم بر ایران بنام "حفظ حریم خانوادگی" و "حجاب" و "عفاف" در زندگی خصوصی مردم ایران نامطلع باشند اما گستردگی ابعاد هولناک فجایع صورت گرفته و تجاوز به حریم خصوصی و حقوق فردی آحاد جامعه ایران آن چنان وحشتناک است که کمترین ایرانی را می توان یافت که نمونه ای از آن را به خاطر نداشته باشد. هنوز جنایاتی را که در کرمان تعدادی از بسیجیان و به اصطلاح " ناهین از منکر و آمران به معروف" مرتکب شدند از خاطره ها رخت نبسته است. مردم ایران بیاد دارند که چگونه به بهانه مبارزه با "فساد اخلاقی" تعدادی از شهروندان کرمانی قربانی جنایات یک گروه 5 نفره از بسیجیان رژیم شدند. دقیقا از همان اولین روزهای پیروزی قیام 57 بود که خمینی با طرح "حجاب اجباری" تجاوز به حقوق فردی نیمی از آحاد جامعه را آغاز کرد. طرحی که هنوز از جامعه قربانی می گیرد و زنان بیدفاع وطنمان هر روز با انواع و اقسام طرحهای سرکوبگرانه دست و پنجه نرم می کنند و لحظه ای از تهاجم "گشت ارشاد" برای حفظ ححاب به اصطلاح اسلامی در امان نیستند. راستی چگونه است رژیمی که حتی تاب تحمل جشن های خانوادگی همچون مراسم ازدواج را ندارد و زنان و مردان شرکت کننده در چنین مراسماتی از ترس تعرض و تجاوز دائمی عمله و اکره استبداد به بهانه "حفظ شعائر اسلامی" باید بطور جدا از هم به جشن مشغول شوند اما یک دیپلمات همین رژیم اجازه دارد که در یک استخر مختلط به شنا پرداخته و به دختران و نوجوانان تعرض جنسی نماید و وقیحانه تر آنکه سخنگوی وزارت خارجه چنین رژیمی اداعا کند که حادثه بوقوع پیوسته ناشی از یک سوتفاهم بخاطر "تفاوت های فرهنگی" بوده است. براستی "تفاوت های فرهنگی" کدام است؟ آیا "خودی های" رژیم و دیپلمات - تروریستهای آن اجازه دارند که در کشورهای تحت ماموریت خود دست به هر اقدام خلاف اخلاق انسانی زده و به دختران کم سن و سال تعرض جنسی نمایند؟ آیا چنین حقی برای اتباع ایرانی محفوظ است که حتی در استخر مختلط شنا نمایند؟ تروریستهای اعزامی رژیم به تایلند اجازه دارند که حین معاشقه با تن فروشان به تهیه عکس و فیلم مشغول شوند آنگونه که توسط پلیس تایلند بعدا افشا شد اما زنان و مردان مفلوکی که "غیرخودی" محسوب می شوند بجرم "زنای محصنه" به سنگسار محکوم شوند و اعتراض جهان به این عمل وحشیانه هیچ تغییری در اراده جانیان برای اجرای "حدود الهی" ایجاد نکند. (1) اوج فضاحت در کمال وقاحت آنکه حکمت الله قربانی دیپلمات متعرض به دختران برزیلی به تهران فراری داده شده و عده ای که به آنها لقب "دانشجویان بسیجی" داده شده است همچون همیشه بطور "خودجوش" به فرودگاه اعزام شده! تا به زعم خود بخاطر این حرکت قهرمانانه بر گردنش دست گل اندازند. و دنیایی را از توحش خود به تعجب وادارند. می گویند کسی که در سراشیب سقوط و نابودی قرار می گیرد دست به حرکات دیوانه وار می زند. به چیزی می توان این "استقبال قهرمانه" از "دلاور دیپلمات شناگر" رژیم را تعبیر کرد؟. به راستی به زعم رژیم این دیپلمات رژیم منشا چه حرکت و مبارزه ای علیه "استکبار جهانی" شده است که باید نیروهای "خودجوش" بسیج دانشجوئی را به چنین استقبال پرشکوهی روانه کند و چنین رسوائی بزرگی را عالمگیر سازد؟. و سوال دیگر آنکه جامعه ایرانی تا کی باید تن به چنین حقارتی داده و به اعتراض برنخیزد؟ چگونه است که جمع کثیری برای تماشای اعدام افرادی که به اتهام تجاوز به عنف حاضر شده و برای اشراف به صحنه اعدام از تیر چراغ برق هم بالا می روند اما از کنار استقبال از یک دیپلمات متعرض جنسی به دختران نوجوان به راحتی می گذرند و زبان به اعتراض نمی گشایند. براستی تا کجا جامعه ما در طی سی و اندی سال گذشته به قهقرا رفته و به نکبت و سقوط اخلاقی و از دست رفتن تمام ارزشهای انسانی تن داده است!؟. 1- بنقل از جواد لاریجانی نماینده رژیم در امور حقوق بشر که اعتراض به حکم "سنگسار" را مخالفت با اعمال حدود الهی نام برده بود و اینکه اعتراض جهانی تاثیری در اراده قوه فضائیه رژیم در اجرای حدود الهی ندارد!.

postheadericon گذار مسالمت آمیز به دمکراسی یا مصالحه و سازش با دیکتاتوری مذهبی (2)-علیرضا یعقوبی


همانگونه که در پایان قسمت اول وعده دادیم در بخش دوم بحث به اصول حاکم بر مبارزه غیرخشونت آمیز خواهیم پرداخت اما قبل از شروع بحث تذکر یک نکته خالی از لطف نیست. عنوان بحث جاضر از نام جلسه ای که اخیرا توسط تنی چند از روشنفکران ایرانی بهمراه اصلاح طلبان درون رژیم که بنام آقای مهرداد مشایخی از روشنفکران اخیرا متوفی ایرانی در شهر واشنگتن برگزار شده است اقتباس نموده ایم. اصولا ما در متون علمی و سبقه مبارزاتی چیزی بعنوان "گذار مسالمت آمیز به دمکراسی" نداریم. در متون علمی و دانشگاهی از عنوان "مبارزه غیر خشونت آمیز" استفاده می شود. روشنفکران ایرانی از آنجائیکه از عنوان "مبارزه" هم وحشت داشتند از واژه هائی صرفا گمراه کننده برای اهداف خود استفاده کرده اند. آقای اسماعیل نوری علا از شرکت کنندگان در این کنفرانس در مقاله "جمعه گردی" خود در سایت گویا اعلام می دارند که: "آقای آرش غفوری (از دستیاران و برنامه ریزان ستاد انتخاباتی خاتمی و موسوی) به صراحت توضیح داد که حکومت اسلامی و ولایت فقیه و قانون اساسی اسلامی را در چهارچوب اعلامیه شماره 17 مهندس موسوی قبول دارد و معتقد است که باید در راه حفظ حکومت اسلامی کوشید". ایشان (اقای نوری علا) بلافاصله اضافه می کنند:".... حاضران آمده از جمهوریخواهان ناچار شدند به صراحت اعلام کنند که <<برانداز>> نیستند و راه گذرشان به دمکراسی از سرمنزل اصلاح طلبی می گذرد". لازم به توضیح نیست جماعت توده ای و اکثریتی گرد آمده در این کنفرانس هم سالیانی است که کاسه بدست به دنبال منزل اصلاح طلبان روانند و اصولا هیچ سنخیتی با هرگونه مبارزه حتی مسالمت آمیز با رژیم حاضر ندارند. خوب ناگفته پیداست که اکثریت قاطع چنین جمعی هدفی جز حفاظت و نگهبانی از حکومت حاضر و اصل ولایت فقیه و قانون اساسی اسلامی ندارند و بازهم بقول آقای نوری علا بدنبال "طرح بازگشت به جهنم دورانی طلائی خمینی" هستند. خوب ناگفته پیداست که این رژیم خمینی نیست که تغییر ماهیت داده است بلکه این روشنفکران ایرانی هستند که دچار دگردیسی شده اند و خواستار بازگشت به عصر طلائی امام هستند که درباره روشنفکران در اوج مشروعیت مردمی رژیمش در مرداد ماه سال 58 چنین گفت: " این طبقه روشنفکر باید خود را اصلاح کند. ماهر چه می کشیم از این طبقه است. من به ابن روشنفکرها هشدار می دهم که اگر دست از فضولی برندارند قلم هایشان را می شکنم و تمامشان ظرف چند ساعت به زباله های فنا ریخته خواهند شد.... لکن اینها آدم بشو نیستند ... آنهائی که صحبت از دمکراسی می کنند از طایفه بنی قریظه هم بدترند. باید همه آنها اعدام شوند ... ما به اذن خدا همه را سرکوب می کنیم. (پیام رادیویی خمینی در مرداد سال 58). شاید روشنفکران ایرانی مقیم خارج این پیام خمینی و کشتار و قتل عام هزاران هزار انسانهای آزاده از جمله روشنفکران ایرانی را از یاد برده و دچار ضعف در حافظه شده اند اما مسلما جانشینان خمینی هیچگاه این پیام و سیره عملی او را از یاد نبرده و از قضا آنها را در دهها مجلد گرد هم آورده اند و کماکان به راه او به گواهی اعدامهای گاها هر روزه وفادارند. پرسیدنی است خمینی که در اوج مشروعیت رژیمش تحمل "فضولی" (بخوانید انتقاد و نقد عملکرد رژِیم) چند روشنفکر را هم نداشت و تا آنجا کینه روشنفکران را بدل داشت که می خواست همچون دوران جاهلیت آنان را همچون قبیله بنی قریظه بدون هیچگونه محاکمه ای و حتی تن دادن به جکمیت "سعد بن معاذ" (1) نامی بصورت فله ای ظرف چند ساعت اعدام کند حال چه چیزی در حکومتش تغییر کرده است که روشنفکران ایرانی بدنبال سراب گذار مسالمت امیز به دمکراسی در همین رژیم براه افتاده اند؟. لازم به توضیح است که جانشینان خمینی حتی از پتانسیل و ظرفیت تحمل "نخست وزیر (همان) امام" هم برخوردار نیستند!. حال با این توضیح به اصول حاکم بر مبارزه غیر خشونت آمیز می پردازیم. در واقع "مبارزه غیر خشونت آمیز" چیزی نیست جز "نافرمانی مدنی". به عبارت ساده استفاده از تمام امکانات و ظرفیت های موجود در شیوه مبارزه منفی برای رسیدن به هدف. "نافرمانی مدنی" از تظاهرات اعتراض آمیز ساده شروع شده و در ادامه حرکت خود برای از هم پاشیدن سیستم عصبی رژیم به اشکال پیچیده شونده تظاهرات راه برده و در نهایت با اعتصابات عمومی و همچنین نپرداختن مالیات و قبوض آب و برق و تلفن و نو سازی و ... توسط مردم راه به فلج کردن و زمین گیر شدن رژیم برده و آنها را ناچارا به عقب نشینی در سیاست سرکوب تمام عیار و گشودن باب گفتگو و مصالحه و دادن امتیاز وادار می سازد. لارم به یادآوری است که باید تا تسلیم شدن دشمن و گشودن باب مذاکره از سوی او از ارائه هرگونه طرح مصالحه جویانه ای حذر نمود چرا که چنین طرحی نه تنها راهگشا نبوده بلکه به ضعف و فترت در امر مبارزه از سوی دشمن تعبیر شده و به سست شدن اراده مبارزان راه می برد. جنگ روانی در تمامی مبارزات و بالاخص در مبارزه مسالمت آمیز از جایگاه ویژه ای برخوردار است. نباید لحظه ای دشمن به این فکر کند که در دراز مدت می تواند اراده مبارزین را سست و اهداف آنها را دچار تعدیل سازد. متاسفانه این امر در جنبش دو سال پیش که "جنبش سبز" نام گرفت از سوی رهبران آن رعایت نشد و آنها با انتشار بیانیه هائی 5 و 13 و 17 ماده ای و ... در حالیکه دشمن هیچگونه نشانه ای از عقب نشینی در سیاست سرکوب از خود بروز نداده بود علایمی از خستگی و وادادگی از خود را نمودار ساختند که در نهایت راه به شرایط کنونی برد. اما برای "مبارزه غیر خشونت آمیز" باید موارد زیر رعایت و مشخص شود: 1- هدف 2- سازمان کار 3- رهبری 1- هدف از هر مبارزه ای باید مشخص و معلوم باشد تا بتوان جمعی را که قرار است در امر مبارزه شرکت داشته باشند توجیه نمود و دستاوردهای مبارزه را دقیقا بر شمرد و هزینه های مبارزه را هم کاملا مشخص و معلوم ساخت تا توده ها با آگاهی کامل بتوانند در امر مبارزه شرکت نموده و برای کسب هدف آمادگی لازم برای پرداخت بها را داشته باشند. هر چه هدف عالیتر باشد مسلما پرداخت بهای هر چه بیشتری را طلب خواهد نمود و توده های درگیر در امر مبارزه را باید در این رابطه توجیه نمود. مسلم است در شرایط کنونی ایران با توجه به سرکوب مطلق هیچ عقل سلیمی حاضر به پرداخت بها برای حفظ! این رژیم و قانون اساسی آن و اصل ولایت فقیه در راستای اهداف حقیری همچون انتقال قدرت به اصلاح طلبان نخواهد بود. بیش از این لازم به توضیح در این باره نیست. 2- سازمان کار: یعنی ظرف و تشکیلاتی که وظیفه سازماندهی مبارزه را بعهده دارد. در شرایط اختناق مطلق این سازماندهی باید از چنان پیچیدگی برخوردار باشد که از توان زمین گیر کردن دستگاه سرکوب رژیم برآید. طرح هر فرد یک ستاد اصلاح طلبان در تظاهرات دو سال گذشته در واقع یعنی سپردن قربانی به دست جلاد و میر غضب و شکنجه گر. مشخص است که جمع حاضر روشنفکری از هیچ مشخصه و خصلت سازمان دهی و یا سازمان یافتگی برخوردار نبوده و هر یک برای خود قطب و مرجعی هستند جنت مکان که تاب هیچگونه تشکل پذیری را نداشته و ندارند. 3 - رهبری: در واقع مهمترین اصل در هر حرکت جمعی. رهبر هر حرکتی باید تیز و مشخص از قبل تعیین شده باشد. این رهبری خود باید از خصوصیات زیرین برخوردار باشد: الف- خلاقیت در دیدگاه: به عبارت ساده باید رهبر از توانائی و خلاقیتی برخوردار باشد که هر زمان و هر مقطع از مبارزه بتواند بتناسب شرایط و در گیریها و تضادهای پیش روی مقاطع مختلف مبارزاتی دیدگاه های جدید و راهکارهای مناسب برای حل آنها خلق و ارائه نماید. ب- الهام بخش بودن: رهبری باید از چنان کیفیتی و ظرفیتی چه بلحاظ تئوریک و چه بلحاظ عملی برخوردار باشد که برای توده های درگیر در امر مبارزه الهام بخش بوده و قابل الگو برداری باشد. چنین رهبری باید از چنان آمادگی برخوردار باشد که در هر مرحله از مبارزه از قدرت پرداخت بهای لازم برای حل معضل برخوردار باشد و بلحاظ تئوریک از قدرت الهام بخشی به مبارزان برخوردار باشد. پ- طرح هدف در هر مرحله: رهبر باید از چنان توانائی برخوردار باشد که بطور واضح و روشن اهداف هر مرحله مبارزه را از پیش مشخص و معلوم نماید و مسیر رسیدن به آن را بطور واضح توضیح دهد. ت- مشخص کردن اهداف تاکتیکی و استراتژیک: چگونه و چه هدف و کجا و چه زمان و با استفاده از چه ابزاری بلحاظ تاکتیکی نتیجه نهائی و استراتژیک بدست خواهد آمد. ٍ ث- زمان بندی مرحله ای: رهبری باید برای هر هدف تاکتیکی و استراتژیک زمان بندی لازم ارائه نماید و توده ها را در آن راستا توجیه کند. ف- منوتوریزه کردن مراحل پیشرفت طرح: به عبارت ساده تر انتقاد و انتقاد از خود طی نشست های مداوم و ریز شدن در مراحل قبلی و بررسی نقادانه آن. ق- رهبری تیم بهمراه با آتوریته : یعنی رهبری باید از چنان هیمنه و جایگاهی برخوردار باشد که تیم همراه خود را موفقیت آمیز و با دیسپلین خاص هدایت و راهبری نماید. (تمام بندهای بالا استخراج شده از جزوه آموزشی رشته "تابعیت بین المللی" دانشگاه بیرمنگهام درباره "شیوه مبارزه غیر خشونت آمیز می باشد) با چنین توضیحی می شود دریافت که طرح "رهبری خرد جمعی" توسط رهبری جنبش سبز در جریان تظاهرات دو سال پیش از هیچ جایگاهی در "مبارزه غیر خشونت آمیز" برخوردار نبوده و رفع مسئولیت از خود و همگانی کردن آن اگر ناشی از بی انضباطی و نداشتن آمادگی لازم برای پرداخت بها نباشد مسلما برخاسته از ضعف آگاهی و درک از جایگاه رهبری در جنبش ها و مبارزات غیر خشونت آمیز است. نمونه بارز این رهبری در مبارزات معاصر در جنبش های غیر خشونت آمیز را می توان در رهبری ماهاتمیر گاندی و نلسون ماندلا مشاهده نمود. لازم به یادآوری است که طرح مبارزه غیرخشونت آمیز الزاما بمعنای نفی تمام عیار هرگونه خشونت در امر مبارزه نیست و اساتید فن در این رابطه راهکارهای لازم را ارائه نموده اند که طرح آن در این بحث نمی گنجد. همچون طرح پس زدن پلیس سرکوب با اتکا به ظرفیت و توان فردی و جمعی بدون بکارگیری خشونت. با بررسی اجمالی قوانین حاکم بر "مبارزات غیرخشونت آمیز" می توان دریافت آنچه را که تنی چند از روشنفکران ایرانی تحت نام "گذار مسالمت آمیز به دمکراسی" عنوان کرده اند محلی از اعراب در عالم واقعیت نداشته و ندارد و تنها برخاسته از ذهن های تسلیم شده ای است که از پرداخت هرگونه بها برای بدست آوردن آزادی و دمکراسی عاجزند و تسلیم و وادادگی خود را به زیور "گذار مسالمت آمیز" به دمکراسی آنهم از حکومتی مذهبی و مطلق گرائی که مدینه فاضله خود را در گذشته ای به قدمت 1400 سال با دنیای امروز جستجو می کند آراسته اند. تنها شیوه مبارزه با چنین رژیمی همانا بکارگیری تمام اشکال و ظرفیتهای مبارزاتی و در شرایط خاص حاضر ایران در قالب یک ارتش آزادیبخش ملی مقدور و میسر است. باید به ضرورتهای مبارزاتی و بهای لازم برای آزادی پاسخ گفت در چنین صورتی می توان ترا گفتن پیشوای آزادی. با چنین دیدگاهی می توان بخوبی دریافت که طرح گذار مسالمت آمیز به دمکراسی آنهم در حیطه حاکمیت یک رژیم بنیادگرای مذهبی چیزی جز مصالحه و سازش حقیر نیست. بگذارید جمله پایانی را بازهم از قول آقای اسماعیل نوری علا یادآوری کنم آنجا که می گوید: در این کنفرانس من توضیح دادم که از نظر ما انحلال طلبان (بخوانید سرنگونی طلبان) "گذار به دمکراسی" نام دیگری جز برانداختن حکومت اسلامی بهر صورت ممکن انحلال (بخوانید سرنگونی) ساختار آن و لغو قانون اساسی اش ندارد و در مسیر مبارزه برای این هدف ما همه اصلاح طلبان و اقمارشان را تخته سنگی فروافتاده در راه خود می دانیم و ناچاریم که بخشی از مبارزه را به در افتادن با آنها اختصاص دهیم. حقیقتی که در همین کنفرانس بنوعی دیگر گواهی داده می شود: در پایان اجلاس این دو روز پیام دانشجویان دانشگاه شریف که از طریق اینترنت مذاکرات را تعقیب کرده اند جانی تازه به انحلال طلبی (بخوانید سرنگونی) داد. آنان از اپوزیسیون خارج از کشور خواستند که با انسجام بیشتری در راستای ایجاد آلترناتیو در برابر حکومت اسلامی اقدام کنند. اعتراف به این واقعیت یعنی سرنگونی تمام عیار رژیم حاضر به هر وسیله ممکن آنهم در کنفرانسی که با هدف سازش با رژیم حاضر تشکیل شده بود تماما برخاسته از ضرورتهای مبارزاتی بوده و بهترین فرزندان خلق عزم جزم کرده اند که تا رسیدن به قله پیروزی و سرنگونی تمام عیار رژیم جنایتکار مذهبی حاکم و بر افراشتن پرچم دمکراسی در نظامی سکولار از پای ننشینند. قیامهای منطقه گویای این حقیقت است که تنها در قالب "ارتش آزادیبخش ملی" است که می توان و باید رژیم حاضر را سرنگون ساخت. 1- قبیله بنی قریظه قبیله ای یهودی تبار در مدینه بودند که علیرغم قراردادی که با پیامبر اسلام داشتند در سال پنجم هجری در جریان جنگ خندق (احزاب) با کفار قریش علیه مسلمانان همکاری کردند. در پایان جنگ خندق این قبیله حکمیت فردی بنام "سعد بن معاذ" از قبیله اوس که از قضا با قبیله بنی قریظه همپیمان هم بودند را بین خود و مسلمانان پذیرفتند و سعد بن معاذ حکم به گردن زدن مردان این قوم و اسیری زنان و کودکان آنها داد.

postheadericon درباره حوادث بازی فوتبال بین پرسپولیس و داماش گیلان-علیرضا یعقوبی


روز یکشنبه هفته گذشته مسابقه فوتبالی در چارچوب لیگ برتر فوتبال ایران بین تیمهای پرسپولیس و داماش گیلان در ورزشگاه آزادی تهران برگزار شد که این مسابقه بعلت فحاشی تماشاگران به داور مسابقه ناتمام ماند. در این مقاله می خواهیم به حواشی این بازی و مسائل بعد از آن بپردازیم. در جریان بازی دو تیم یادشده که با اشتباهات داوری همراه بوده گویا هواداران پرسپولیس در اعتراض به داور مسابقه اقدام به فحاشی نموده و داور مسابقه در اعتراض به این عمل تماشاچیان در دقیقه 88 بازی را ناتمام می گذارد البته این اولین بار نیست که ورزشگاههای ایران دستخوش چنین حوادث ناهنجاری می گردند ولی برای اولین بار در تاریخ لیگ ایران است که داوری بعلت فحاشی تماشاگران به خود بازی را ناتمام می گذارد . در پس این حادثه کمیته انضباطی فدراسیون فوتبال مطابق معمول بدون پرداختن به علت حادثه و ماهیت دعوا با حکمی شداد و غلاظ با جریمه و کسر امتیاز از تیم پرسپولیس و محروم کردن هواداران آن از حضور در مسابقات باقیمانده از لیگ از خود واکنش نشان داد. اما آین چنین احکام سرکوبگرانه ای می تواند از تکرار چنین حوادثی پیشگیری کند؟ تمامی کارشناسان امور در این رابطه اظهار تردید کرده اند!. چرا؟ ناهنجاری های موجود در استادیوم ها از ناهنجاری های درون جامعه جدا نبوده بلکه بخشی از آن و ادامه ان می باشد. ریشه این حوادث را باید در سرکوب عریان و افسار گسیخته حکومتی جستجو کرد که جواب هر اعتراض برحقی را با سرکوب و زندان و شکنجه داده است. هنوز حوادث دو سال پیش از یاد و خاطر عموم رخت نبسته است که چگونه حکومت در جواب اعتراض مسالمت آمیز مردم به سرکوب خونین و خشونت آمیز روی آورد و در زندانهایش از جمله کهریزک به تجاوز به زن و مرد زندانی پرداخت. همان حکومتی که زمانیکه به حضور همان مردم پای صندوق های رای نیاز دارد از آنها ملتی نجیب و قهرمان می سازد و فردای روز انتخابات وقتی با خواست برحق شان همچون شمارش صحیح آرا روبرو می شود آنها را خار و خاشاک و میکروب و ... می خواند و با تمامی عمله و اکره سرکوبگر خود بجان مردم می افتد. چه کسی نمی داند که سرکوب گسترده و عمومی به چیزی جز عقده و بیماری روحی و روانی در جامعه تبدیل نمی شود!؟. ناهنجاری های اجتماعی در روابط درون اجزا جامعه ریشه در همین واقعیت انکار ناپذیر دارد. رژیمی که از "نخبه کشی" شروع کرد و به "مردم کشی" رسید لاجرم تخم کین و حقد را دل جامعه می کارد. جامعه ای که حقوق مسلم شهروندی آن بطور عریان نادیده گرفته می شود و به شعور آن توهین شده و شخصیت انسانی آن مورد هجوم و سرکوب قرار گرفته و لگد مال می شود به جامعه ای بیمار تبدیل می شود که در صدد انتقام از همه است تا شخصیت لکدمال شده و خرد شده خود را بنوعی احیا نموده و آتش خشم خود را بنوعی فرونشاند. جوان سرکوب شده ایرانی تلاش دارد روزی را به تفریح مورد علاقه خود بپردازد. راهی استادیوم های ورزشی می شود و در آنجا هم جز با تحقیر و سرکوب روبرو نمی گردد. حضور گسترده نیروهای سرکوبگر در استادیومها برای مهار خشم عمومی و عدم تبدیل آن به یک حرکت عظیم اجتماعی علیه رژیم حتی باعث می گردد که در مواردی در حالت عادی تشویق تیم مورد علاقه توسط جوانان به ضرب و شتم آنان روی آورند و آتش خشم آنها را شعله ورتر سازند در چنین شرایطی ضعیف ترین نقطه همانا داور مسابقه است که در پی هر اشتباه گاها اجتناب ناپذیر مورد توهین و فحاشی قرار می گیرد. بارها در پس این حوادث از "فرهنگ سازی" سخن رفته است. راستی متولی "فرهنگ سازی" در جامعه چه کسی است؟ جز دولت ؟ دولتی که خود بنا به ادعای کارگزاران خود رژیم غرق در دروغ و ارتشا و دزدی و چپاول است چگونه می تواند متصدی فرهنگ سازی باشد؟. مگر شرط لازم برای فرهنگ سازی اعتماد عمومی نمی باشد؟ آنچه که در جامعه امروز ایران با آن روبرویم همانا نبود و فقدان اعتماد عمومی نسبت به رژیم و کارگزاران ریز و درشت آن می باشد. بطور نمونه در همین فوتبال کسانی در راس امور قرار دارند که فاقد هرگونه تخصص لازم می باشند. جنگ سالاران برآمده از یک جنگ ضد میهنی بدون هرگونه تجربه و دانشی تمامی مصادر تخصصی را در یک ید قدرت بی کفایت خود گرفته اند تا در پس قبضه آنها به غارت و چپاول مشغول گردند. اینچنین است که در رشته ای همچون فوتبال بعد از انقلاب تیم فوتبال ایران نتوانسته به مسابقات المپیک راه یابد. کمیته داوران فوتبال که توسط افراد خود فروخته اشغال شده بعد از قیام 57 نتوانسته حتی یک داور بین المللی جهت قضاوت در جام جهانی معرفی کند. در سطح قاره آسیا داوران ایرانی همواره از پائین ترین نمره ها برخوردار بوده و راهی برای قضاوت در مسابقات مهم نمی یابند. رئیس کمیته انضباطی فدراسیون فوتبال پاسداری است که از قوه قضائیه غرق در ارتشا و باج خواری به فدراسیون فوتبال نقل مکان کرده است و از قوانین بین المللی فدراسیون جهانی فوتبال فیفا بی اطلاع است و تنها در پس احکام سرکوبگرانه می خواهد بقول خود اعمال قانون! کند. جامعه ورزشکاران فوتبالیست کشور با "منشور اخلاقی" سرکوبگری روبرو است که ساخته و پرداخته تنی چند از پاسداران رسوخ داده شده در فدراسیون فوتبال است. چنین جمع سرکوبگر و غارتگری که بنا به اعتراف تمامی کارشناسان فوتبال کشور غرق در فساد و ارتشا و باج خواری و زدو بند پشت پرده می باشند از تماشاگران انتظار دارند که انسانهای مبادی آداب و سر به زیری باشند و به احکام ساخته و پرداخته این جمع سرکوبگر تمکین کنند. تناقض از همین جا آغاز می شود و در تمامی جامعه اشاعه و بسط می یابد. تا زمانی که سرکوب و اختناق حاکم است و ضوابط و قانونی بر جامعه حاکم نیست جز سرکوب و اختناق و چوب و چماق و باتوم نمی توان به فرهنگ سازی لازم در راستای رشد و ارتقا فردی و اجتماعی دست یافت. فرهنگ سازی لازمه اش بستری از اعتماد سازی است که تنها در شرایط حاکمیت دمکراسی و احترام به حقوق شهروندی تمامی آحاد جامعه میسر است. کلاف سردرگم در ورزشگاههای کشور جدا از کلاف سردرگم ناشی از سرکوب و اختناق در جامعه نیست. تنها در پس سرنگونی جنایتکاران حاکم و احترام به رای و نظر آحاد جامعه است که می توان بستر لازم برای "فرهنگ سازی" در فضای حسن نیت و اعتماد عمومی فراهم آورد. رشد و ارتقا ورزش ایران همچون رشد و ارتقا در سایر عرصه ها تنها در سلب قدرت از طفیلی ترین قشر حاکم بر جامعه یعنی پاسداران و نیروهای سرکوبگر و نفی حاکمیت آنها و اصل ولایت فقیه میسر می باشد.

postheadericon مذاکره با آمریکا از شعار تا واقعیت -عیرضا یعقوبی


طرح سوال مذاکره با آمریکا از سوی هاشمی رفسنجانی باعث گردیده تا تمامی کارگزاران ریز و درشت رژیم به صحنه آمده تا منکر اصل گفتگو با آمریکا شوند. از دو منظر می توان به طرح زیرکانه سوال مذاکره با امریکا از سوی رفسنجانی نگاه کرد. از منظر خارجی شاید رفسنجانی خواسته این نظر را القا کند که هنوز جریان یک جریان پراگماتیستی! در درون رژِیمدر پس تمامی جراحی های داخلی وجود دارد که خواهان مذاکره با آمریکاست و لااقل مذاکره با "شیطان بزرگ" را یک تابو نمی داند. پس باید کماکان بر روی این جریان سرمایه گذاری کرد و هستند هنوز سیاستمدارانی در آمریکا که به دنبال سراب مذاکره مستقیم با رژیم حاکم بر تهران روانند و روی این تز هنوز حساب باز کرده اند. جلوگیری کردن یک سناتور جمهوریخواه از طرح لایحه تحریمهای هر چه بیشتر رژیم آخوندی در مجلس سنای آن کشور که بغایت مورد استقبال سایتهای داخلی و ارگانهای تبلیغاتی رژیم هم قرار گرفت را می توان تلاشی از سوی همین جناحی در هیئت حاکمه آمریکا ارزیابی نمود. لابی رژیم با کمک سبزهای اعزامی و گاها فراری داده شده از ایران همچون کدیور و جریان مربوطه تمام تلاش و همت خود را در زنده نگه داشتن این امید بکار می برند. وقتی فردی می تواند آشکارا و در روز روشن شعار مردم ایران "نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران" را به "هم غزه هم لبنان ..." تبدیل می کند مسلما در پنهان و در پشت صحنه از هنرنمائی های بسا بسا بیشتری هم در درنوردیدن مرزهای وقاحت و وارونه جلوه دادن حقایق ملموس و به اثبات رسیده برخوردار است!. اما از منظر داخلی طرح این سوال در شرایط حاضر به چالش کشیدن سیاستی است که "عمود خیمه نظام" در پیش گرفته است. اگر در روزگار خمینی کسی جرات طرح سوال یا مسئله ای جدا از منویات و مکنونات خمینی را نداشت رفسنجانی می خواهد ثابت کند که می توان در شرایط حاضر در هر موردی رهبر فعلی را به چالش و زیر علامت سوال کشید. و دقیقا از همین زاویه است که امام جمعه روستاهای دور دست هم به صحنه آمده اند تا چنگ و دندانی به رفسنجانی نشان داده باشند. رفسنجانی بنوعی دیگر خواسته با زیرکی با به چالش کشیدن خامنه ای اینگونه بیان کند که رهبر اولیه رژیم از چنان هیمنه و ابهت و پرستیژی برخوردار بود که می توانست زمینه گفتگوی مستقیم با آمریکا را فراهم آورد اما رهبر کنونی در جایگاهی قرار ندارد که بتواند چنین طرح و پروژه ای را به پیش ببرد. وگرنه چه کسی نمی داند که مذاکره مستقیم دوجانبه و چند جانبه با آمریکا همواره از سوی خمینی و کماشتگانش به پیش برده می شد. مذاکراتی که در پی کنفرانس گوادلوپ برای انتقال آرام قدرت از رژیم گذشته به رژِیم کنونی بین نمایندگان دولتهای غربی و خمینی در پاریس صورت گرفت تا مذاکرات مستقیم ژنرال هویزر آمریکائی و سولیوان سفیر آن کشور در تهران در مقطع قیام سال 57با بهشتی و سایر نمایندگان خمینی درتهران برای انتقال آرام قدرت و مذاکره سه جانبه با امرای ارتش شاه. نسل اول انقلاب بیاد دارد که اشغال کنندگان سفارت آمریکا تحت نام "دانشجویان پیرو خط امام" به انبوهی از مدارک و اسناد مذاکره مستقیم نماینده دولت آمریکا با بهشتی دست یافته بودند که حتی یک سند از آن افشا نشد. بیهوده نبود که برژینسکی مشاور امنیتی کاخ سفید بهشتی را آلترناتیو مناسب و مورد نظر آن کشور بعد از خمینی می دید و بشدت روی او سرمایه گذاری کرده بود. اگر از مذاکره مستقیم و رسمی برژینسکی -بازرگان بعنوان اولین نخست وزیر دولت به اصطلاح جمهوری اسلامی در گذریم با انبوهی از مذاکرات محرمانه و مستقیم دو طرف در طول سی و سه سال گذشته روبرو هستیم. از مذاکره برای آزادی گروگانهای آمریکائی در تهران در الجزایر تا افشا شدن ایران گیت در دوران ریاست جمهوری رهبر فعلی رژیم در ایران و رونالد ریگان در آمریکا و جریان کیک و کلت و انجیل و مذکرات در زمان سرنگونی دولت سابق عراق و جلوگیری از دخالت ایران در امور عراق در آن مقطع با تضمین نابود سازی مقاومت ایران و پایگاه های آن در عراق از سوی دولت های متحد و ... تازه اینها مذاکرات افشا شده مستقیم دو دولت است و در این میان تنها با سرنگونی رژیم حاکم بر تهران است که می توان به ابعاد گسترده تر گفتگوهای مستقیم فیمابین پی برد. و اگر نبود بسیاری از سازش ها و امداد رسانی های غیبی! از سوی "شیطان بزرگ" و همپیمانان غربی اش شاید امروز در تهران خبری از "تاج" آخوندی و "تاج نشان" نبود. چه کسی نمی داند که بیشترین مخفی کاری ها در رابطه با پیشبرد اهداف جاطلبانه هسته ای رژیم تهران در دوران زمامداری دولتی به پیش برده می شد که کشورهای غربی در استقبال از رئیس جمهور اصلاح طلب آن تلاش داشتند گوی سبقت را از یکدیگر بربایند. همان سیاست سراپا اشتباهی که کلینتون رئیس جمهور آمریکا را برای دست دادن با خاتمی تا پشت درهای دستشوئی و انتظار طولانی در برابر آن کشانده بود!. اگر خاتمی با طرح "گفتگوی تمدنها"ی خود نتوانست و یا به عبارت دیگر از جرات دست دادن با رئیس جمهور آمریکا برخوردار نبود! مسلم است که احمدی نژاد و یا هیچ فرد مسئول دیگری در این رژیم از توان و پتانسیل لازم برای شکستن تابوی مذاکره مستقیم با آمریکا برخوردار نیست هر چند که در این رابطه از طریق لابی رسوای خود برای خرید وقت بخواهند دمی تکان داده و عده ای را برای بدست آوردن قلاده رها شده به تقلا واداشته و در نهایت از نفس بیندازند!. رژیم کنونی ایران تنها با سرکوب تمام عیار و عریان داخلی و صدور تروریسم در خارج و پیشبرد سیاست خارجی آمریکا ستیزی توانسته است بر تضادهای درونی و بیرونی خود فائق آمده و بطور روزمرگی به عمر خود ادامه دهد. در پیش گرفتن یک استراتژی مدون در رابطه با مذاکره با آمریکا لاجرم عوارض و عواقبی را برای رژیم ایران بهمراه خواهد داشت که پرداخت آن از توان رژیم حاضر خارج است. این واقعیتی است به اثبات رسیده که تنها عقب ماندگان سیاسی و مغرضان و صاحبان منافع حفظ شرایط موجود به هرقیمتی از آن غافلند.

postheadericon تابلوی همبستگی با مبارزات خلق قهرمان سوریه -رسا افشارچی


About Me

گُل فروش خيابان
مشاهده نمایه کامل من